پت

/pat/

معنی انگلیسی:
lint, papilla, papila, phut

لغت نامه دهخدا

پت. [ پ َ ] ( اِ ) آهار. آهار جولاهان. و آن چیزی باشد که در جامه مالند تا باریک شود و صیقل گیرد. ( لغت نامه اسدی ). آهار که بر جامه دهند. و غالباً آن لعابی است از کتیرا یا نشاسته یا صمغ و یا لعاب خطمی و جز آن که جامه یا کاغذ و امثال آن بدان آغارند تا شخ و محکم شود. شو. شوی. شوربا. خورش. آش. آش جامه. پالوده. بت. آهر. تانّه. بخیر. آغار. لعاب :
ریشی چگونه ریشی چون ماله پت آلود
گوئی که دوش تا روز با ریش گوه پالود.
عماره.
کونی دارد چو کون خواجه اش لت لت
ریشی دارد چو ماله آلوده به پت.
عماره.
جهان ما چو یکی زود سیر پیشه ور است
چهار پیشه کند هر زمان بدیگر زی
بروزگار خزان پتگری کند شب و روز
بروزگار بهاری کندت رنگرزی
بروزگار زمستان کندت سیم گری
بروزگار حزیران کندت خشت پزی.
منوچهری.
|| سریش. ( فرهنگ اسدی ). || لعاب : پت اسفرزه. پت برنج. ( در لهجه خراسانیان ). || مرعز. مرعَزّا. مرعزاء. مَرعَزی. بُز و شَم. بُزپشم. پشم زیرِموی بُز. پشم بن موی بز. پشم نرمی که از بن موی بز بشانه برآورند و از آن شال و کلاه نمد و کپنک و امثال آن کنند. ( جهانگیری ) ( برهان ). کرک. کلک. ( جهانگیری ). || هرچیز که آن نرمی داشته باشد. ( برهان ). || پَت دادن ؛ لعاب آوردن ، اسفرزه پت میدهد.برنج پت داده است.

پت. [ پ ِ ] ( اِ )شب پره ای است که آنگاه که صورت کرم دارد پشم و امثال آن را خورد و تباه کند. بید. دیوچه. سوس. متّه. عثه . و رجوع به دیوچه شود.

فرهنگ فارسی

پرز، کرک، پشم نرمی که ازبن موهای بزمیروید، واز آن شال وپارچه های لطیف میبافند، بزشم وبزوشم، بزوش، تبت وتبدنیزگفته شده
( اسم ) ۱- پشم نرمی که از بن موی بز روید و آنرا بشانه بر آورند و از آن شال بافند بز پشم بزوشم کرک کلک . ۲- کرکهای ریز در هم تافت. سطح بشر. بعضی گیاهان کرکها و الیاف نرم سطح بعضی اندامهای گیاهی پرز ۳- هر چیز نرم .

فرهنگ معین

(پَ ) ( اِ. ) = بت : لعابی از کتیرا و نشاسته و مانند آن ، آهار، آش جامد.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - پشم نرمی که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورند و از آن شال بافند، بز پشم ، بزوشم ، کرک ، کلک . ۲ - کرک های ریز درهم تافتة سطح بشرة بعضی گیاهان ، کرک ها و الیاف نرم سطح بعضی اندام های گیاهی ، پرز، هر چیز نرم .

فرهنگ عمید

۱. پرز، کرک.
۲. پشم نرمی که از بن موهای بز می روید و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، بزشم، بزوشم، بزوش، تَفتیک.
۳. مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست می کنند و به پارچه می زنند تا سخت و براق شود، لعاب، آهار.
= بید۲

گویش مازنی

/pet/ لوچ چپ چشم دوبین & باد کردن و برآمدن سبزیجات هنگام پختن & میگوی کوچک سواحل جنوبی دریایی خزر که زندهی آن غذای ماهیگیر و خشک شده اش خوراک ماهیان سرد آبی حوضچه های پرورش ماهی است - کج و معوج & حرکت – جنب و جوش - پخته ۳پهن

واژه نامه بختیاریکا

( پِت ) نشیمن؛ مقعد
( پِت ) وصله؛ پینه

جدول کلمات

کرک و پشم, اهار, لعاب

پیشنهاد کاربران

بید
Path: پث: بدل: پت: راه.
پته: راهه
پته ای زینه: راهه ای زینه. پله ای نردبان.
پت: پشم. پُخک.
جاکت پت می دهد.
پِشک یعنی گربه ( همو که میو میو می کند ) یعنی پیشو تر شده بود و پت های خود را می تکاند.
کــرک و پــشـــم
اهار
در کارچان ( فارسی دوانی ) پِت معنی چانه، پوز را می دهد . یه تو پِتی بهش بزن زیاد حرف نزنه
خب خب حالا نوبت لری بویراحمدی😉
در لری بویراحمدی
پِت - pet
به معنای: توان، نیرو، قدرت
مثال= پت نیاره= توان ندارد / پت نیگِرِش= توان ایستادن ندارد
دیگر واژگان هم معنی: هِریم، مِنا
...
[مشاهده متن کامل]

این کلمه ریشش فارسی هست
یکی از دوستان با عکس از منبع نشون دادن که ریشه اوستایی و فارسی داره.

- مایه نشاسته
- مایه لعابدار
در شیراز به موهای بهم ریخته و ناصاف و همچنین به موهای بدن نیز گفته میشه
شاید بپرسید که تکواژِ "بات" در "باتلاق" از کجا می آید و به چه معناست؟
در زبانِ اوستایی "پَت" به چمِ "افتادن، به زیر یا پایین افتادن و. . . " و در زبانِ سانسکریت نیز "پَت" یا "پَد" به چمِ "پایین افتادن، فرو رفتن به زیرآب، سبب افتادن، سقوط کردن و . . . " بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

با فروکاستنِ واژگان به تکواژها می توان به ریشه کهنِ واژگان پِی بُرد.
زبانشناس "پُکُرنی" نیز به واژگانِ همریشه با "پت" در زبانهایِ هندواروپایی پرداخته است. ( Av نمادِ زبانِ اوستایی است ) .
پَسگشتها:
1 - رویه هایِ 2373 تا 2376 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ ریشه شناختیِ زبان هندواروپایی" پُکُرنی
2 - رویه هایِ 560 ، 562، 561 و 565 از نبیگِ "فرهنگِ سَنسکریت - فارسی"پوشینه یِ دوم
3 - رویه هایِ 877 و 878 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"

پتپتپتپتپتپت
پَت pat
در زبان لری جنوب، فارس کهگیلویه و بنادر به هرس کردن و آرایش کردن درختان پَت می گویند.
پت در زبان لری به معنی دماغ یا بینی هست
پِت در زبان کهن لکی به معنای بینی و یا دماغ میباشد.
در نیشابور برای موهای به هم ریخته و گره خورده گفته میشه. موهام پَت شده، چند روزه شونه نکردم.
پت در ( پزشکی ) یعنی ورم دانه های قرمز رنگ که در اثر حساسیت رو پوست ایجاد میشه .
علاوه بر مطالب فوق به معنی موی سر انسان یا موى سایر قسمتهای بدن انسان هم در استان فارس می گویند. مثال، پِتِ سر فلانی ریخته یعنی موی سرش ریخته. پت گوسفند و پت مرغ هم می گویند. مرغو پِتِش رِختِه، یعنی فلان مرغ پرهایش ریخته است.
...
[مشاهده متن کامل]

موی سر فلانی پَتْ شده، یعنی به راحتی نمی در شود شانه کرد و درهم پیچیده است.
ای کاکو سِی کُن پِتِ گربو رخته، ای برادر نگاه کن موهای فلان گربه ریخته است.

در شهر فسا و اطراف: پت به معنای کرک ( پشم و پت فلانی ریخته ) . هم به معنای پرهای نرم پرندگان است. همچنین نام پرنده بسیار کوچکی موسوم به تیسک است
درلری بختیاری میوند معنای دماغ میباشد
پِت در گفتار بختیاری ( شمال خوزستان ) معنای بینی و دماغ می دهد.
پت در زبان اراکی هم به معنی بینی و دماغ میباشد.
پِت:در زبان لکی یعنی بینی
پت در گویش هرمزگانی ها به معنی پنهان شدن، میدهدو پوت پوت هم در همین گویش به معنی خراب شدن یا تیکه پاره شدن میدهد
پِت در زبان لری به معنای بینی میباشد
به ضمه پ در گویش کرمانی ، مو
این واژه در منطقه بم و نرماشیر به معنی موی انسان میباشد و بیشتر به موهای غیر از موی سر ریش میباشد
در لهجه گراشی معنی رودخانه موقت به دنبال بارندگی گفته می شود.
در زبان لری بختیاری به معنی پهن
Pat
پت پهن :بزرگ
در زبان لری فیلی به معنی دماغ. بینی
PET
در گویش عامه اصطلاحی است که برای اشاره به نوع خاصی از صدای مداوم و تکراری استفاده می شود مانند صدای اگزوز ماشین یا صدای خروج مداوم گاز از بدن احشام و حتی انسان ها
در قدیم به تسلیم شدن از روی جبر می گفتند . پَت
اصطلاح ( پت ) درلرستان یعنی بینی یاهمان دماغ. .
بر وزن "بت"، پنهان، نهان، مخفی
پت. ( زبان مازنی ) ، لوچ، چشمی که چپ است به آن میگویند "پت". ، به کسی که چشمش چپ است میگویند "پت".
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس