پاسداری

/pAsdAri/

مترادف پاسداری: پاس، پاسبانی، حراست، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداشت، نگهبانی، نگهداری، وقایت، یتاق، رعایت، ملاحظه، احترام، حرمت

معنی انگلیسی:
patrol, ward, watch

لغت نامه دهخدا

پاسداری. ( حامص مرکب ) پاسبانی. || رعایت. احترام. حرمت.

فرهنگ فارسی

۱- پاسبانی . ۲- رعایت احترام حرمت .

فرهنگ معین

(حامص . ) ۱ - پاسبانی . ۲ - رعایت ، احترام .

فرهنگ عمید

نگهبانی، مراقبت.

مترادف ها

watch (اسم)
مراقبت، ساعت، پاس، پاسداری، کشیک، دیدبان، مدت کشیک، ساعت جیبی و مچی

watchfulness (اسم)
دقیق، مراقبت، هشیاری، پاسداری

patrol (اسم)
گشت، گشتی، پاسداری

فارسی به عربی

دوریة , ساعة یدویة

پیشنهاد کاربران

پائیدن، پاس، سپاس، چوپان و آباد…
پائیدن از ریشه هندو اروپائی په peh - یا حفاظت شده و پاسداری که در ایران باستان پا و pa - و پاس pasā -
به معنی پائیدن، چنانچه در اوستا پاتی p�ti و اسپاسیتی spasyeiti که در سانسکریت pāti و spasati گزارش شده. در انگلیسی واژه جاسوس اسپی spy و عینک و دیدن اسپکتاکل spectacle و تلاسکوپ نیز از همین بن ریشه میباشند. واژه چوبان که در اصل چهارپابان که در یونان باستان پوییمن poimen یا چو پان و آباد در ایران باستان آ - پاتا ā - pāta یا جائی اباد و محفوظ. واژه سگ در ایران باستان اسپاک spaka - نیز پاسداری از حیوانات و خانه. در اینجا میتوان به وسعت و توانایی واژه سازی در زبان فارسی پی برد.
...
[مشاهده متن کامل]

گرت گله گرگ است وگر گوسفند. ترابر همان گله چوپان کنند. ( پروین اعتصامی

پاسداری _ پاسبانی
پاسداری
پاسداری
احترام گذاشتن
نگهبانی. احترام🌙
نگهبانی
کمک کردن
کمک کردن

نگهداری
استوار
حفظ، محترم نمودن، نگهداری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس