هومه

لغت نامه دهخدا

( هومة ) هومة. [ هََ م َ ] ( ع اِ ) دشت و بیابان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فلات. هوماة. ( اقرب الموارد ).
هومه. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهروی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب شوسه ازنا به درود. با 211 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ،چغندر و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

دشت و بیابان فلات

پیشنهاد کاربران

هومه : گیاه مقدس زرتشتیان که معادل " سومه " ( Soma ) گیاه مقدس هندوان است . بعضی از لغات هندی که ریشه سانسکریت دارند وقتی به زبان فارسی وارد می شوند س در آنها به ه بدل می شود . مثل واژه سند که ایرانی ها به آن هند می گویند . رود سند یعنی رود هند . پس هومه همان سومه هندی است .
...
[مشاهده متن کامل]

مراجعه شود به ( توفیقی ، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398 : 25 )

بپرس