وقف

/vaqf/

مترادف وقف: موقوفه، واگذاری، اهدا، بخشش، نذر، هبه، افامت، توقف، ایست، مکث، وقفه، اختصاص دادن، منحصر کردن

برابر پارسی: دهش، نهادک، ورستاد

معنی انگلیسی:
endowment, entailment, pious foundation, consecration, devotion

لغت نامه دهخدا

وقف. [ وَ ] ( ع مص ) ایستادن. ( منتهی الارب ). به حالت ایستاده ماندن و آرام گرفتن. ( از اقرب الموارد ). وقوف. ( منتهی الارب ).اقامت کردن. || شک کردن در مسئله. ( از اقرب الموارد ). || منع کردن و جلوگیری نمودن. || وقف حکم بر حضور فلان ؛ معلق کردن آن حکم را به حضور او. ( از اقرب الموارد ). || ایستانیدن ، یعنی کردن کاری با کسی که بدان ایستد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). هم لازم و هم متعدی استعمال شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بازداشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( المصادر زوزنی ). || فرونشاندن جوشش دیگ به آب سرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خدمت کردن نصرانی کلیسا را. || مطلع کردن بر گناه وبر هر چیزی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دانستن و مطلع شدن. ( غیاث اللغات ). || وقف کردن بر مساکین چیزی را به راه خدای. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). آنچه در ملک کسی نباشد و به راه خدا آن را گذاشتن ، و در بعضی جاها به معنی مطلق عطا استعمال شود. ( غیاث اللغات ). || ( اِ ) دستیانه از دندان فیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || اسب که در خردگاه دست و پای وی سپیدی باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سپری که گردش از سرون یا آهن یا مانند آن درگیرند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) ( اصطلاح فقه ) نگه داشتن و حبس کردن عین ملکی است بر ملک واقف آن [ نه ملک خدا ] و مصرف کردن منفعت آن را در راه خدا، و بعضی از فقهاء گویند وقف حبس عین است بر ملک خدای تعالی ، پس بنابراین ملکیت مالک آن به خداوند منتقل میشود. برای تفصیل مطلب رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و کتب فقهیه شود. || ( اصطلاح قانون مدنی ) حبس عین وتسبیل ثمره است برحسب نیت واقف. وقف عبارت است از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود. ( ماده 55 قانون مدنی ایران ). || ( ص ، اِ ) موقوفه. موقوف. ( از اقرب الموارد ). زمین ، ملک یا مستغَلّی که برای مقصود معینی در راه خدا اختصاص دهند :
ای به هزارجان دلم مست وفای روی تو
خانه جان به چارحد وقف هوای روی تو.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 460 ).
بیا که خرقه من گرچه رهن میکده هاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی.
حافظ.
- امثال :
روغن چراغ ریخته وقف امامزاده میکند.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) ایستادن اقامت کردن . ۲- (مصدر ) ساکن بودن اقامت دادن . ۳- حبس کردن ملک یا مستغلی در راه خدا. ۴- (اسم ) اقامت . ۵- توقف ایست : (( چون در وقف خواهند که یائ متکلم را چون مالی و سلطانی متحرک گردانند ها(ئی ) بدان الحاق کنند تا دلیل فتح. ما قبل خویش باشد و محل وقف متکلم گردد. ) ) ۶- زمین ملک یا مستغلی که برای مقصو معینی درراه خدا اختصاص دهند. توضیح وقف عبارتست ازاین که عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود : (( توانگران را وقف است و نذر و مهمانی زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی . ) ) (گلستان ) یا وقف اموات . وقفی است که مقصود از آن کارهایی نظیر روضه خوانی برای مردگان و غیره است . یا وقف خاص . وقفی است که مختص دسته ای معین و خاص باشد مانند : قف بر اولاد با بر افراد وطبقه ای خاص ازمردم . یاوقف عام . وقفی است که مقصود از آن امور خیریه است ومخصوص دسته وطبقه ای معین نیست مانند : وقف بر فقرا و بر طلاب و مدارس و مساجد مقابل وقف خاص . یا غبط. وقف . متولیان و ادارات اوقاف موظف هستندکه همواره نسبت بموقوفات چنان عمل کنند که عمران و آبادی و ازدیاد در آمد آنها مقدم بر هر چیزی باشد این منظور را (( غبط. وقف ) ) میگویند. یا وقف بودن کسی یا چیزی کی یا چیزی را. مختص آن بودن منحصر بوی بودن : یکی آهم کزین آهم بسوز دشت خرگاهم یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکر خارا. ( دیوان کبیر ) یا وقف غفران : ((هست منقول از رسول انام سید انبیا علیه السلام ) ) (( وقف غفران ده است در قر آن گر بدانی شوی زاهل کلام . ) ) (( ( اولیا ) ) دان به مایده اول (( بسمعون ) دان به سور. انعام . ) ) (( ( فاسقا ) ) نیز ( یستون ) ز عقب هر دو در سجده یافته اند نظام . ) ) ( پنج دیگر به سور. یس اول ( آثار هم ) بخوان بدوام . ) ) (( ثانیش ( العباد ) و ( فرقدنا ) ثالث و رابعش کنم اعلام . ) ) (( (ا عبدونی ) و (مثلهم ) خامس (ملک یقبضن ) عاشرا اتمام . ) ) (( چون رسول خدا چنین فرمود باد بر روح او درود وسلام . ) ) ( شرح نصاب ) ۸ - درنگ کردن برکلمه ای هنگام قرائ ت قر آن یعنی وصل نکردن آن کلمه را به کمل. بعدی و وقف در تجوید بنابر آنچه سجاوندی گفته شش است : ۱- وقف لازم در قر آن و علامت (م ) است و معنی وقت لازم آنست که اگر خواننده به وصل خواند در معنی تغییری رخ دهد. ۲ - وقف مطلق و علامت آن (ط ) است و وقف بر کلمه و ابتدا از کلم. بعد مطلقا نزد هم. ائم. قرائ ت جایزاست . ۳- وقف جایزوعلامت آن ( ج ) است و معنی آن این است که وصل کلمه به مابعد هم جایزاست . ۴ - وقف مجونز و علامت آن ( ز ) یعنی اصل وصل است ولی وقف نیزجایزاست . ۵ - وقف مرخص وعلامت آن ( ص . ) است یعنی در وقف رخصتی است بخاطر طول کلام . ۶- (لا ) علامت آنست که وقف بر کلمه جایز نیست . ۹ - (اسم ) دست. عاجین :(( مگر لفظ وقف هم بر سبیل ایهام آورده باشد که وقف در لغت عرب دستین. عاجین باشد. ) )
وقوف جمع واقف

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) ایستادن ، درنگ کردن . ۲ - (مص م . ) تخصیص دادن ملک یا مالی برای مصرف کردن در اموری که وقف کننده تعیین کرده است . ۳ - درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن آن .

فرهنگ عمید

۱. (فقه، حقوق ) آنچه کسی از ثروت خود جدا می کند که در کارهای عام المنفعه از آن استفاده می کنند.
۲. اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن.
۳. (فقه، حقوق ) حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین می کند.
۴. [قدیمی] ایستادن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] وقف عقدی است که ثمرۀ آن حبس کردن اصل، و رها کردن منفعت آن است.
وقف در لغت به معنای ایستادن یا به حالت ایستاده ماندن و آرام گرفتن است . و در اصطلاح فقهی، عقدی است که ثمرۀ آن حبس کردن اصل، و رها کردن منفعت آن است. به عبارت دیگر؛ « حبس کردن چیزی از طرف مالکش به وجهی از وجوه، به نحوی که فروش آن ممنوع باشد، به ارث منتقل نگردد قابل هبه نباشد، فروخته نشود و به رهن و اجاره و عاریت و از این قبیل داده نشود. و صرف کردن آن مال در جهتی که واقف تعیین کرده است»

[ویکی شیعه] وقف از عقود اسلامی به معنای بخشش عین مال جهت بهره برداری از منافع آن -بدون دریافت عوض- است. لفظ وقف در قرآن به کار نرفته، اما احادیث بسیاری به استحباب وقف اشاره کرده و احکام آن را شرح داده اند. وقف می تواند برای یک شخص یا گروه خاص، یا به منظور یک هدف عمومی و برای همه مردم باشد.
وقف در اصطلاح فقهاء به معنای حبس کردن مال و جاری کردن منفعت یا ثمره آن، بدون دریافت عوض است. منظور از حبس کردن این است که پس از وقف، از نقل و انتقال مال یا از بین رفتن آن جلوگیری و منافع آن در مقصد مورد نظر هزینه می شود. از همین رو گاهی وقف را صدقه جاریه می نامند. چرا که منافع آن پیوسته باقی می ماند.
وقف را دارای چهار رکن دانسته اند:

[ویکی اهل البیت] کلیدواژه: صدقه، وقف، وقف منفعت، وقف انتفاع، وقف عام، وقف خاص، صیغه وقف، احکام وقف، فروش اموال وقفی
«وقف» عبارت است از: «حبس کردن عینِ ملک و رهاکردن منفعت آن - که باید در مورد نظر واقف مصرف شود -».
یکی از بارزترین مصداق های تزکیه، صدقه است و کاملترین مصداق صدقه، وقف است که به واسطه آن، اصل مال انسان ثابت می ماند و فرع (:منافع) آن نیز بادوام و ثباتِ آن اصل، جریان خواهد داشت و هیچ صدقه ای چون «وقف» چنین مزیتی جاودانه ندارد؛ چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید: «خَیْرُ ما یُخْلِفُهُ الرَّجُلُ بَعْدَهُ ثَلاثَةٌ: وَلَدٌ بارٌّ یَسْتَغْفِرُلَهُ وَ سُنَّةُ خَیْرٍ یُقْتَدی بِهِ فیها وَ صَدَقَةٌ تَجْری مِنْ بَعْدِهِ».
بهترین چیزی که انسان پس از خود بر جای می گذارد، سه چیز است: فرزند نیکوکاری که برایش آمرزش طلبد؛ روشی نیک که مردم از آن پیروی کنند و صدقه ای که پس از او جاری باشد.
اطلاق صدقه بر وقف و نظایر آن، برای این است که امور مزبور نشانه صداقت ایمان واقف است. فضیلت وقف چون دیگر صدقات، در این است که خداوند شخصاً آن را می پذیرد؛ چنان که فرموده است: «الَمْ یَعْلَمُوا انَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ»؛ آیا نمی دانستند که خداوند است که توبه را از بندگانش می پذیرد و صدقات را می گیرد؟!».
وقف به اعتبار موقوفه و موقوف علیه به انواع زیر تقسیم می شود:
فروش و نقل اموال وقفی - در وقف خاص و وقف عامی که برای عناوین عمومی مانند فقرا وقف شده است - جایز نیست، مگر در موارد زیر:

[ویکی الکتاب] معنی حِسَابِیَهْ: حساب من(هاء آخرآن های وقف است ، که اصطلاحا آن را های استراحت مینامند )
معنی کِتَابِیَهْ: کتاب من(هاء آخرآن های وقف است ، که اصطلاحا آن را های استراحت مینامند )
معنی لَّکِنَّاْ: ولی من (اصل آن لکن انا بوده که همزه انا بعد از نقل فتحهاش به نون حذف شده ، و دو نون در یکدیگر ادغام گردیده که در حالت وصل با نون مشدد و با صدای بالا و بدون الف قرائت میشود ، و در حالت وقف با الف ، مانند کلمه انا که ضمیر تکلم است و در حالت وصلی به صور...
تکرار در قرآن: ۴(بار)
حبس شدن و حبس کردن متوقف شدن و متوقف کردن، وقف شرعی از آن است که اصل چیزی را حبس و نفع آن را آزاد می‏گذارند . آنها را بازدارید و متوقف کنید که از اعمالشان مسئولند. . وقف چون با حرف علی متعدی شود به معنی اطلاع دادن باشد «وَقَفَ فُلاناً عَلَی الشَّیْ‏ءِ:اِطَّلَعَهُ عَلَیْهِ» یعنی: ای کاش ببینی آنگاه که بر آتش مشرف شدند و مطلع گشتند و گفتند ایکاش بدنیا برگردانده می‏شدیم. * . ایکاش می‏دیدی آنوقت که ظالمان نزد پروردگارشان باز داشته شده‏اند.

[ویکی فقه] وقف (ابهام زدایی). واژه وقف ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • وقف (فقه)، عقدی با ثمرۀ حبس کردن اصل مال، و رها کردن منفعت• وقف (تجوید)، از اصطلاحات علم تجوید به معنای توقف بر یک کلمه و جدا ساختن آن از کلمه بعد
...

[ویکی فقه] وقف (تجوید). توقف بر یک کلمه و جدا ساختن آن از کلمه بعد را وقف گویند.
«وقف» به معنای توقف و درنگ است و در اصطلاح تجوید ، جدا ساختن یک کلمه از کلمه بعد را وقف می گویند. در مقابل وقف «وصل»، و بین وقف و وصل «سکته» است. «وصل» آن است که هنگام قرائت ، بدون مکث و درنگ، کلمه به کلمات بعدی متصل شود. گاهی از وصل، به «اِدراج» تعبیر می شود.
فایده وقف
هنگام وقف، صدا و نَفَس هر دو قطع می شوند و نَفَس، تازه می شود؛ همین فایده وقف است. چون خواندن یک سوره یا آیه به یک نَفَس دشوار است، برای تازه کردن نَفَس، وقف می تواند مفید باشد. در وصل، هیچ یک از این دو عمل انجام نمی گیرد؛ ولی در سکته ، صدا قطع می شود و بدون این که نَفَس، تازه شود، قرائت قرآن پس از مکثی کوتاه ادامه می یابد. بنابراین، سکته همان حالتی است که امروز آن را مکث کوتاه نامیده اند و علامت آن ویرگول (،) است.
اقسام وقف
وقف به اعتبارات گوناگون دارای اقسامی است که عبارتند از: وقف اختیاری ؛ وقف اضطراری ؛ وقف اختباری ؛ وقف انتظاری ؛ وقف ابدال ؛ وقف تام ؛ وقف شبه تام ؛ وقف اتم ؛ وقف اثبات ؛ وقف حسن ؛ وقف احسن ؛ وقف کافی ؛ وقف اکفی ؛ وقف غفران ؛ وقف معانقه ؛ وقف اشمام ؛ وقف ادغام ؛ وقف اسکان ؛ وقف روم ؛ ….
انواع وقف
...

[ویکی فقه] وقف (فقه). وقف عقدی است که ثمرۀ آن حبس کردن اصل، و رها کردن منفعت آن است.
وقف در لغت به معنای ایستادن یا به حالت ایستاده ماندن و آرام گرفتن است . و در اصطلاح فقهی، عقدی است که ثمرۀ آن حبس کردن اصل، و رها کردن منفعت آن است. به عبارت دیگر؛ « حبس کردن چیزی از طرف مالکش به وجهی از وجوه، به نحوی که فروش آن ممنوع باشد، به ارث منتقل نگردد قابل هبه نباشد، فروخته نشود و به رهن و اجاره و عاریت و از این قبیل داده نشود. و صرف کردن آن مال در جهتی که واقف تعیین کرده است»
اقسام وقف
وقف به اعتبار موقوف علیه به عام و خاص تقسیم می شود.وقف عام ، وقفی است که مقصود از آن امور خیریه است و مخصوص دسته و طبقه معینی نیست مانند وقف بر فقرا، وقف بر طلّاب و مدارس و مساجد، و مقابل آن وقف خاص است و آن وقفی است که مخصوص دسته معین و خاصی است، مانند وقف بر اولاد یا افراد و یا طبقه ای خاص از مردم .
نگاهی به وقف در قبل از اسلام
هر چند قبل از اسلام وقف به معنای دقیق کلمه وجود نداشت ولی انواعی از تخصیص اموال و املاک به معابد و امور خیریه و افراد وجود داشته که از جهاتی شباهت هایی با وقف داشته اند. از جمله در بخشی از کتاب دانیال نبی که به زبان آرامی است چنین آمده است: «گناهان خود را به (صیدقا) و خطایای خود را بر احسان نمودن بر فقیران فدیه بده» ، اما شافعی در رساله الإمام ، ، می گوید: تا آنجا که دانسته ام مردم جاهلیت خانه و زمینی را برای خدا حبس نکرده اند و حبس تنها از طرف مسلمین صورت گرفته است.دکتر الکبیسی در فقد بیان امام شافعی می گوید: ظاهر کلام وی چنین می رساد که مفهوم انواع حبس در میان امت های پیش از اسلام به طور کلی ناشناخته بوده، ولی این معنی حقیقت ندارد زیرا حبس پیش از اسلام نیز معروف بوده گرچه به نام حبس یا وقف نامیده نمی شده است . امت ها با اختلاف ادیان و معتقداتشان با انواعی از تصرفات مالی آشنا بودند که از حیث مفهوم دور از حدود معنای وقف اسلامی نبود...اوقاف ابراهیم خلیل (علیه السلام) که تا امروز نیز باقی است خود بهترین دلیل است بر وجود وقف قبل از اسلام و نیز هنگام فتح شوش در بقعه دانیال نبی سندی به دست آمد که به موجب آن گنجی برای پرداخت وام های بدون ربح اختصاص یا فقه بود و خلیفه دستور داد که گنج به دست آمده به بیت المال منتقل شده، طبق دستور مندرج در سند عمل شود.
وقف در قرآن
...

[ویکی فقه] وقف (قرآن). توقف بر یک کلمه و جدا ساختن آن از کلمه بعد را وقف گویند.
«وقف» به معنای توقف و درنگ است و در اصطلاح تجوید ، جدا ساختن یک کلمه از کلمه بعد را وقف می گویند. در مقابل وقف «وصل»، و بین وقف و وصل «سکته» است. «وصل» آن است که هنگام قرائت ، بدون مکث و درنگ، کلمه به کلمات بعدی متصل شود. گاهی از وصل، به «اِدراج» تعبیر می شود.

دانشنامه عمومی

وقف (استان قنا). وقف نام شهر و شهرستانی در استان قنا مصر است.
عکس وقف (استان قنا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

وَقْف (حقوق)
(در لغت به معنای ایستادن و نگه داشتن) در اصطلاح فقه و حقوق، عقدی که به موجب آن شخصی مال معیّنی از اموالش را جهت استفادۀ شخص یا اشخاصی یا مؤسسه ای اختصاص می دهد، و پس از آن مال مذکور از ملکیّت واقف خارج شده و قابل نقل وانتقال یا هرگونه تصرفاتی که موجب تلف شدن آن شود، نخواهد بود. وقف کننده را واقف، مال وقف شده را موقوفه، سندی که مشخصات مِلک وقفی و موضوع وقف در آن نوشته شده وقف نامه، و کسی که استیفای منافع موقوفه به او واگذار شده است را موقوف علیه گویند. وقف به ایجاب از طرف واقف و قبول از طرف موقوفٌ علیه یا نمایندۀ قانونی آن ها واقع می شود، در صورتی که محصور باشند. چنانچه موقوف علیه غیر محصور باشد، مانند وقف بر فقرا یا وقف بر مصالح عامه، قبول حاکم شرط است. اگر واقف عین موقوفه را به تصرف موقوفٌ علیه ندهد، عقد محقق نمی شود. به موجب مواد ۷۲ و ۷۴ قانون مدنی وقف بر نفس که واقف خود را موقوفٌ علیه قرار دهد، باطل است، مگر در وقف بر مصالح عام که خود واقف نیز مصداق موقوفٌ علیه باشد. در وقف عام، مال برای امور خیریه مصرف می شود. ادارۀ امور موقوفه برعهدۀ متولّی است. ممکن است واقف در عقد، خود را متولّی قرار داده و یا شخص دیگری را به عنوان متولّی تعیین کرده باشد. چنانچه متولّی تعیین نکرده باشد، وقف عام است و ادارۀ امور موقوفه طبق نظر ولی فقیه خواهد بود، ولی در وقف خاص، خود موقوفٌ علیه وظایف تولیت را انجام می دهد. همچنین، واقف می تواند در عقد یک یا چند تن را نیز به عنوان ناظر بر متولّی قرار دهد. به وقف مالی که برای انجام کارهایی که ثواب آن به اموات می رسد، وقفِ اموات گویند. در ایران طبق اعلام سازمان اوقاف ۱۲۷هزار واقف وجود دارد و نزدیک به ۱۳ شهر در کشور بیش از ۵۰ درصد وقف اند. میانگین وقف بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ۲۰۰ وقف در سال بوده که این رقم در سال ۱۳۸۹ به حدود ۹۰۰ وقف رسیده است.

مترادف ها

devotion (اسم)
هواخواهی، پرستش، سرسپردگی، تخصیص، وقف، صمیمیت، جانسپار، از خود گذشتگی، دعا، مریدی

consecration (اسم)
تخصیص، وقف، تقدیس، تبرک

apanage (اسم)
تابع، حوزه، ایالت، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف

appanage (اسم)
تابع، حوزه، ایالت، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف

فارسی به عربی

ولاء

پیشنهاد کاربران

وقف: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی مانوی است: یَشت yasht.
واژه وقف کاملا پارسی است چون در عربی می شود هبة او منحة در ترکی می شود بایش این واژه یعنی وقف صد درصد پارسی است
وقف در ایران از دوره ساسانی وجود داشته و وقف نامه هایی هم از آن زمان وجود داره که البته بیشتر مربوط به نوشته روی سنگها هست، در کتاب هزاردادستان بهرامان قوانین وقف توضیح داده شده
وقف درلغت به معنی ایستادن، و در اصطلاح، حبس عین و تسبیل منفعت یعنی در راه خیر قراردادن منافع مال موقوفه را گویند. معادل فارسی آن " نهادک " است که کاربرد چندانی ندارد، قدمت آن در اسلام به قدمت خوداسلام
...
[مشاهده متن کامل]
است، بدین معنی که شخص حضرت رسول رقباتی راوقف نموده اند، این سنت حسنه و صدقه جاریه پیش از اسلام نیز در بین مردمان رایج بوده است. واژه وقف البته درقرآن نیامده ولی در متون فقهی مبحث مستقلی دارد، درقرآن عنوان صدقه جاریه آمده است. منظور از حبس عین یعنی اینکه مال وقف شده غیرقابل فروش، هبه ورهن بوده و برای همیشه از مالکیت واقف خارج می شود.

جناب ایرزاد، شما سطح نازلی از واژه شناسی را از خود نشان می دهی! با این شیوه های غیرعلمی می توان ریشۀ هر واژه ای را دستکاری کرد
وّقّفّ یک کلمه عربی به معنای ( ایستاد ) است.
وقف هنگامی محقق میشود که مالک با شرایط مقرر در قانون، مالی را به موجب قرارداد وقف از ملکیت خود خارج ساخته ، منافع آن را به یک کار نیک تخصیص دهد و آن را به موقوف علیهم یا به متولی یا حاکم تسلیم نماید .
منظور از آن همان مال موقوفه است .
وقف در حقوق مدنی به این معنی میباشد که شخص مالی را در راه رضای خدا به نفع شخصی یا ارگانی وقف کند به زبان ساده تر یعنی شخص ( الف ) خانه ی خود را جهت استفاده نیازمندان بدون دریافت پول در اختیار آن ها میگذارد تا از آن بهره ببرند.
وَقف
این واژه ای پارسی ِ اَرَبیده شده و اَسل آن " بَغ " است که در پارسی باستان نام خداوند بوده ، هالا چِرا دَهِش و نَهادَک و ورستاد مینه می دهد از این روی است که کَسی دارایی ( مالی ) را در راه خدا یا بَغ ببخشد .
...
[مشاهده متن کامل]

می توان در پارسی نو به این دیس نوشت : وَغف چون وات "غ" پارسی و وات " و" هتا کهن تر از وات " ب" میباشد و از آن کارواره ی : وَغفیدن و وَغفاندن را ساخت.

بپرس