همچنین

/hamCenin/

مترادف همچنین: ایضاً، این چنین، باز، نیز، هم

معنی انگلیسی:
again, besides, likewise, similarly, too, so, thus, in this manner, also, as well, such, [adv.] in this manner, as well (as), [adj.] such, ditto, equally, further

لغت نامه دهخدا

همچنین. [ هََ چ ُ / چ ِ ] ( ق مرکب ) هم چنین. هم چون این. به معنی نیز و هم است. بدینگونه. هم بدین وضع. ( یادداشتهای مؤلف ) :
دگر دست لشکَرْش را همچنین
سپاهی بیاراست گرد و گزین.
فردوسی.
که ماهوی را بادتن همچنین
فکنده پر از خون به روی زمین.
فردوسی.
ببر همچنین نزد آن پهلوان
بدان تا شود شاد و روشن روان.
فردوسی.
بپوشید رویش به دیبای چین
که مرگ بزرگان بود همچنین.
فردوسی.
تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر
همچنین هفت پدیدار کند هفت اورنگ.
فرخی.
هندو جواب داد که همچنین است. ( کلیله و دمنه ).
مرا همچنین چهره گلفام بود.
سعدی ( بوستان ).
همچنین در زمره توانگران. ( گلستان ).
اگر همچنین سر به خوددربرم
چه دانند مردم که دانشورم ؟
سعدی.

فرهنگ معین

( ~. چُ ) (ق . ) مانند این ، مثل این .

فرهنگ عمید

مانند این، مثل این.

مترادف ها

eke (قید)
همچنین

also (قید)
نیز، بعلاوه، همچنین، و همچنین، و نیز، همینطور، گذشته از این

too (قید)
نیز، بعلاوه، همچنین، هم، زیاد، بحد افراط، بیش از حد لزوم

as well as (قید)
بعلاوه، همچنین، و نیز

فارسی به عربی

ایضا , دبر

پیشنهاد کاربران

از سوی دیگر، افزون بر این
وانگهی. [ گ َ ] ( ق مرکب ) سپس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . پس. پس از آن. بعد :
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست.
فردوسی.
چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در او
دندانه بلورین گردش فروکنی.
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 129 ) .
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری.
نظامی.
وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی.
|| وآنگاه. در آنوقت :
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک.
حکیم غمناک ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین.
منوچهری.
|| بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. ( هدایت ، سایه روشن ) .
وانگه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) آنزمان. || بعلاوه :
وانگه بغلی نعوذ باﷲ
مردار در آفتاب مرداد.
سعدی.
رنگهای همه نیکو و بویها همه خوش و طمعها همه شیرین وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد

متقابلا
علاوه بر این
همان گونه
اضافه بر، علاوه بر، در کنارآن، همراه با
at that
to boot
Almost
As well
Also
Too
ضمناً
بازهم، علاوه براین، نیز، هم، همچنین
هکذا ، و هکذا
و نیز
almost
e. g. I almost bought a whight one, but it wasn't quite extreme enough
یه دونه سفیدشو ( لباس ) هم خریدم، اما اونقدرا چشمگیر نیست
ایضاً، این چنین، باز، نیز، هم
در گویش شهرستان بهاباد به جای کلمه همچنین به معنای این چنین از کلمه ی هَچین، استفاده می شود. مثال، تو نباید، هچین حرفی می زدی
ایضا
نیز
you too
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس