ویران شدن


معنی انگلیسی:
waste

لغت نامه دهخدا

ویران شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خراب شدن. انهدام پذیرفتن. منهدم شدن :
ز بیداد شهری که ویران شده ست
گذرگاه گوران و شیران شده ست.
فردوسی.
که این بوم آباد ویران شود
ز آشوب ایران چو پیران شود.
فردوسی.
نباید که این خانه ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.
فردوسی.
موش تا انبار ما حفره زده ست
وز فَنَش انبار ما ویران شده ست.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسون دفتر1 بیت 379 ).
یک ناله مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد.
محمدکاظم قمی ( از تذکره نصرآبادی ص 364 ).

فرهنگ فارسی

(مصدر ) خراب شدن بایرشدن : (( و آن شهر از مدتی مدید بازچنان ویران شده بود که نه از عماراتش اثری مانده و نه غیر از حشرات الارض در آن دیار می نمود . ) )

واژه نامه بختیاریکا

دمبرستِن؛ ور کنده؛ رُهمِستِن

جدول کلمات

انهدام

مترادف ها

fall (فعل)
چکیدن، سقوط کردن، تنزل کردن، پایین امدن، ویران شدن

wrack (فعل)
خراب کردن، ویران شدن، خرد و متلاشی شدن

فارسی به عربی

سقوط

پیشنهاد کاربران

بپرس