هور

/hur/

مترادف هور: آفتاب، خور، خورشید، ستاره، شمس، مهر

متضاد هور: قمر، ماه

معنی انگلیسی:
sun

فرهنگ اسم ها

اسم: هور (دختر) (اوستایی، فارسی) (تلفظ: hur) (فارسی: هور) (انگلیسی: hur)
معنی: خورشید، مهر، خور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
برچسب ها: اسم، اسم با ه، اسم دختر، اسم اوستایی، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

هور. [ هََ ] ( ع مص ) تهمت نهادن بر کسی در کاری. || گمان بردن به چیزی. || بازگردانیدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برانگیختن کسی را برچیزی. ( منتهی الارب ). || کشتن قومی را و بر روی درافتادن قوم بر یکدیگر. || نصیحت کردن به غرض. || استوار کردن چیزی را. || بر زمین زدن. || شکستن بنا را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شکسته و ویران شدن بنا. ( منتهی الارب ). فروریخته شدن. ( ترجمان القرآن ). ریهیده شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) دریای خرد که به ریزش آب به بیشه ها و مانند آن فراخ گردد. ج ، اهوار. || گله گوسپندان بدان جهت که از کثرت بعضی بر بعضی می افتد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

هور. ( ع مص ) تهمت نهادن بر کسی در کاری. ( منتهی الارب ). هَور. رجوع به هَور شود.

هور. ( اِ ) نامی است از نامهای آفتاب. ( برهان ). خور. خورشید. شمس. شارق.ذکاء. شید. بیضا. سور ( سانسکریت ). مهر :
خداوند ماه و خداوند هور
خداوند روز و خداوند زور.
فردوسی.
به نیروی یزدان که او داد زور
بلند آفریننده ماه و هور.
فردوسی.
بدان گهی که هور قیرگون شود
چو روی عاشقان شود ضیای او.
منوچهری.
تن پیل و یاقوت رخشان چو هور
زبرجدش خرطوم و دندان بلور.
اسدی.
ز عکس می زرد و جام بلور
سپهری شد ایوان پر از ماه وهور.
اسدی.
گیر که گیتی همه چنگ است و نای
گیر که گیتی همه ماه است و هور.
انوری.
درآن رخنه از نور تابنده هور
نگه کرد سر تا سرین ستور.
نظامی.
سروش درفشان چو تابنده هور
ز وسواس دیو فریبنده دور.
نظامی.
باد تا بر سپهر تابد هور
دوستت دوستکام و دشمن کور.
نظامی.
بتابد بسی ماه و پروین و هور
که سر برنداری ز بالین گور.
سعدی.
نور گیتی فروز چشمه هور
زشت باشدبه چشم موشک کور.
سعدی.
|| بخت و طالع. ( برهان ). اختر. اقبال. روز :
ز بیژن فزون بود هومان به زور
هنر عیب گردد چو برگشت هور.
فردوسی.
به هور هندوان آمد خزینه
به سنگستان غم رفت آبگینه.
نظامی.
- شبگیر هور ؛ ظاهراً صبحگاه مقارن طلوع خورشید : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خورشید، آفتاب، خور، ستاره وبخت طالع هم گفته شده
( اسم ) درختی از تیر. فرفیون که خاص آمریکای مرکزی است که شیره ای بسیار سمی دارد و چنانچه ترشحات این گیاه حتی بمقدار کم در جریان آب نهرها وارد شود آب را سمی می کند و از این جهت افراد بومی جهت شکار ماهیها از آن استفاده میکنند میو. این گیاه کپسولی شکل است و پس از رسیدن در موقع شکفتن کپسول صدای شدیدی مشابه باصدای طپانچه ایجاد میکند و دانه های نبات و حتی قطعات آنرا بمسافت زیادی پرتاب میکند .
تهمت نهادن بر کسی در کاری

فرهنگ معین

۱ - (اِ. ) آفتاب ، خورشید. ۲ - ستاره ، بخت ، طالع .

فرهنگ عمید

۱. خورشید، آفتاب: نور گیتی فروز چشمهٴ هور / زشت باشد به چشم موشک کور (سعدی: ۱۲۸ ).
۲. ستاره.
۳. بخت، طالع: ز بیژن فزون بود هومان به زور / هنر عیب گردد چو برگشت هور به یکبارگی تیره شد هور تو / کجا شد چنان مردی و زور تو (فردوسی: ۴/۵۲ ).

گویش مازنی

/hoor/ هجوم – حمله

واژه نامه بختیاریکا

( هَور + ) باتلاق؛ گودال آبزا؛ اورژدو
( هَوَر ) خبر
خورجین
اورژدو

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حُور: سفیدان (جمع حوراء است و "حور عین " به معنای زنانی است که سفیدی چشمانشان بسیار سفید ، و سیاهی آن نیز بسیار سیاه باشد ، و یا به معنای زنانی است که دارای چشمانی درشت چون چشم آهو باشند . )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
سقوط. انهدام. «هارَ الْبِناءُ: اِنْهَدَمَ وَ سَقَطَ» متعدی نیز به کار رفته است انهیار نیز به معنی انهدام است در نهج البلاغه خطبه 2 فرموده: «و خُذِلَ الْایمانُ فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ» ایمان مخذول شد و ستونهایش ساقط گردید. . یا آنکه ساختمانش را در کنار گودال ساقط شونده بنا کرده و آن را به آتش جهنم ساقط نموده است «هار» اسم فاعل و به معنی ساقط شونده است. از این لفظ فقط دو مورد در قرآن یافته است.

دانشنامه عمومی

هور (سوئد). شهر هور ( به سوئدی: Höör ) در بخش هور در کشور سوئد واقع شده است. جمعیت این شهر ۱۲۲۹٫۵۳ [ ۱] نفر است.
عکس هور (سوئد)عکس هور (سوئد)عکس هور (سوئد)

هور (فرعون). هور فرعونی در دودمان سیزدهم بود. نام او در فهرست پادشاهان تورین به صورت او - ایب - رع آمده است. او به احتمال زیاد در حوالی سال ۱۷۲۳ پیش از میلاد تنها برای مدت کمی فرمانروا بوده و فرصتی برای ساخت هرم نداشته است. [ ۱]
بیشتر اطلاعات دربارهٔ هور از آرامگاه او در دهشور که در نزدیکی هرم آمنمهات سوم واقع است، به دست آمده است. این گور در هنگام کشف به صورت بسیار خوبی باقی مانده بود و هنوز تابوت چوبین شاه در آن وجود داشت. به همراه تابوت، یک تندیس، مقداری جواهرات و ظروف کانوپیک، دو سنگ یادبود، و چندین شی دیگر وجود داشتند.
در نزدیکی گور شاه، گور دست نخوردهٔ «دختر شاه» نوب هتپتی خرد قرار داشت. او به احتمال زیاد دختر تنی شاه یا اینکه دختر تنی شاه آمنمهات سوم بوده است. [ ۲]
عکس هور (فرعون)عکس هور (فرعون)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

هور (Hor)
(یا: طور هارون) در عهد عتیق، قله ای از جبل سَعیردر سرحد اَدومیه(اعداد ۲۰: ۲۲؛ ۳۳: ۳۷). یکی از اتراقگاه های بنی اسرائیل در مسیر پیچاپیچ سفرشان در بیابان شد، چون اَدومیانبه ایشان اجازۀ عبور از سرزمین شان را ندادند. در این منزلگاه بود که هاروندرگذشت (۳۳: ۳۷).

هور (جغرافیا). رجوع شود به:خور

پیشنهاد کاربران

مترادف هور: آفتاب، خور، خورشید، ستاره، شمس، مهر
بچه ها چندتا کلمه فارسی با معنی قشنگ ولی قدیمی که کاربردشو از دست داده میگید؟
هور اگر برای نامگذاری مکان به کار رود بدون شک به معنای ابگیر وتالاب است
هورالعظیم هور الهویزه در عراق وایران که از اب کرخه به وجود امده اند .
هور ( هه ور ) با تلفظ Hawr ب معنای ابر می باشد
بدان گهی که هور قیرگون شود
چو روی عاشقان شود ضیای او.
منوچهری
از معنی شعر بالا استنباط میشه که ابر ( هور ) میتواند قیر گون شود نه خورشید
مثل هه وتوو Hawatoo که در فارسی امروزی اباتو obatoo خوانده میشود
تالاب، مانداب، مُرداب، بِرکه، آبگیر، هور هویزه، هورالعظیم، حورالعظیم
هور: هور مکانی در طبیعت است که آب در آن مانده و گیاهان کوتاه بیشتر از جنس علف و نِی در آن روییده باشد و عمق آن بین ۶ تا ۱٢ متر است. غالباً آب در هور غیر روان است و حرکت نمی کند, مانند هورالعظیم.
هَور در زبان لکی به معنی :خورشید
هور : هور در زبان لکی استان لرستان هُوَر تلفظ می شود هُوَر به معنی خورشید می باشد .
هور ؛ با ضمه ه ، واو همانند وعربی تلفظ می شود ، در گویش شهربابکی به معنی نقش قالی است ، هور سه کله ، هور گلدونی
هور: دکتر کزازی در مورد واژه ی " هور" می نویسد : ( ( هور، در معنی خورشید، در پهلوی هوَر hwar ریختی است از خوَر xwar در پهلوی و دری کهن و ریخت همال و همتای آن در پارسی خُور xūr می توانست بود. این واژه در اوستا یی هوَر و در سانسکریت ثوَر بوده است. ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( سه جنگ گران کرده شد در سه روز
چه در شب، چه با هور گیتی فروز. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۷۴. )

باران در زبان مُلکی گالی
در ایل باری برخی از طوایف صرفا به معنای بیابان و سرزمین که سرانجام ان نا معلوم یا بی انتهاست در گویش آنها فراوان کاربرد داشت و با پیشوند سر به سر به هور زیاد استفاده میشد هنوز هم کما کان کاربرد دارد کلا جنبه منفی و نا امید کننده است یک جوری با مفهوم گم و. گور معنای نزدیکی دارد
هور: خورشید
حور:زنان و مردان سیاه چشم بهشتی
این کلمه در زبان اوستایی هوَرِ یا خوَر می باشد که از واژه ی هندی اروپایی پیشین su می آید. که در زبان آکدی ṣētu ( صیتو ) که به معنی روشنایی است. گرفته شده است.
خورشید 🍖
کاربرد در جمله :
همی گفت کای پاک دادار هور / فزاینده ی دانش و فر و زور
فکر میکنم این اسم پسرانه هست ، یا شاید هم برای دختر استفاده میشه هم برای پسر!
هُوَر: هُوَر در زبان لکی استان لرستان به معنی خورشید است .
هُوَر: اسم دخترانه لکی است .
خورشید، روز
این اسم پسرانه است نه دخترانه😡😡
خور، هور، مهر، روز، آفتاب و خورشید، یازدهمین روز هر ماه در گاهشماری پارس است
پرتو و روشنای زیبا و درخشان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس