هما

/homA/

معنی انگلیسی:
osprey, fabulous bird of good omen, feminine proper name, [fabulous bird of good omen]

فرهنگ اسم ها

اسم: هما (دختر) (فارسی) (پرنده، طبیعت) (تلفظ: homā) (فارسی: هما) (انگلیسی: homa)
معنی: نام پرنده ای افسانه ای که او را به عنوان مرغ سعادت می شناسند، فرخنده، پرنده ای با جثه ای نسبتاً درشت از خانواده ی لاشخورها، دارای بال های بلند، دم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار، [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است]، ( اَعلام ) هما در «فروردین یشت» اوستا دختر «کی گشتاسب» و خواهر اسفندیار است، ( همای ) در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است، ( در پهلوی به معنی فرخنده )، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است] ( در اعلام ) هما در ' فروردین یشت ' اوستا دختر ' کی گشتاسب ' و خواهر اسفندیار است، پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می رسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی، و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد
برچسب ها: اسم، اسم با ه، اسم دختر، اسم فارسی، اسم پرنده، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

هما. [ هَُ] ( اِ ) مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه او افتد به دولت و سلطنت رسد. ( غیاث ). همای. پشتش سیاه مایل به خاکستری ، سینه اش حنایی بی نقش ، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر دارد. ( یادداشت مؤلف ). در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه دانند و به فال نیک گیرند :
تو فرّ همایی و زیبای گاه
تو تاج کیانی و پشت سپاه.
فردوسی.
درفشی ز پیل سیه پیکرش
همایی ز یاقوت سرخ از برش.
فردوسی.
نیکوتر از بهاری ، زیباتر از نگاری
چابک تر از تذروی فرخ تر از همایی.
فرخی.
زاغ حرص و همای همت را
ریزه استخوان نمی یابم.
خاقانی.
خوانده به چتر شاه بر چرخ آیةالکرسی ز بر
چترش همایی زیر پر عرش معلا داشته.
خاقانی.
تا همایم خوانده ای در کام دل
هرنواله استخوان می آیدم.
خاقانی.
با جهل مجوی زهد ازیرا
کز جغد نیامدت همایی.
نظامی.
فرّهمای ملکی داشتی
اوج هوای فلکی داشتی.
نظامی.
چون تو همایی شرف کار باش
کم خور و کم گوی و کم آزار باش.
نظامی.
که هریک بود در میدان همایی
به دعوی گاه نخجیر اژدهایی.
نظامی.
بدین طاوس کرداری ، همایی
روان شد چون تذروی در هوایی.
نظامی.
و رجوع به همای شود.

هما. [ هَُ ] ( ع ضمیر ) ضمیر است برای تثنیه مؤنث و مذکر. ( یادداشت مؤلف ). ایشان دو مرد یا ایشان دو زن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ).

هما. [ هََ ] ( ع صوت ) هما واﷲ؛ به معنی اما واﷲ است. برای تحقیق تالی خود آید. تقول : هما ان زیداً عاقل ؛ یعنی درحقیقت او عاقل است. ( منتهی الارب ).

هما. [ هَُ ] ( اِخ ) میرزا صادق دیباچه نگار، از مردم مرو. ( دانشوران خراسان ص 251 ).

هما. [ هَُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 422 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه. محصول عمده اش غله ، پنبه و لبنیات و کاردستی زنان قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) نامی است ازنامهای زنان .
هماولله : اما ولله است برای تحقیق تالی خود آید تقول : هما ان زیدا عاقلا : یعنی در حقیقت او عاقل است

فرهنگ معین

(هُ ) (اِ. ) ۱ - پرنده ای افسانه ای که به باور قدما اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد آن شخص سعادتمند می شود. ۲ - نامی است از نام های زنان .

فرهنگ عمید

پرنده ای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. &delta، قدما می پنداشتند خوراکش استخوان است و سایه اش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به او مثل می زدند: غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هُمَا: آن دو
معنی یَسْتَغِیثَانِ: آن دو طلب کنند پناهشان دهد (کلمه یستغیثان از مصدر استغاثه است ، که به معنای طلب غوث ( پناه ) از خدا است . و معنای جمله "هُمَا یَسْتَغِیثَانِ ﭐللَّهَ " این است که : پدر و مادرش از خدا طلب میکنند که پناهشان دهد )
معنی غَارِ: غار - شکاف کوه (سوراخ وسیعی است که در کوه باشد ، و مقصود از آن در "إِذْ هُمَا فِی ﭐلْغَارِ" غاری است که در کوه ثور قرار داشته ، و این غار غیر از غاریست که در کوه حرا قرار داشت و محل نزول اولین آیات قرآن کریم بر پیامبر صلی الله علیه وآله بود )
معنی صِنْوَانٌ: هم ریشه (کلمه صنو به معنای شاخه و جوانهایست که از بیخ تنه درخت روئیده باشد مثلا گفته میشود : هما صنوا نخلة - این دو ، دو شاخه از یک درخت خرما است که از ریشه آن جوانه زده ، و فلان صنو ابیه - فلانی شاخه و جوانه پدر خویش است و تثنیه صنو ، صنوان ، و جمع ...
ریشه کلمه:
هما (۱۵۹ بار)

دانشنامه آزاد فارسی

هُما
رجوع شود به:هواپیمایی ملی ایران

پیشنهاد کاربران

هما همان کرکز ویا همان نسر است که نه واژه کرگز ود خراسان خصوصا سبزوار یا بیهق که خواستگاه فرهنگ آننداراج و خود تاج المصادر بیهقی که آنندراج هندی از آن برداشت شده و تاریخ بیهقی خلاصه در بیهق ما اصلا کرکز
...
[مشاهده متن کامل]
نگفته اند کرگز گفته اند چون را که میرود با قدم های بزرگ و شمرده شده زمین ها را گز که یک واحدقیاسی است بکسی هم که گام بزرگ و شمرده بر میدارد میگویند باز زمین هارا گز میکنی

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک )
این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است!
.
اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay )
همچنین نام دختر کی گشتاسپ ( گشتاسپ کیانی ) :
...
[مشاهده متن کامل]

هُمای ( humaya ) یا هومایا یا هومیه!
.
پهلوی:
بُندَهِشن، فرگرد ( فصل ) 18، بند9:
هُماک بِژِشک: همه چیز پزشکی، درمان و دارو ( درمانگر همه دردها )
مینوی خرد:
چَمروش یا چینامروش
به فَرنود ( دلیل ) هُمایونی و خوش شگون بودن "پرنده هُما" در شایست ناشایست، بُندَهِش، مینوی خرد به آن:
مُرواگ ( murwāg ) یا هومُرواک ( مُرواش ) می گویند!
.
در اساطیر یونان و روم: گریفین ( griffin )
.
امروزه: هُما ( هُمای ) ، شیردال، بِشکوچ
( ( به نادرستی بَشکوچ می خوانند! ) )
.
در انگلیسی: "Gypaetus"
از سَرِهَم ( ترکیب ) دو واژه یونانی:
کرکس ( gyp ) و عقاب ( aetos )
.
.
هُما پرنده ای اساطیری ( افسانه ای ) است که به معنی دارنده همه تخم های ( دانه های ) ویسپوبیش یا دارای درمانگر همه دردهاست!
هُما در آغاز از فرهنگ میتراییسم ( گام چهارم مهرپرستی، هفت هزار سال پیش ) آمده است!
پس از آن به عیلام ( ایلام، هَلتَمتی: سرزمین خدا یا اَهلَو!، شیش هزار سال پیش ) و هخامنشیان رسید!
پس از آن به فرهنگ جیرفت ( پنج هزار سال پیش ) رسید!
( ( گرچه برخی به باور نادرست آن را از فرهنگ مصریان می دانند! ) )
( ( یادآوری از واژه پرسپولیس:
هُما یا چَمروش یا شیردال را با شیر دوسر یا دو شیر هخامنشی یکسان ندانید که نماد باشگاه پرسپولیس هست!
.
گرچه هُما ( چَمروش ) نشان تیم باشگاه ایتالیایی جِنُوا هست!
همچنین نشان جمهوری ازبکستان هم هست! ) )
.
چندی درباره هُما ( چَمروش ) :
تن ( بدن ) : شیر
سَرِ: دال یا کَرکَس ( اوستا: کَهرَکاس )
گوش: اسب
.
.
واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد!
( ( هَمِستار ( خلاف ) این واژه به فَرنود ( دلیل ) تنبلی و کاهِلی مُرغ: مُرغوا!
مُرغوا: فال بد، بدشگون، بدسِگال، بداندیش، بدخواه، بددل ) )
.
ریشه یابی واژه مُرواگ:
مُرواگ: مُرواک، مُروا - نام دخترانه
مُر: هو، نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! -
نام دارو و شیره ای ( صمغی ) تلخ و سیاه رنگ که از درختچه ای مُر بدست می آورند که بیشتر در سرزمین های گرمسیری و دریای سرخ هست! مانند: ایران، عربستان، هندوستان، سنگال، ماداگاسکار
( ( واژه مُروارید هم از این واژه می آید: تراوش و ریختن مُروا!
مُروارید سیاه، گران ترین و نایاب ترین مُروارید هست! ) )
.
واگ: وَک ( vāc ) -
واکه، واز، باژ - واژه، کلمه، حرف - صدا، نوا، آواز، آهنگ، گواژه!
.
معنی: مبارک، میمون، شادباش ( شاباش ) ، فرخنده، خجسته، فَریتا، همایون، خُنشان! -
فال نیک، خوش خبر، خوش شُگون ( یُمن ) ، خوش شانس ( هوجَهِشن ) ، نیک اختر، آمد دار، بشارت دهنده، نوید بخش -
گرمابخش، دلگرمی، امیدوار کننده، خوش بین ( مثبت اندیش ) ، نیک نظر -
آواز دلنشین، صدای گوش نواز و دلنواز، آهنگ دل انگیز، سخن روح نواز و شادی آفرین، گواژه روح افزا و آرامش بخش
.
هومُرواک ( مُرواش ) واژه ی ساخته امروزی که در هیچ متن پهلوی یافت نکردم؛ زیرا، در نوشته های پهلوی به همراه مُرواگ، واژه هو ( خوب ) آمده است و از همین فَرنود ( سبب ) با "هو" آمده است!
معنی آن همانند با مُرواگ هست:
هو: خوب مُرواک: آواز خوان، سروده گوی
معنی: خوش خبر، به فال نیک گرفتن
.
سرآغاز ( مقدمه ) بُندَهِش ( بُندَهِشن ) ، بند1:
pad nēk ǰahišn, xūb "murwāg", axtar nēk, pad dastwarīh [ī] yazadān - dōst, hamāg - xrad, ahlayīh - warzīdār, kirbag - dōst ī yazadān - šnās ī mēnōg - wēn ī wehān - passand, dastwar ī dēn ī weh ī māzdēsnān, anōšag - ruwān spandyād māh - windād rostam šahryār, nibištag [ī] bun - dahišnīh
معنی: به بخت ( شانس ) نیک و "مُروای ( فالِ ) " خوب ( فَرنام یا لقب هُما ) ، به نیک اختر ( خوش شگون ) ، به دستوری یزدان دوست، همه خرد، پرهیزگاری ( اَهلایی ) ورزنده، کرفه دوست، یزدان شناس، مینوبین، نیکان پسند، دستور بهدین مزدیسنان، انوشیروان اسفندیار ماه وَنداد رستم شهریار، نیک خواهم نوشت [این] نوشتۀ بُندَهِشی را
.
شایست ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 2، بند5:
"murwag" kē nasuš zanēd
se hēnd: sār ī gar ud warāγ ī syā ud karkas.
"murwag" - iz pad ān zamān zanēd ka - š sāyag abar abganēd.
andar āb ud ābgēnag ud ēwēnag ka - š wēnēd nē zanēd
معنی: [آن] "پرنده ( هُما ) " که نَسوش را می راند،
سه [مرغ] اند: سارِگر ( سارگپه! - پرنده شکاری ) و کلاغِ ( وارَغنَه ) سیاه و [گونه ای] کرکس ( هُما ) .
آن "پرنده ( هُما ) " نیز در آن زمان [نسوش را] براند که سایه بر آن ( لاشه، جسد ) افکند.
( ( در این نوشته هم به روشنگری هُما را سایه ی خوشبختی می داند، هتا ( حتی ) در زمان مُردن و مرگ!
زیرا مرده را به بهشت ( پرتتش ) رهسپار می کرده است! ) )
در آب و آبگینه ( آیینه ) و اینگونه چیزا، چون آن ( مُردار، جسد ) را بیند، [نسوش را] نراند یا نمی تواند از مُرده دور کند!
( ( یادآوری از واژه تیشتر:
5. تَریز ( تَئوروای، تَئیری - در شاهنامه: بید ) و همچنین دُروج نَسو ( دُروخش نَسوش، نَسو، نَساو ) : دیو پاداش دهنده به انسان های بد - تار و مار کننده و بیماری دهنده - ناپاک کننده مردگان و آب ها و دانه ها >>> دشمن خرداد و دَهمان آفرین ( دَهما آفریتی ) و همچنین هُما ( مُرواگ ) ) )
.
مُرواگ، گاه به معنای همان "پرنده" می دهد!
شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 10، بند9:
az kuštan ī gōspand warrag ud wahīg ud gāw ī [warzāg] ud asp ī kārezārīg ud xar - gōš ud čihrāb ud xrōs ud wahman murwag ud murwag ī kāsgēnag ud az murw ī sār ud "humāy" ud parastūg wēš pahrēzišn
معنی: از کشتن بیشترِ ( wēš ) برّه ( نوزاد ) گوسفند و بزغاله ( بزبچه ) و گاو وَرزا ( کاری یا بَرزِگاو ) و اسب کارزاری ( جنگی و میدان مسابقه ) و خرگوش و چِهراب ( بازهای شکاری ) و خروس ( پرودرش! ) و پرنده بهمن ( وَهمَن، اَشو زوشت یا جُغد ) و مرغ کاسکینه ( پرنده سبزقبا ) ، و از [کشتن] مرغ سار ( گنجشک سانان ) و "هُمای ( چَمروش ) " و پرستو ( چلچله ) باید پرهیز کرد.
.
.
ریشه یابی واژه پهلوی "آمروش" و "چَمروش":
آمروش: نام دیگر سیمرغ هست که بر روی درخت ویسپوبیش آرام می گیرد و می نشیند!
آم: کوتاه شده آرام -
آرامش، آسایش، آسودگی، راحتی، استراحت
.
روش: دَرِش، مانند: پروردش!
مُرغ، پرنده -
پرواز کننده، عروج، بالا رَوی، پیش رفتن
.
معنی: آرامش پرنده، آسودگی پرواز، پرچیدن و فَراغِ بال
.
چَمروش: نام هُما ( هُمای ) است!
چَم: چینام، چیت ( چیثرَه ) - واژه اوستایی و پهلوی
مانند، همانند، همانگونه، به سانِ -
چنگ زدن، جمع کردن، گردآوری، به دست آوردن -
تخمه، نطفه، ریشه، ریشه و تبار، دودمان، نژاد، گوهره، اصل و نَسَب -
کوتاه شده ی چهره:
رُخسار ( رُخساره ) ، رُخ، رو ( روی ) ، سیما، صورت، قیافه، عِذار، نقش، طرح، تصویر، نگار -
دلدار، دلبر، جانان، نازنین، دلارام، دل شکر! - وضع، گونه، حالت، آرایه، چگونگی، چیستی
.
روش: دَرِش، مانند: پروردش!
مُرغ، پرنده -
پرواز کننده، عروج، بالا رَوی، پیش رفتن
.
معنی: نطفه رها و آزاد ( سِپَنتا ) ، نژاد پرنده گونه، گوهره ی پیروز بخش -
پرنده چنگ زن، مرغِ بدست آورنده، پرنده گردآورنده -
چهره پرنده وار و پیشرو ، رُخسار در اوج آسمان و کامیاب شونده ( برنده ) ، سیمای کاریزما دار و کامروا
.
.
ریشه یابی واژه امروزی "بِشکوچ":
بِش: خوشرو، خوش برخورد - خوشمزه، لذیذ، گوارا
به مانند: خوش و بِش، بِشکار!
.
کوچ: سفر، جابجایی، بار و بَنه ( بَندیل ) بستن -
حرکت کردن، روانه شدن، رفتن
.
معنی: خوش سفر، گردشگر، دنیا دیده، جابجا پذیر، پرنده سازگار، سرد و گرم چشیده، پیشکسوت، کارکشته، آبدیده!
.
این پرنده اسطوره ای ( هُما، چَمروش ) به مانند سیمرغ ( آمروش ) ، در البرز کوه ( اوستایی:هَرا بُرزَیتی، هَرائیتی بُرز: کوه بزرگ و با شکوه ) خانه ( آشیانه ) دارد!
.
هُما پرنده ای بی آزار و دنیا دیده است که در بلندی های ( ارتفاعات ) و کرانه های ( ناحیه های ) کوهستانی خانه ( آشیانه ) دارد و فَرنود ( دلیل ) این که به آن پرنده سعادت و خوشبختی می نامند و سایه آن اگر بر کسی بیفتد مایه ی نیکبختی می شود بخاطر داستانِ اسطوره ای آن است که دانه های ویسپوبیش ( درمانگر همه دردها ) را در بال ها و چنگال های خود دارد و به آسمان می برد ( حمل می کند ) و اگر سایه اش بر کسی بیفتد، دارای نیروی جاودانه، کاریزمایی ( فرِّ ایزدی ) و دگرگون یا بهتر شدن رویدادها ( وضعیت ) می شود
( ( یادآوری از واژه وَرِجَمکرد:
برخی به نادرستی هُما را با فرّ ایزدی جمشید و پرنده کلاغ ( وارَغنَه ) وابسته می دانند؛پَدانکه ( در حالی که ) هُما به اسطوره تیشتر وابسته است! ) )
.
هیچ چیز گُتره ای ( الکی ) و پیشامَدی ( تصادفی ) نیست:
هواپیمایی هما: در "پنجم اسفند ۱۳۴۰" از یکی کردن دو شرکت هواپیمایی "ایرانیَن ایرویز" و "پِرشیَن ایرویز" ساخته شد!
شگفت اینجاست که این پرنده به همانند داستان اسطوره ای آن، دوباره در اسفندماه دیده شده است!
.
.
یادآوری از تیشتر:
اسفندماه:
تیشتر تخم های گیاهانی که به دست اَیوداد ( گاو یکتا آفریده که بعدها روح و توانایی آن به ایزد گوش داده شد، نگاهی به واژه یلدا شود! ) رشد کرده بود و با کمک چَمروش ( هامو تَخمه ) هم دانه های آن را از روی زمین گردآوری می کند و بر آسمان می برد و سپس به کمک تیشتر بر روی همه ی زمین می باراند
.
به کمک سِپَندارمَذ و سیمرغ ( سیرنگ، آمُروش ) ، درختی اساطیری به نام:
ویسپوبیش ( vīspō - bīš، وِن جَد بیش یا ضدّ گزند یا دور کننده اندوه و بیماری، درمانگر همه دردها ) یا هَرویسپ ( هَروِسپ ) تُخمَگ یا همه تُخمه ها ( دانه ها ) می روید!
سیمرغ ( آمروش ) هر بار که بر روی تخمه ها می نشیند، درخت ویسپوبیش ( هُماک پزشک یا هرویسپ تخمه ) می روید و هر بار که بر روی درخت می نشیند شاخه ها و دانه های آن بر روی زمین می نشیند و دوباره دانه های آن را چَمروش به آسمان می برد
.
خاقانی:
سیمرغ وصالی، ای بُت عالی رای/دادی لقبم هُمای گیتی آرای
من فارغم از "دانه هر کس" چو هُمای/تو نیز چو سیمرغ به کس رُخ مَنمای
.
.
یادآوری از کرشفت:
( ( آن را با پرنده های زیر همسان ندانید:
1. سیمرغ:
اوستایی: mărəyo. saĕnă
مرغِ سی ( سیمرغ ) ، سیرَنگ، آمروش
2. عَنقا:
پارسی پهلوی و اوستا: اَشتَرکا
در اساطیر ایران و مصر:
ققنوس ( معرب: کوکنوس ) یا فونیکس ( phoenix ) -
پرنده ای تنها و بدون همدم ( جفت ) که پس از هزار سال ( در اساطیر ایران ) یا پس از پانصدسال ( در اساطیر مصر و یونان ) زندگی می کند و هنگامی که به پایان زندگی اش می رسد هیزم ( هیمه ) گردآوری می کند و خود را می سوزاند و از خاکستر آن قُقنوسی جوان پدید می آید!
امروزه: شتر مرغ، هر چند در افسانه ها عَنقا مرغی است شبیه به سیمرغ، در منقارهای آن سوراخ هایی وجود دارد که آواز بلندی می سازد
3. وارَغنَه ( وِرِثرَغنَه ) : اوستایی: vărəyna
کلاغ، زاغ، زَغَن
کلاغ درجه نخست مهرپرستی و نشانه پیام آوری است!
4. دال: کَرکَس ( اوستا: کَهرَکاس ) یا لاشخور یا پرنده مُرده خوار
5. عقاب: اوستایی: کَرشِفت: پرچم هخامنشی بُرنزی کشف شده در بخش ( منطقه ) شَهداد کرمان ) )
.
.
اوستا: شگفتی این نوشته اوستایی اینجاست، که هر ایزد و ایزدبانویی که کمک دهنده و همراه تیشتر بوده است؛ دارای این متن اوستایی هست!
مانند: تیشتر ( تیر ) یشت، مهریشت، ناهیدیشت، رَشن یشت، خورشیدیشت، ماه یشت، زامیاد ( سپندارمذ ) یشت، درواسپ ( گوش ) یشت و. . .
.
مهریَشت ( میترایَشت ) ، بند124:
uzbāzāush paiti amerextīm
fravazaite mithrō yō vouru - gaoyaoitish
haca raoxshnāt garō - nmānāt
vāshem srīrem vavazānem "hāmō - taxmem"
vīspō - paēsem zaranaēnem
معنی: بازوان ( دست هایش ) را برای جانپاسی ( مراقبت ) از [پاکدینان]، میترا ( مِهر ) گشوده است ( به سوی بالا برده است )
کسی که دارای دشت های فراخ ( گسترده ) از گرزمان درخشان ( گروتمان، بالاترین آسمان یا بهشت روشنی ) است
گردونه ای زیبا و با گرداننده زرّین ( طلایی ) "همه تخم ها ( هُما ) " و درمانگر همه دردهاست ( ویسپوبیش! )
.
اوستا: فروردین یشت، بند53 و 55:
ashāunam vanguhīsh sūra spenta fravashayō yazamaide
ya apam mazdadhātanam
srīra pathō daēsayeinti
ya para ahmāt hishtenta
fradhāta afratat - kushīsh "hamaya" gātvō
darekhemcit pairi zrvānem
معنی: ما فَروَشی های ( فَروَهَرهای ) پاک و نیکو، نیرومند و بخشنده اَشامَندان ( اَهلَوان، مومنان ) را می ستاییم که راه های زیبایی را به سوی آب های ساخته مزدا نشان می دهند که بیش از آن ( مدّت ها ) در "هَمان، هُما" جا ( مکان ) ایستاده ( ساکن ) مانده و روان ( جاری ) نبود
.
اوستا: گوش ( دُرُواسپ ) یَشت، بند31:
نام دختر گشتاسپ کیانی: هُمای
در بخش های گوناگون اوستا و شاهنامه فردوسی خردمند این نوشته آمده است:
uta azem nijanāni
tathryāvantem duzhdaēnem
uta azem nijanāi
, spinjaurushem daēvayasnem
uta azem fraourvaēsayeni
humaya" varedhakanamca"
h'yaonya haca dainghāvō
معنی: که من[گشتاسپ] تَثریاوَنت ( پهلوان تورانی ) دُژ نهاد ( بد سرشت ) را براندازم،
که من[گشتاسپ] دیو یَسنا ( دیو پرست ) سِپینج اُورُشک ( اِسپِنجَروش، پهلوان تورانی ) را بَراندازم،
که من[گشتاسپ] دوباره "هُمای" و واریذکَنا ( به آفرید ) از سرزمین خیون ها ( چینی های ترک تبار یا مغول ها ) [به خانه] برگردانم
( ( تَثریاوَنت: تَئریاوَنت - دشمن گشتاسپ و پهلوان تورانی و اَرجاسپ ( اوستا: اَرجَت اَسپَه، اسب ارجمند )
سِپینج اُورُشک: اِسپِنجَروش، دشمن گشتاسپ و پهلوان تورانی و اَرجاسپ ( اوستا: اَرجَت اَسپَه، اسب ارجمند )
واریذکَنا: وارِدکَنا - در شاهنامه به آفرید!
.
هنگامی که تورانیان به بَلخ ( باختر ) یورش بردند توانستند دو دخترگشتاسپ کیانی را دستگیر کنند و به شهر توران یا خَلُّخ ببرند
سپس گشتاسپ به ایرانیان می گوید هر کسی که دو دختر را آزاد کند هُمای چون بزرگتر است از آن او می شود:
به لشگر بِگُفتا کدام است شیر/که باز آورد کین فرخ زریر
که هرگز میانه نهد پیش پای/مَر او را دهم دخترم را هُمای
.
سپس برادرش اسفندیار از هفت خان گذر کرد و هنگامی که خود را بازرگان جای زد و به دربار ارجاسب راه یافت خواهرانش را دید ولی وانمود کرد که آن ها را نمی شناسد و سپس در نبردی آن ها را رَهانید!
برفتند هر دو به نزدیک اوی/ز خون برنهاده به رخ بر دو جوی
به خواهش گرفتند بیچارگان/بر آن نامور مرد بازارگان
بدو گفت خواهر که ای ساروان/نخست از کجا راندی کاروان
ز ایران وگشتاسپ و اسفندیار/چه آگاهی است ای گو نامدار
بدین سان دو دخت یکی پادشاه/اسیریم در دست نا پارسا ) )
.
.
پهلوی ( پارسی میانه ) :
مینوی خرد، فَرگرد ( فصل ) 61، بند11 و 37 تا 42:
11 - ?čināmrōš kū gyāg nišīnēd u - š kār čē
معنی: پرنده چینامروش ( هُما ) کجا نشیند و کارش چیست؟
.
37 - sēn - murw āšyān pad wan ī ǰud - bēš ī was - tōhmag
معنی: آشیان ( خانه ) سیمرغ ( آمروش ) در درخت جد بیش تخمه ( ویسپوبیش یا دور کننده اندوه و بیماری ) است
.
38 - ud hamē ka abar āxēzēd hazār tāg az ān draxt be rōyēd
معنی: و هر گاه از آن برخیزد، هزار شاخه از آن درخت بروید
.
39 - ud ka nišīnēd hazār tāg be škenēd u - š tōm az - iš ōsānēd
معنی: و چون بنشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم از آن پراکنده ( پخش ) شود
.
40 - ud čamrōš murw ham pad ān nazdīkīh nišīnēd
معنی: و پرنده چَمروش ( هُما ) نیز، [در] آن نزدیکی می نشیند
.
41 - u - š kār ēn kū ān tōhm ī az wan ī was - tōhmag ǰud - bēš ōsānēd
ōy čīnēd ud ānōh kū tištar āb stānēd parganēd
معنی: و کارش این است که آن تخم هایی ( دانه هایی ) را که از درخت جد بیش تخمه ( ویسپوبیش یا دورکننده اندوه و بیماری ) فرو ریزد،
او برچیند و آنجا که تیشتر آب را می ستاند ( می گیره ) ، بپراکند ( پخش کند )
.
42 - kū tā tištar āb abāg ān harwispīn tōm stānād ud abāg ān wārān pad gēhān wārād
معنی: تا تیشتر آب را با همه آن تخم ها بِسِتاند ( بگیرد ) و با آن باران، به جهان ببارد

هماهماهماهماهماهما
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/هما_(پرنده) • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/هما_(افسانه) • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/شیردال • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/گشتاسپ• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/خیونان• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/خلخ• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/تمدن_ایلام • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/تمدن_جیرفت • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/ایران_ایر • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/باشگاه_فوتبال_جنوآ• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
سوم شخص جمع در عربی
مانند: هُمافَعَلا《 آنها ( دو مرد ) انجام دادند》
هما فَعَلَتا《 آنها ( دو زن ) انجام دادند》
هُما ❤️
پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می رسد
پرنده داستانها و اساطیر ایران باستان با عمری که به قدمت تاریخ این مرز و بوم است.
مشخصات بدن هما در حال پرواز ، این پرنده را از سایر پرندگان متمایز می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

مهمترین وجه تمایز هما از سایر پرندگان شکاری ، رنگ نارنجی ناحیه سینه است که از فاصله دور قابل تشخیص است.
هما پرنده ای تک زی و� گوشه گیر است و� زیستگاه خود را در کوههای مرتفع و دور از دسترس انسان انتخاب میکند.
شاید به همین جهت باشد که در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه دانند و به فال نیک می گیرند.
بسیاری هما را پرنده افسانه ها و همتای ققنوس ( در اساطیر یونان و مصر ) �و سیمرغ می دانند که تنها در اساطیر باستان وجود دارد.
در حالی که هما این روزها هم بر فراز ارتفاعات ایران زمین دیده می شود. اگرچه آرام آرام آسمان از پرواز آرامش تهی می شود.
در لغت نامه دهخدا ، عمید و معین درباره هما چنین گفته شده است :
پرنده ای که او را نماد فرّ و شکوه دانند و به شگون نیک گیرند.
مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او�روند
هما در ادبیات ایران نماد سعادت است. برعکس جغد که نماد شوم است.
در قصه ها و مثل های ایرانی از هما به عنوان پرنده ای استخوان خوار و بی آزار یاد شده است که با وجود شکوه و جلال و قدرت به آزار و آسیب دیگر مخلوقات نمی پردازد.
این معنی به قصه و مثل محدود نبوده و در واقعیت و در حیات طبیعی این پرنده نیز به روشنی مشاهده می شود.
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد ( سعدی )
در سخن بزرگان ادب پارسی نمونه بسیار است که هما با شرافت و سایه فرّ �آمده است.
علت تاریخی این است که هرگاه پادشاهی درگذشته و وارثی برای جانشینی نداشت، مردم را در میدانی جمع می کردند و همایی را رها می کردند. هما بر روی سر یا شانه هر کس که می نشست آن شخص پادشاه آن سرزمین می شد.
به این سبب در سروده های بسیاری از شاعران از هما به عنوان پرنده خوشبختی و سعادت یاد شده است.
نمونه ای از یادکرد هما در ادبیات فارسی:
تو فرّ همایی و زیبای گاه
تو تاج کیانی و پشت سپاه ( فردوسی )
�همچنین شاه بیت حافظ
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد ( حافظ )
در آیین زرتشت نیز هما با سعادت هم ارز بوده است.
هموطنان زرتشتی در معدود روستاهای مناطق کویری ایران به خوبی با این پرنده و مفهوم سعادت او آشنایند.
آنها بر این باورند که هرگاه هما برفراز جسد فردی که بر روی بلندی قرار داده شده است بیاید، آن فرد در عالم جاودان سعادتمند خواهد شد.
همچنین در خرابه های پایتخت هخامنشیان، تخت جمشید، سرستون سنگی از هما پیدا شده است.
نشان آن که هما در دوره ایران باستان نیز پرنده سعادت و مورد توجه ایرانیان پاک نهاد بوده است.
هما از شخصیتهای شاهنامه نیز می باشد
دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد
همچنین همای در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است.

هما
هوم نام گیاه خلسه آوری بود که مغ ها مصرف میکردند و در حالت توهم وحی یا الهام را دریافت می کردند.
هما همان الهه ارتباط دهنده بین مغ ها و خدا است و هوم با پسوند ا به معنی آورنده هوم
هما یعنی آنها ( البته در عربی )
هما نام یک پرنده
پرنده ای از راستۀ شکاریان، دارای جثّه ای
نسبتاً درشت. در زبان پهلوی به معنی فرخنده است
و به همین دلیل، نماد سعادت به شمار می آید.
هما به معنای پرنده ای افسانه ای است
که اگه سایه اش روی کسی بیفته آن فرد سعادتمند و خوش بخت میشه
سلام معنی هما: پرنده ای افسانه ای که اگه سایه اسیر کسی بیفته آن فرد سعادتمند میشه
[سرواژه] هما: هواپیمایی ملی ایران
پرنده ای که جثه بزرگ دارد و به زبان پهلوی به معنای فرخنده است
معنی عربیش میشه آن دو
نام هما یک نام کاملا ایرانی است و اصلا به نام های عربی ربطی ندارد
همچنین مجسمه ی پرنده ی هما بر روی ستون های تخت جمشید نیز بود
هما: دکتر کزازی در مورد واژه ی " هما" می نویسد : ( ( همای با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است و در اوستا هُمَیّا بوده است. ) ) .
( ( نهاده ز هر چیز گنجی به جای
برو نفگند سایه پرّ همای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۴. )

هُما : ( در پهلوی ) ، فرخنده
هما نام یک پرنده ی افسانه ای است که اگر سایه اش روی شخصی بیفتد آن شخص ثروتمند و خوش بخت می شود
پرنده ای افسانه ای که اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد، آن شخص سعادتمند میشود
هما : /homā/ هُما 1 - ( در پهلوی ) ، فرخنده؛ 2 - پرنده ای با جثه ای نسبتاً درشت از خانواده ی لاشخورها، دارای بال های بلند، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار. [هما به خوردن استخوان
...
[مشاهده متن کامل]
مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است] 3 - ( اَعلام ) هما در �فروردین یشت� اوستا دختر �کی گشتاسب� و خواهر اسفندیار است؛ 4 - ( همای ) در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است.

هما : هما پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می رسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی، و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد.
دلیل اینکه در اسطوره ها هما را نماد سعادت و خوشبختی میدونستند اینه که:در باور های نیاکان ما پادشاهان دارای فر الهی بودند . جمشید که یکی از پادشاهان ایران بود ه ادعای خدایی میکند و به امر خدا فر الهی از
...
[مشاهده متن کامل]
وجودش خارج و به دریا می افته. یه ماهی اون رو میخوره و پرنده هما هم اون ماهی رو . به دلیل اینکه فر الهی در وجودش هست نماد سعادت و نیک بختیست.

در تائید کاربر گرامی جناب آریا این واژه یعنی هما یا مرغ سعادت به کرکس یا لاشخور بزرگ و زیبائی با نام علمی Gypaetus barbatus از تیره یا خانواده Accipitridae اطلاق می شود نام انگلیسی آن نیز همانطور که جناب
...
[مشاهده متن کامل]
آریا مرقوم فرمودند معادل کرکس ریشدار یا واژه Bearded vulture می باشد. واژه انگلیسی Osprey نام عقاب ماهیگیر با نام علمی Pandion haliaetus از همین خانواده می باشد.

ناظر بر همه
واژه ***هما **** نام ایرانی صد در صد فرگان. . . . . در چم پرنده خوشبختی . . . . . رویهم رفته . . . . . همام هم ایرانی است از واژگان برگرفته از ریشه هما. . . . . در چم بزرگ با فر . . .
سلام اسم من هما هست بیشتر دوستام با همای توی عربی اشتباه میگیرن لطفا شما این اشتباه رو نکنید هما یک اسم اصیل ایرانی است که توی خیلی از شعر ها و داستان تا اومده
هما به معنی سعادت و خوشبختی است
نام پرنده ای است - خوشبختی
همای رحمت و سعادت
هما ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
هما نام پرنده ای است.
هما پرنده‏ی اسطوره‏ای
هما مخفف هواپیمای ملی ایران است.
همای ( خواننده )
همای دختر بهمن یا همای چهرآزاد، شاه ایران
هتل هما گروه هتل های هما
کوه هما، آتشفشانی در کنیا
پرنده ای که نماد خوشبختی است
هما یا مرغ استخوان خوار ( نام علمی: Gypaetus barbatus به معنی کرکس ریش دار ) نوعی کرکس بزرگ است که در کوه های مرتفع آفریقا، جنوب اروپا و آسیا زندگی می کند.
هما در تمام طول سال یک جا می ماند و هر فصل فقط یک یا دو تخم می گذارد. این پرنده مانند دیگر کرکس ها عمدتاً لاشه خوار است اما عمدهٔ غذای آن را مغز استخوان تشکیل می دهد. هما استخوان های بزرگ را از ارتفاع زیاد به روی سنگ ها پرتاب می کند تا به قطعات کوچک تر شکسته شود. گاهی هم از لاک پشت های زنده به همین روش تغذیه می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

هما در اسطوره های ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایه اش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شده است. [۱]
در افسانه های ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. همادر ادبیات ایران به عنوان نماد سعادت است و برعکس جغد که نماد شوم است البته هما می تواندپرنده ای افسانه ای و اساطیری باشد [۲] در قصه ها و مثل های ایرانی از هما به عنوان پرنده سعادت یاد شده است.
در خرابه های تخت جمشید که پایتخت هخامنشیان بوده است دو مجسمه سنگی از هما پیدا شده است. [۳] این نشان می دهد که هما در زمان ایران باستان نیز پرنده سعادت بوده است. [۴]
مجسمه همای افسانه ای ایران در تخت جمشید
محتویات [نهفتن]
۱ ویژگی های جسمی
۲ هما در فرهنگ و ادبیات ایران
۳ نگارخانه
۴ منابع
۵ پیوند به بیرون
ویژگی های جسمی [ویرایش]
جثهٔ هما بیشتر شبیه به یک شاهین عظیم الجثه است تا یک کرکس و تنها کرکسی است که سرش پر دارد. ارتفاع هما ۹۵ تا ۱۲۵ سانتی متر، فاصلهٔ بین دو بال آن ۲۷۵ تا ۳۰۸ سانتی متر و وزن آن ۴. ۵ تا ۷. ۵ کیلوگرم است.
هما در فرهنگ و ادبیات ایران [ویرایش]
هم چنین ببینید: هما ( اسطوره )
هما ( همای ) جایگاه برجسته ای در ادبیات ایران زمین داشته است. در سروده های بسیاری از شاعران از هما به عنوان پرنده خوشبختی و سعادت یاد شده است. در ادبیات فارسی او را نماد فرّ و شکوه دانند و به شگون نیک گیرند. [۵] همچنین آمده است "مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او روند"[۶].
نمونه هایی از یادکرد هما در ادبیات فارسی:
تو فرّ همایی و زیبای گاه تو تاج کیانی و پشت سپاه ( فردوسی )
همای سپهری بگسترد پر همی بر سرش داشت سایه ز فر ( فردوسی )
تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین پند ( فرخی )
کس نیاید به زیر سایه ٔ بوم ور همای از جهان شود معدوم ( سعدی )
همای گو مفکن سایه ٔ شرف هرگز بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد ( حافظ )
تا همایم خوانده ای در کام دل هرنواله استخوان می آیدم ( خاقانی )
فرّ همای ملکی داشتی اوج هوای فلکی داشتی ( نظامی )
چون تو همایی شرف کار باش کم خور و کم گوی و کم آزار باش ( نظامی )
نقش این پرنده در کنده کاریها و برخی از سر ستون های پارسه ( تخت جمشید ) نیز پیداست. هواپیمایی ملی ایران با بکارگیری ایهام نام هما و نیز نماد هما به بهترین شکل چه به در تعبیر پرنده سعادت و چه در استفاده از حروف کوتاه شده برای نامش این باور فرهنگ عامه را با فعالیت تجاری خود پیوند زده بود. در نشان کنونی باشگاه فوتبال پرسپولیس هم نمادی از سر این پرنده به کار گرفته شده است.
نگارخانه [ویرایش]
هما ( النسر )

هما

همای بالغ پرهای زرد براق دارد

همای نابالغ پرهای تیره رنگ دارد

نیمرخ سر

کودکی به همراه هما در کابل

Gypaetus barbatus aureus

Gypaetus barbatus hemachalanus
منابع [ویرایش]
↑ Set Cookies
↑ هما پرنده ای افسانه ای یا واقعی؟! - آموزشکده محیط زیست
↑ اندیشه های پارسی - هما پرنده افسانه ای
↑ IRANSEDA Network - هما پرنده ای افسانه ای یا واقعی . . . ؟! - شبکه ایران صدا
↑ لغت نامه دهخدا - ذیل سرواژه ی هما
↑ لغت نامه دهخدا - ذیل سرواژه ی همای
پیوند به بیرون [ویرایش]
اولین عکس هما در همشهری
در ویکی انبار پرونده هایی دربارهٔ هما ( پرنده ) موجود است.
[نهفتن]
ن • ب • و
جنس های اصلی پرندگان
آبچلیک • آب شکاف • ابیا • اردک • آق ناز • اگرت • آلباتروس • آلوچه خورک • الیکایی • آنقوت • بادخور • باز • باقرقره • بالابان • بال لاکی • بحری • بلبل خرما • بلبل • بلدرچین • بوتیمار • بوچانگاه • بوقلمون • پاشلک • پپت • پرستو • پرستوی دریایی • پری شاهرخ • پشه خوار • پلیکان • پنگوئن • پیغو • ترمتای • تلیله • تنجه • توکا • توکان • تیهو • جغد • جیجاق • جیرفتی • چاخ لق • چارخو • چرخ ریسک • چک • چکاوک هدهد • چکاوک • چکچک • چلچله • چنگر • چوب پا • حواصیل • خروس • خروس کولی • خوتکا • دارخزک • دارکوب • دیدومک • دراج • درنا • دلیجه • دم جنبانک • دم چتری • دم سرخ • دودو • دودوئک • دیوارخزک • زاغ • زاغی • زردپره • زغن • زنبورخوار • زنگوله بال • زیرآبروک • سار • سارگپه • سبزقبا • سرحنایی • سسک • سلیم • سنقر • سنگ چشم • سنگ گردان • سهره • سیاه خروس • سینه سرخ • شاه بوف • شاهین • شبگرد مصری • شبگرد • شترمرغ • شناگر • شهباز • شهدخوار • صدف خوار • صعوه • طاووس • طاووسک • طرقه • طرلان • طوطی • طوطی دریایی • طوطی سرخ • عروس طوطی • عقاب • عندلیب • غاز • کلاغ • غواص • فاخته • فاخته دم دراز • فلامینگو • فنچ • فندق شکن • قرقاول • قرقی • قره ناز • قمری • قناری • قو • کاردینال • کاسکو • کاکاپو • کاکایی • کاکل سیاه • کبک • کبوتر • کرکس • کشیم • کفچه نوک • کلاغ • کله سبز • کمرکولی • کودن • کورکور • کوکابورا • کوکر • کوکو • کوکو دونده • کیوی • گاوچرانک • گلاریول • گلوآبی • گنجشک • گیلار • گیلان شاه • لاچین • لک لک نیل • لک لک • لیکو • لیل • مارگردن • ماکیان • ماهی خورک • ماهی گیرک • مرغ جولا • مرغ حق • مرغ شاخد . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس