وصمت


مترادف وصمت: آهو، تباهی، عیب، نقص، عار، ننگ

لغت نامه دهخدا

وصمت. [ وَ م َ ] ( ع اِ ) عیب. ( غیاث اللغات از بحرالجواهر و صراح اللغة ): ملک از وصمت غدر منزه باشد. ( کلیله و دمنه ). مباشرت این شغل بر وجهی کند که از وصمت تهمت و سمت ریبت معرا و مبرا باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت
وی دولت تو ایمن از وصمت تباهی.
حافظ.
رجوع به وصمة شود.

وصمة. [ وَ م َ ] ( ع اِ ) یکی وصم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). عیب. ( اقرب الموارد ). ننگ و عار و عیب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وصم و وصمت شود. || سوگند و یمین در معصیت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) سستی در بدن. ( از اقرب الموارد ).

وصمة. [ وُ م َ ] ( ع اِمص ) سستی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سستی و کسالت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) یک شکاف. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- ننگ عار. ۲- عیب : (( ... و آفتاب سلطنت او را از و صمت کسوف و صروف و معرت زوال انتقال محفوظ و مضبوط . ) )

فرهنگ معین

(وَ مَ ) [ ع . وصمة ] (اِ. ) ۱ - ننگ ، عار. ۲ - عیب ، نقص .

فرهنگ عمید

۱. سستی در بدن.
۲. ننگ، عیب و عار.

پیشنهاد کاربران

بپرس