پشت مازه

/poStmAze/

لغت نامه دهخدا

پشت مازه. [ پ ُ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت . ( برهان قاطع ). گوشت دو جانب ستون فقرات. راسته. پشت مزه. پشت ناو. ( زمخشری ). صلب. فاقِره :
بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبر
ز پشت مازه گردان گریز جوید باه
بر آسمان ز پس گرد و خون ستاره حوت
ز بیم تیغ بدریا دراوفتد بشناه.
حکیم ازرقی ( از فرهنگ جهانگیری ).
شکمت همچو مشک کُردان پر
گشته از دوغ پشت مازه من.
سوزنی.
به پشت مازه گاو زمین رسد آسیب
چو درکشم خر خمخانه را ببار هجا.
سوزنی.
خُرَزَه ؛ درد پشت مازه. ( منتهی الارب ). مازه بمعنی ستون فقرات است و پشت مازه گوشتی است که بر دو سوی ستون جای دارد که آن گوشت را در تداول خانگی «راسته » نیز خوانند لکن چنانکه مشهود شد زمخشری پشت مازه را بمعنی صلب وفاقره آورده و ازرقی و سوزنی و شیخ ابوالفتوح رازی نیز بهمان معنی استعمال کرده اند لکن صاحب ذخیره خوارزمشاهی متوجه این معنی بوده است. چنانکه بیاید.
- گوشت پشت مازه یا گوشت پشت مازو ؛ گوشت دو طرف مازه یعنی گوشت طرفین استخوان فقرات یا شوک خلفی. گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است از گوسفند و گاو و مانند آن. گوشتی که در دو طرف درونی استخوان پشت می باشد. ( برهان قاطع ). راستا : جابر گفت چون او را بدیدم گوشت پشت مازه من بلرزید. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). و گوشت پشت را به شهر من [ یعنی گرگان ] پشت مازه گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). گوشتابه [ طعامی است ] که از پهلو و پشت مازه بزغاله سازند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- استخوانهای میان پشت فقرات راسته پشت مزه پشت مازو پشت ناو . ۲- گوشتی است که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد راسته.

فرهنگ معین

(پُ. زِ ) (اِمر. ) ۱ - تیرة پشت ، ستون فقرات . ۲ - گوشتی که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد، راسته .

فرهنگ عمید

۱. تیرۀ پشت، ستون فقرات.
۲. گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوب تر است، راسته.

پیشنهاد کاربران

بپرس