هم نورد

لغت نامه دهخدا

هم نورد. [ هََ ن َ وَ ] ( ص مرکب ) مقابل. روبرو :
همه نیکیت باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی هم نورد.
فردوسی.
|| برابر. هم پایه :
دژی دید با آسمان هم نورد
نبرده کسی نام او در نبرد.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دو یا چند تن که باهم راهی را طی کنند هم سفر .

پیشنهاد کاربران

a travelling companion
همنورد:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " همنورد" می نویسد : ( ( همنوردبه معنی همراه و هم پوی است و نورد بُن ِاکنون از "نوردیدن" یا " نوشتن "به معنی راه سپاردن و راه پیمودن " نورد از دو پاره ی " ن " ( = پیشاوند ) / ورد ساخته شده است . " ورد " ستا کی است که در ریخت گرد در " گردیدن" نیز کاربرد یافته است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( همه نیکیت باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بُوِی همنورد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 210 )

بپرس