پشت

/poSt/

مترادف پشت: پس، خلف، ظهر، عقب، ورا، بیرون، خارج، آنسو، اولاد، تبار، تخمه، دودمان، پشتیبان، حامی، کمک، معین، ملاذ، ملجا، یار، یاور، امرد، کونی، مخنث، مفعول، ملوط، هیز، پی، دنبال

متضاد پشت: جلو، رو

معنی انگلیسی:
back, backside, hind, rear, reverse, back part, [cloth.] wrong side, flesh (side), [fig.]support, continuation, generation, behind, at the behind of

لغت نامه دهخدا

پشت. [ پ ُ ] ( اِ ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری. قَروان و قَرَوان. حاذ. مطا. قصب.سَراة. قَرقَر. قِرقری . ( منتهی الارب ) :
پشت خوهل سر تویل و روی بر کردار قیر
ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره.
غواص ( از لغت نامه اسدی ).
بسته کف دست و کف پای شوخ
پشت فروخفته چو پشت شمن.
کسائی.
همی دوختشان سینه ها تا به پشت
چنین تا بسی سرکشان را بکشت.
فردوسی.
نگه کرد گو اندر آن دشت جنگ
هوا دید چون پشت جنگی پلنگ.
فردوسی.
خم آورد پشت و سنان ستیخ
سراپرده برکند وهفتاد میخ.
فردوسی.
چو پیش آمد این روزگار درشت
ترا روی بینند بهتر که پشت.
فردوسی.
بدو گفت کسری که رامش کراست
که دارد بشادی همی پشت راست.
فردوسی.
کنون شد مرا و ترا پشت راست
نباید جز از زندگانیش خواست.
فردوسی.
خداوند تاج آفریدون کجاست
که پشت زمانه بدو بود راست.
فردوسی.
کنون چنبری گشت پشت یلی
نتابد همی خنجر کابلی.
فردوسی.
دل و پشت بیدادگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکنید.
فردوسی.
از آن لشکر روم چندان بکشت
که یک دشت سر بود با پای وپشت.
فردوسی.
همه پشت پیلان به رنگین درفش
بیاراسته سرخ و زرد و بنفش.
فردوسی.
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت زین و گهی زین به پشت.
فردوسی.
یکی کفشگر دید برپشت شیر
نشسته چو بر خر سوار دلیر.
فردوسی.
ز کوزی پشت من چون پشت پیران
ز سستی پای من چون پای بیمار.
فرخی.
مرد را کرد گردن و سر و پشت
کوفته سربسر بکاج و بمشت.
عنصری.
از دل و پشت مبارز می برآید صد تراک
کز زه عالی کمان خسرو آید یک ترنگ.
عسجدی.
وی... اثرهای فرزانگی فراوان نمود و از پشت اسب مبارز بزد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109 ). امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی. ( تاریخ بیهقی ).
ای خواجه ازین مار و ازین باز حذر کن
زیرا الف پشت تو زینهاست شده دال.
ناصرخسرو.
دوتات شده ست پشت یکتا کن بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ناحیه ای در نیشابور که مشتمل بر ۲۹۶ قریه بوده است .
۱- ( اسم ) بالا زبر . ۲- قسمت خلفی تن از کمر ببالا ظهر . ۳- بیرون هر چیز جانب خارج . ۴- پس خلف ورائ . ۵- آن سوی : خان. فلانی پشت مجلس است . ۶- ( اسم ) طرف کند شمشیر و تیغ و مانند آن مقابل دمه لبه : با پشت شمشیر زد. ۷- نشستگاه مقعد. ۸- بام سقف . ۹- ظهر مقابل روی : ( این رقمها که بر پشت اسطرلاب بود چیست . ) ( التفهیم ۱٠ ) ۳٠٠- روی : ( چو خورشید را پشت تاریک شد بدیدار شب روز نزدیک شد. ) ( فردوسی ) ۱۱- صلب هر نسلی از طرف اجداد یا اولاد تبار نژاد دودمان تخمه دوده اصل نسب . ۱۲- ( صفت ) پشتیبان پناه یار یاور کمک حامی معین معاضد ملاذ ملجا . ۱۳- ( اسم ) یاوری حمایت مدد . ۱۴- تکیه اتکائ . ۱۵-( صفت ) مفعول امرد کونی ملوط مخنث حیز . ۱۶- ( اسم ) فرار هزیمت. ۱۷- پی دنبال متعاقب . ۱۸- دنباله بقیه بازمانده : این باران پشت دارد. ۱۹- باطن . ۲٠- هر چیزی که برای تقویت سکر داخل شراب کنند . یا به پشت خفتن . طاق باز خفتن بر قفا خفتن . یا بر پشت خفتن ( خسبیدن ) یا پشت اندر پشت . پشت در پشت پشت به پشت پدر در پدر نسلابعد نسل . یا پشت به پشت آوردن . پشت بپشت دادن با هم مساعدت و معاضدت کردن . یا پشت به پشت دادن . یا پشت دو تا بودن . ۱- خمیده بودن . ۲- خم شدن در برابر کسی برای تعظیم .
نام قصبه از ولایت بادغیس در خراسان

فرهنگ معین

(پُ ) [ په . ] ۱ - (اِ. ) آن سوی هر چیزی . ۲ - قسمت عقب هر چیز. مق جلو. ۳ - (ص . ) پشتیبان ، یار. ۴ - صُلب . ۵ - تخم ، تخمه ، نژاد، نسل . ۶ - بام ، سقف . ۷ - دنباله ، ادامه . ۸ - مقعد. ۹ - باطن . مق . رو.
هم اندازی (پُ تِ هَ. اَ )(حامص . )حقه - بازی ، حیله گری .

فرهنگ عمید

۱. بیرون چیزی و بالای چیزی.
۲. عقب، دنبال.
۳. یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد.
۴. قسمت عقب تن انسان از شانه تا کمر.
۵. بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دُم.
۶. یار، یاور، پناه.
* پشت پا: [مقابلِ کف پا]
۱. عقب پا، پس پا.
۲. روی پا.
۳. (ورزش ) در کشتی، فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند.
* پشت پا زدن: [مجاز] ترک کردن، اعراض کردن، رو گرداندن، رد کردن و ترک گفتن چیزی: غایت آرزو چو دست نداد / پشت پایی زدم بیاسودم (ابن یمین: ۴۷۶ ).
* پشت پرده:
۱. پس پرده.
۲. [مجاز] آنچه پنهانی و دور از چشم دیگران صورت می گیرد.
* پشت دادن: (مصدر لازم ) = * پشت کردن
* پشت دوتا: [قدیمی] پشت خمیده.
* پشت سر:
۱. عقب سر، پس سر.
۲. پشت گردن.
۳. در پی.
* پشت سر هم: یکی پس از دیگری، پی درپی، پیاپی.
* پشت کردن: (مصدر لازم )
۱. تکیه دادن به چیزی.
۲. برگشتن، رو گردانیدن.
۳. پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن.
* پشت نمودن: (مصدر لازم ) = * پشت کردن
* پشت وپناه: [مجاز]
۱. پشتیبان، حامی.
۲. مددکار، یارویاور.
۳. نگهبان.
* پشت ورو: ‹پشت وروی›
۱. آستر و رویه.
۲. (قید ) وارونه، واژگونه.
زبان و ادب'>

فرهنگستان زبان و ادب

{back} [ورزش] رویۀ خارجی کمان که کمان گیر در هنگام تیراندازی آن را نمی بیند متـ . پشت کمان back of bow

گویش مازنی

/pesht/ جلو پیش - پشت سر عقب(در نواحی مختلف مازندران، این واژه از معانی متفاوتی برخوردار است) & پشت - پشت سر ۳وابستگان ۴اعقاب – پشینییان & پشت دوش - هوا خواه، پشتیبان & بار دفعه - نسل & روی – بالای هر چیز & دستوری که به گاو نر(ورزا) دهند تا حیوان به سمت بالا پیش رود & به طوری مجازی به معنی: مستراح & بیرون

واژه نامه بختیاریکا

( پُشت (پُشتی) ) پشتوانه
( پُشت ) برگشت. مثلاً واپشتی یعنی برگشتنی
( پُشت ) بعد. مثلاً ز امروز واپشت یعنی از امروز ببعد
( پُشت ) جد؛ نیا
نسل
یه پشت
( پُشت ) بعد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حدّ فاصل میان استخوان لگن و کتف انسان را پشت گویند. این عنوان در بابهای طهارت، صلات و دیات آمده است.
مستحب است برای آنکه صورت میّت رو به قبله بماند و در درون قبر به پشت نیفتد سنگ یا آجری در پشت وی بگذارند.
پشت در باب صلات
راست بودن مهره های پشت و گردن در حال قیام و نیز هموار بودن پشت و محاذی بودن گردن با آن در حال رکوع از مستحبات نماز است.
پشت در باب دیات
دیۀ شکستن پشت و نیز وارد کردن ضربه بر پشت به حدّی که موجب خمیدگی و قوزپشتی گردد و یا نتواند بنشیند، دیۀ کامل است و اگر بهبود یابد به گونه ای که بتواند بنشیند یا راه برود، بنابر آنچه به مشهور نسبت داده شده، یک سوم دیه ثابت می شود؛ لیکن بنابر قول دیگر، اگر به طور کامل خوب شود، دیه اش یک دهم دیۀ کامل است.اگر با شکسته شدن پشت، پاها نیز آسیب ببینند و شل شوند، یک دیه برای پشت و دو سوم دیه برای پاها ثابت می شود و چنانچه توان راه رفتن و آمیزش را از فرد آسیب دیده بگیرد، بزهکار باید دو دیۀ کامل بپردازد.

[ویکی فقه] پشت (قرآن). بخش مخالف شکم و سینه بدن انسان و حیوان، پشت خوانده می شود.
پشت واژه ای فارسی به معنای بخشی از بدن انسان و حیوان است که در جهت مخالف شکم و سینه قرار دارد ؛ قسمت عقب بدن انسان از شانه تا انتهای کمر و ستون فقرات و قسمت بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دم. این واژه به معانی دیگر از جمله نسل انسان (صلب)؛ آن سوی شی یا شخص و قسمت بالا و بیرون هر چیز نیز آمده است. معادل عربی آن واژه «ظَهْر» است. «ظَهْر» در اصل به معنای آشکار بودن یا قوت داشتن است و به پشت انسان یا حیوان از آن جهت ظَهْر گفته شده که بر خلاف «بَطْن»؛ آشکار است یا در آن نیرویی نهفته است.
پشت در آیات
این واژه در آیات متعددی به کار رفته که در پاره ای موارد مراد از آن پشت انسان و حیوان است؛ مانند آیه «واِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم» و «و اَنعـمٌ حُرِّمَت ظُهورُها» در شماری از آیات نیز ظهر به معنای بالا یا روی چیزی به کار رفته است؛ مانند «ما تَرَکَ عَلی ظَهرِها مِن دابَّة» و گاه از این واژه وراء و پشت اشیا مراد است؛ مانند «تَاتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها». در آیاتی نیز ظهر کنایه از معانی دیگر به کار رفته؛ مانند «نَبَذَ وراءَ ظُهورِهِم» که به معنای غفلت کردن و رویگردانی از چیزی آمده است، افزون بر این، قرآن از پشت با واژه های دیگری نیز یاد کرده است؛ مانند «صلب» که معانی گوناگونی برای آن ذکر شده؛ مانند پشت، پشت حیوان یا انسانی که ستون فقرات دارد و خود ستون فقرات یا بخشی از آن که در پشت جانوران قرار دارد. این واژه دو بار در قرآن به کار رفته است: «یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ والتَّرائِب». واژه دیگر «دُبُر» است که به معنای پشت، مقابلِ جلو و دنباله هر چیزی آمده است. این واژه و مشتقات آن بیش از ۳۰ بار در قرآن آمده است که در برخی موارد، مراد از آن پشت انسان است؛ مانند «المَلَئِکَةُ یَضرِبونَ وُجوهَهُم واَدبـرَهُم»، «یُوَلّوکم الاَدبـرَ». آیه اخیر به معنای به کسی پشت کردن و کنایه از عقب نشینی و فرار کردن است. در مجموع آیات یاد شده از برخی مباحث مربوط به پشت انسان و برخی حیوانات در دنیا و آخرت سخن به میان آمده است.
برگرفتن ذریّه آدم از پشت آنان
در آیه ۱۷۲ اعراف از پیمان گرفتن خداوند از فرزندان آدم بر ربوبیت خود یاد شده است: «و اِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی شَهِدنا». درباره چگونگی این اِشهاد و زمان آن برخی مفسران بر آن اند که خداوند در عالم ذَرّ همه فرزندان آدم را به صورت ذراتی کوچک از پشت آن حضرت بیرون آورد و از آنان بر ربوبیت خود و یکتاپرستی و دوری از شرک پیمان گرفت و آنان نیز بر این امور گواهی دادند. نظر دیگر این است که خداوند روح فرزندان آدم را از پشت آن حضرت خارج و به آنها فهم و معرفت عطا کرد. سپس از آنان اقرار گرفت ؛ ولی به نظر برخی دیگر این پیمان در همین دنیا گرفته شده و در توضیح آن گفته اند: هنگامی که خداوند هر یک از فرزندان آدم را از پشت پدران به رحم مادران منتقل کرد و آنان را مرحله به مرحله به کمال رسانده، فهم و عقل عطا کرد و ادله خلقت و ربوبیت خود را به آنان نشان داد، با زبان تکوین از آنان شهادت گرفت و آنان نیز تکویناً به ربوبیت و توحید، اقرار کردند.
پشت منشا تولید نسل
...

دانشنامه عمومی

پشت (استان). پشت ( به مجاری: Pest megye ) یکی از استان های مجارستان در ناحیهٔ مرکزی آن است. [ ۱]
پشت ۶٬۳۹۳٫۱۴ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۲۱۷٬۴۷۶ نفر جمعیت دارد.
عکس پشت (استان)عکس پشت (استان)عکس پشت (استان)عکس پشت (استان)عکس پشت (استان)عکس پشت (استان)

پشت (بوداپست). پِـشت یا پِست ( به مجاری: Pest ) ناحیه شرقی رود دانوب است که با بودا و اُبودا در ۱۷ نوامبر ۱۸۷۳ ادغام شد و شهر بوداپست از آن پس رسماً شکل گرفت.
عکس پشت (بوداپست)عکس پشت (بوداپست)

پشت (ولایت). بُشْت یا پُشْت؛ نام یکی از ولایت های ربع نیشابور خراسان؛ که خاستگاه ادیبان و شاعران و محدثان بسیاری است. در منابع تاریخی از ترشیز، کندر و زبسک و خارزنج، که از نقاط مهم ولایت پشت می باشند، یاد شده است. ولایت پشت را با شهرستان های کاشمر و خلیل آباد، بردسکن، کوهسرخ و حدود پیرامونی آن ها در استان خراسان رضوی ایران در جغرافیای امروز، مطابقت داده اند.
بُشت یا پُشت یا بُست؛ از ولایت های ربع نیشابور[ ۱] که یاقوت حموی در معجم البلدان نوشته است: چون بُشتاسف ( گشتاسب ) آنجا را بنا نهاد، بدین روی، بُشت نامیده می شود. [ ۲] از دیدگاه برخی دیگر؛ این ناحیه، به منزله پُشت ( ظَهر ) برای نیشابور به حساب آمده و از این روی، پُشت خوانده می شود. [ ۳] در تاریخ الحاکم، آمده است این ناحیه را به خاطر کثرت ادیبانش، «عربستان خراسان» می خواندند و محمدرضا شفیعی کدکنی با برداشت از تعبیرات سمعانی، ابن اثیر و دیگران؛ در این باره، نوشته است: به علت کثرت حضور قبایل عرب در این ناحیه و نیز به علت اشتهار ادیبان عربی سرای آنجا، ناحیه پُشت را عربستان می خوانده اند. [ ۴]
بُشت؛ در کتاب تاریخ الحاکم و احسن التقاسیم مقدسی، در شمار ولایت های دوازده گانه نیشابور آمده است. [ ۱] [ ۵] محمد مقدسی، نیشابور را به دوازده ولایتِ بشت، بیهق، کویان ( جوین ) ، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه و رخ، سه خزانهٔ طوس، نسا و ابیورد، یک قصر بوزجان، و یک دار زوزن دسته بندی نموده و طرثیث ( ترشیز ) را شهر ولایت بُشت ( بُست ) دانسته است. [ ۶] ولایت بُشت، دارای دویست و بیست و شش آبادی بوده است. [ ۲]
در منابع، از سه شهر یا آبادی مهم ولایت بُشت یاد شده است که عبارتند از: ترشیز، کندر و خارزنج.
طُرَیثیث ( ترشیز، بعدها: کاشمر ) ؛ قصبه ( شهر مرکزی ) ولایت بُشت[ ۷] ؛ شهری به خوبی آباد، مسجد جامعی داشته که به گفته محمد مقدسی، «پس از مسجد جامع دمشق، ثروتمندتر از آن، جامعی نیست؛ زیبا و پاکیزه است؛ غیر از دکان های کهن، بازاری نوساز و پُررونق دارد. همچنین مسجدی دیگر نیز با آجر و گچ افزوده شده که دم در آن، حوضی گِرد ( دایره شکل ) و زیبا هست که با پلکانی نیکو، به آن، پائین می روند. » ترشیز، درگاه فارس و اصفهان و انبار خراسان به شمار می رفته است. [ ۸]
کُندُر؛ که با کهندژ ( قهندژ ) بنا شده است. اصطخری ( در کتاب مسالک و ممالک ) ، فاصله کندر تا ترشیز را یک روز و فاصله کندر تا گنابد ( ینابذ ) را دو روز دانسته است. [ ۷] مقدسی نوشته است: کندر از ترشیز، از آن پائین تر ( ظاهراً از نظر موقعیت جغرافیایی ) و در آبادانی و ثروت نزدیک به آن است. [ ۹] عمیدالملک کندری، وزیر طغرل سلجوقی از مشاهیر این شهر است. [ ۲]
عکس پشت (ولایت)عکس پشت (ولایت)عکس پشت (ولایت)عکس پشت (ولایت)عکس پشت (ولایت)عکس پشت (ولایت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

بک

مترادف ها

rear (اسم)
پشت، عقب، دنبال

support (اسم)
پشت، تقویت، پا، کمک، طرفداری، تایید، پشت گرمی، تکیه گاه، پشتیبانی، متکا، پشت بند، ملاک، تکیه، نگاهداری، اتکاء، پشتیبان زیر برد، زیر بری

continuation (اسم)
پشت، تعقیب، مابعد، پشت بند، ادامه، تمدید

sequel (اسم)
پشت، انجام، دنباله، پشت بند، پایان، نتیجه، عاقبت، عقبه

backbone (اسم)
پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت

backside (اسم)
پشت، کفل، عقب هر چیزی

reverse (اسم)
پشت، بدبختی، شکست

dorsum (اسم)
پشت، ظهر

back part (اسم)
پشت

generation (اسم)
پشت، زایش، قبیله، نسل، تولید، تولید نیرو

flesh side (اسم)
پشت

wrong side (اسم)
پشت

back (اسم)
پشت، عقب، جبران، مدد، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان

back (صفت)
پشت، عقبی، گذشته، بدهی پس افتاده

abaft (حرف اضافه)
پشت

فارسی به عربی

خلف , عمود فقری , موخرة
( پشت (بدن ) ) ظهر
( پشت (سکه ) ) عکس

پیشنهاد کاربران

کمر
پشت در واقع چند کلمه با یک نوشتار
نخست پشت به معنی برجسته بالا بیرون زده ، انباشته مانند پشته خار ، و پشتبام در این واژه پشت به معنای بلندی قسمت بالا و برجسته و بام به معنی نور هست پشت سر برجستگی سر ، برجستگی بیرون زدگی سر . حتی به باسن هم پشت گفته میشه چون بیرون زدگی هست این معنی کاربرد امروزی پشت به معنی پس و عقب رو در اختیار ما گذاشته
...
[مشاهده متن کامل]

اما پشت به معنی اجداد و نیاکان ، در اینجا واژه فش هست به معنی فشاندن و کاشتن کسی که تخم کاشته در اوستا هم این واژه داریمna fash در متن پرسش میشه که در هستی نیای پدری کیست در اینجا حرف ف . به پ تبدیل میشه و باز به گویش پش یا پشت میرسیم دقت بفرمایید از دو ریشه کاملا متفاوت هستن . پس واژه پشت رو با سه معنی و دو ریشه متفاوت داریم

وارو. ( اِ ) مقابل رو. پشت. عکس. ( از یادداشتهای مؤلف ) .
اجداد در زبان ملکی گالی بشکرد
بک
ستایش. چو نعمت اورا دیدی ستایش کن
پشت: در پهلوی به همین شکل بکار برده می شده است.
( ( پدید آید آنگاه، باریک و زرد،
چو پشت ِ کسی کو غم ِعشق خوَرْد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 204 )

Dorsal
پشت به ترکی: دال ، دالی ، کورَک
پشت زاده: فرزند
آن گوهر کان گشاده ی من
پشت من و پشت زاده ی من
( لیلی و مجنون ص ۳۹ )
کول
ورا
عقب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس