اگرچه وسوسه در دل ز عشق دارم صعب
دلم ز وسوسه عشق کی خورد تیمار؟
معزی ( از آنندراج ).
حاصل آن کز وسوسه هرکو گسیخت از قضا هم در قضا باید گریخت.
مولوی.
خارخار حسّها و وسوسه از هزاران کس بود نی یک کسه.
مولوی.
|| جنون. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و کان شاعراً راویه فوسوس آخر ایامه فشد بالمارستان و مات فیه. ( معجم الادباء ج 2 ص 127 ).رجوع به وسواس شود.