همونه

لغت نامه دهخدا

همونه. [ ] ( اِخ ) شهری است در نزدیکی وادی جمهور که در حوالی آن استخوان را دفن میکردند. ( قاموس کتاب مقدس ).

پیشنهاد کاربران

همونه ، hammooneh با تشدید واو ، در گویش شهر بابکی به همبونه ، همونه گفته می شود ، که متراده کلمات همبونه ، همیانه ، همیان ، انبانه وانبان است ، وچرمی است کرم رنگ ونازک که نقش کیسه را دارد ، از همونه به
...
[مشاهده متن کامل]
غیر از نگهداری چیزی ، برای درست کردن دم کوره آهنگری نیز استفاده میشده ، چراکه همچو کیسه پلاستیک های امروزی هوا از آن نفوذ نمی کرده ، ضرب المثل که میگه موش کار همونه نداره ، همونه خودش کرکر میکنه اشاره به بهانه گیری واعتراض بدون دلیل شخص دارد

در زبان لری بختیاری به معنی
همان. همان است
Hamone

بپرس