همه

/hame/

مترادف همه: تمام، جمع، جمعاً، جملگی، جمله، جمهور، جمیع، عام، عامه، عموم، عموماً، کل، کلاً، مجموع، هر، همگان، همگی، یکسر

معنی انگلیسی:
all, every, common, ensemble, everybody, everyone, everything, pan-, round, omni-, over, through, throughout, totality, undivided, whole, all-, whole, the whole

لغت نامه دهخدا

همه. [ هََ م َ / م ِ ] ( ضمیر مبهم ، ص ، ق ) برای احاطه افراد و شمول اجزا می آید و جمع کردن آن با یای وحدت غرابتی دارد، چنانکه سعدی گوید :
همه تخت و ملکی پذیرد زوال.
( از غیاث ).
یکی از موارد استعمال لفظ همه در معنی «هر» و شاهد منقول از سعدی از این مورد است. ( یادداشت مؤلف ). فرق لفظ «هر» و «همه » آن است که «هر» برای شمول افراد است من حیث المجموع و «همه » من حیث الافراد، لهذا خبر هر دو مفرد و جمع واقع میشود. ( غیاث ). در این مورد نیز باید گفت که صحیح آن است که : خبر «هر» مفرد و خبر و فعل برای «همه » جمع استعمال شود و «هر» به معنی یک یک از افراد است و «همه » معمولاً به معنی «کل » و «تمام » افراد با هم است. با این حال گاه «همه » به معنی «هر» به کار میرود: همه کس یا همه جا یا همه چیز :
برگزیدم به خانه تنهائی
ازهمه کس درم ببستم چست.
شهید بلخی.
همه نیوشه ٔخواجه به نیکویی و به صلح
همه نیوشه نادان به جنگ و کار نغام.
رودکی.
کنون کنده و سوخته خانه هاشان
همه بازبرده به تابوت و زنبر.
رودکی.
هر کسی پژمرده گردد زو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.
رودکی.
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ما شمنیم.
رودکی.
از آبنوس ، دری اندر او فراشته بود
بجای آهن ، سیمین همه بش و مسمار.
ابوالمؤید بلخی.
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال.
معروفی.
همه کبر و لافی به دست تهی
به نان کسان زنده ای سال و ماه.
معروفی.
همه بازبسته بدین آسمان
که بر پرده بینی بسان کیان.
ابوشکور.
اگر روزی از تو پژوهش کنند
همه مردمانت نکوهش کنند.
ابوشکور.
و این قوم را با همه قومی که گرداگرد ایشان است جنگ است و دشمنی است. ( حدود العالم ). و همه طیبی که آنجا برند از هوای آنجا بوی او برود. ( حدودالعالم ).
خروشان و کفک افکنان و سلیحش
همه ماردی گشته و خنگش اشقر.
خسروی سرخسی.
چشم چون جامه غوک است گرفته همه سال
لفج چون موزه خواجه حسن عیسی کج.
منجیک.
تو نزد همه کس چو ماکیانی
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

تمام، جمله، جمیع
کاری که قصد کردن آن نمایند قصد

فرهنگ معین

(هَ مِ ) [ په . ] (اِ. ) تمام ، جمیع .

فرهنگ عمید

۱. تمام، جمله، جمیع: همه آمدند.
۲. همگی: آن ها همه آمدند.
۳. هر: همه طرف را گشتم

گویش مازنی

/heme/ هیزم

دانشنامه عمومی

همه (آلبوم لاجیک). «همه» ( به انگلیسی: Everybody ) سومین آلبوم استودیی از رپر اهل ایالات متحده آمریکا لاجیک است که در سال ۲۰۱۷ میلادی منتشر شد. سه تک آهنگ از این آلبوم منتشر شده است: همه، مرد عنکبوتی سیاه پوست، و ۱ - ۸۰۰ - ۲۷۳ - ۸۲۵۵ ( به همراهی آلیسیا کارا و خالید ) . این آلبوم در چارت آمریکا به رتبه یک رسید.
عکس همه (آلبوم لاجیک)

همه (ترانه تانل پادار و دیو بنتون). همه ( انگلیسی: Everybody ) ترانه ای با خوانندگی تانل پادار و دیو بنتون و ترانه سرایی مایان کارماس است.
این آهنگ در مسابقه آواز یوروویژن ۲۰۰۱ با ۱۹۸ امتیاز مقام اول را کسب کرده است.
عکس همه (ترانه تانل پادار و دیو بنتون)

همه (ترانه لاجیک). «همه» تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا لاجیک از آلبومی به همین نام است که در ۳۱ مارس ۲۰۱۷ منتشر شد. این ترانه در فیلم نفرتی که تو می کاری استفاده شد.
عکس همه (ترانه لاجیک)

همه (ترانه مدونا). «همه» ( به انگلیسی: Everybody ) تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا مدونا است که در سال ۱۹۸۲ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم مدونا ( آلبوم مدونا ) قرار داشت.
عکس همه (ترانه مدونا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

هَمِه (Häme)
استانی در جنوب غربی مرکز فنلاند، با ۳۸۷,۱۸ کیلومتر مربع مساحت و ۷۳,۵۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۷). عمدتاً ناحیه ای کشاورزی است و چندین دریاچه دارد. مرکزش شهر هَمِنلیناو بزرگ ترین شهر آن تامپِرِهاست.

جدول کلمات

کل

مترادف ها

all (صفت)
بسیار، همه، تمام، همه چیز، هر گونه

every (صفت)
همه، هر، هر کس، هر کسی

whole (صفت)
کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده

livelong (صفت)
پایدار، همه، تمامی

whole-hog (صفت)
همه

pan- (پیشوند)
همه، سرتاسر

فارسی به عربی

کل

پیشنهاد کاربران

واژه همه
معادل ابجد 50
تعداد حروف 3
تلفظ hame
نقش دستوری صفت مبهم
ترکیب ( قید ) [پهلوی: ham�, hamak]
مختصات ( هَ مِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی hame
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
توصیف سیگما؛ بیشتر یک قوانین شخصیتی خاص هست که مهمترین هاش اینا هستن:

1 - مسلمان بودن، چرا که اسلام مخالف فمینیست و همجنسگرا ها هست و این مورد را بیماری میداند، از نظر کارشناس ها این بیماری قابل درمان است، اما یکسری میگویند که باید به این قوم لوط مدرن احترام گذاشت
...
[مشاهده متن کامل]

اما یک سیگمایی مخالف همجنسگرایی و فمینیستی است و طبق دید من سیگماییا وقتی ببین پیامبری عقیده خودشون رو داشته باشه به سمت دین و الله میرن

2 - ورزش کردن - یک شخص سیگما باید بیشتر وقت های بیکاریش رو برای ورزش کردن بزاره و به سمت خود ارضایی این چیزا نره. . .

3 - انتریک یا تحریک نشدن در برابر پوشش های نامناسب، یک سیگمایی باید فیلم های پ. ورن رو بزاره کنار به جاش فیلم های سینمایی قشنگی رو ببینه و وقتش رو با اون ها صرف کنه، یک سیگمایی هیچوقت هوسباز نیست.

4 - رجوع به عقل، یک سیگمایی هیچوقت احساساتی نیست چرا که احساسات زیاد انسان رو به سمت پژمردگی میبره. . .

5 - تلاش برای کسب در آمد، یک سیگمایی هیچوقت از پول ننه باباش برای خودش خرج نمیکنه و حداقل باید تا موقع سن بلوغ به دنبال کاری که برای خودش کسب در آمد کنه باشه.

6 - آداب عامه، یک سیگمایی نباید لباس های قرتی مانند مثل شلوار پاره یا پیراهن بسیار گشاد و مدل مو های خط دار داشته باشه حداقل مدل لباسش ساده و پسنده باشه برای همه، چرا که یک سیگمایی از اوبنه ای ها هیچوقت خوشش نمیاد: ) .
7 - فحش ندادن بی اهمیتی به توهینات دیگران، یک سیگمایی همیشه با منطق و حاضر جوابی به توهینات دیگران پاسخ میده، به شرطی که خودش ادم درستی باشه.

the lot= especially British English the whole of an amount or number of things, people etc
یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. یکسره. مطلق. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . || متحد. متفق.
یکایک
همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) :
یکایک به نزد فریدون شویم
بدان سایه ٔ مهر او بغنویم.
فردوسی.
یکایک همی خواندند آفرین
ابر شاه ایران و سالار چین.
فردوسی.
یکایک بر آن رایشان شد درست
...
[مشاهده متن کامل]

کز آن رویشان چاره بایست جست.
فردوسی.
دل ما یکایک به فرمان توست
همان جان ما زیر پیمان توست.
فردوسی.
شکرش همی کنند یکایک به روز و شب
پیر و جوان توانگر و درویش و مرد و زن.
فرخی.
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سبز بودند یکایک چه صغیر و چه کبیر.
منوچهری.
یکایک پراکنده در کوه و غار
زبان چون درخت و دهان چون دهار.
اسدی.
شیر دادار جهان بود پدرْشان نشگفت
گر از ایشان برمد آنکه یکایک حمرند.
ناصرخسرو.
یکایک مهر بر شیرین نهادند
بدان شیرین زبان اقرار دادند.
نظامی.
یکایک در نشاط و ناز رفتند
به استقبال شیرین باز رفتند.
نظامی.
بروزن دو نوبت برآرای خوان
سران سپه را یکایک بخوان.
نظامی.

تمامت
تمامه
من همه اش درفکرِ . . . . . . . . بودم.
همه واژه ای ایرانی و پارسی است
و کردی آن خصوصا کرمانجی میشود گِشت یعنی همه ♥️درود بر ایران
یه دوستی نوشته ترک باستان
عزیز تاریخم دارین مگه ترکهای ترکیه کل قدمتشون تو منطقه از سال۱۴۰۰میلادی این حدودا هستش تقریبا ۶۰۰ ساله نهایتا ۷۰۰ سال میرسه قبلش که اونجا ایران بوده دوست من ترکها همان مغولها هستن که به منطقه حمله ور شدن دیگه و ایران رو گرفتن و در ترکیه انروزی حکومت رانی کردند قبلش ایران بود
...
[مشاهده متن کامل]

کردها که هنوزم اونجان ک
ترکها وارد منطقه شدن . باستان کجا بود

ترکی باستان؟ خنده دار است!
همه: در پهلوی هماگ hamāg بوده است.
( ( پژوهنده ی روزگار نخست
گذشته سخن ها همه باز جُست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214 . )

همگان
همه کس

آل=All
فقط ، تنها ، تمام
هر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس