هوس پختن

لغت نامه دهخدا

هوس پختن. [ هََ وَ پ ُ ت َ] ( مص مرکب ) به فکر هوس رانی بودن. هوس کردن : هر دم هوسی پزد و هر لحظه رایی زند. ( گلستان ).
وان دگرپخت همچنان هوسی
این عمارت به سر نبرد کسی.
سعدی.
هوس پختن از کودک ناتمام
چنان زشت نبود که از پیر خام.
سعدی.
- هوس خام پختن ؛ آرزوی چیزی برنیامدنی داشتن.

فرهنگ فارسی

بفکر هوس رانی بودن هوس کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس