پل دیراک

دانشنامه عمومی

پل آدِریَن موریس دیراک ( به انگلیسی: Paul Adrien Maurice Dirac ) ( ۸ اوت ۱۹۰۲ در بریستول، انگلستان – ۲۰ اکتبر ۱۹۸۴ در تالاهاسی، فلوریدا ) ، فیزیک دان و ریاضیدان برجستهٔ بریتانیایی و از پایه گذاران مکانیک کوانتومی بود و در سال ( ۱۹۳۳ ) برنده جایزه نوبل شد.
برخی دیراک را از نظر سواد ریاضی و مبانی نظری، تنها رقیب جدی هم عصر اینشتین می دانند و برخی مانند استیون هاوکینگ دیراک را بزرگترین فیزیک دان نظری از زمان آیزاک نیوتن تاکنون دانسته اند. [ ۸]
بیوگرافی دیراک از او با لقب «صوفی اتم» یاد کرده است. [ ۹]
پدر پاول دیراک، چارلز دیراک یک سوییسی فرانسوی زبان و مدرس دانشگاه بود. مادرش نیز فلورنس هولتن دختر یک ملوان از کورنوال بود. پل یک خواهر بنام بتی داشت و یک برادر بنام فلیکس. خودکشی فلیکس در جوانی بسیار بر روی پل اثر گذاشت.
دیراک با پدر خود رابطه عاطفی کم، و در همه عمر از او نفرت داشت. او در عوض به آلبرت اینشتین، احترام پدرانه زیادی می گذاشت. به گفته همسرش، وی تنها یک بار در زندگی خود گریست، و آن زمانی بود که خبر مرگ آلبرت اینشتین را دریافت کرد. [ ۱۰] [ ۱۱]
دیراک پس از فارغ التحصیلی در مهندسی برق از دانشگاه بریستول در ۱۹ سالگی دنبال کار می گشت. او درخواست عضویت در دانشگاه کمبریج کرد، که پذیرفته شد. او در سال ۱۹۲۶ از دانشگاه کمبریج، دکترا گرفت و پس از چندی، استاد ریاضی آن دانشگاه شد و کُرسی ریاضیات لوکاسی معروف را تا بازنشستگی در سال ۱۹۶۹ نگه داشت. او پس از بازنشستگی به آمریکا رفت و در سال ۱۹۶۱، استاد برجسته تحقیقات فیزیک در دانشگاه ایالتی فلوریدا شد و ۱۴ سال را، تا پایان زندگی، آنجا سپری کرد.
او در سال ۱۹۲۶ یک فرمول بندی عمومی از مکانیک کوانتومی پیش نهاد که در هر دو نظریه های مکانیک ماتریسی هایزنبرگ و مکانیک موجی شرودینگر در حالت های خاص صادق بود. یکی دیگر از حالت های خاص این فرمول بندی عمومی، مکانیک کلاسیک بود.
در ۱۹۲۸ دیراک، معادله دیراک را، که به نام او نامیده شده، از قاعده پائولی به دست آورد. این معادله که برخلاف معادله شرودینگر نظریه نسبیت خاص را نادیده نمی گیرد، برای توجیه تابع موجی الکترون ها در حالت نسبی در نظر گرفته می شود. این معادله از این رو، اثر زیمن را در نظریه اش توضیح می دهد. دیراک برای همین، پوزیترون را پیش بینی کرد و نشان داد که اسپین یک اثر نسبیتی است. این ذره برای نخستین بار در سال ۱۹۳۲ مشاهده شد. [ ۱۲]
عکس پل دیراکعکس پل دیراکعکس پل دیراکعکس پل دیراک
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بنیانگذاران فیزیک و مکانیک و الکترودینامیک کلاسیک و فیزیک و مکانیک و الکترودینامیک کوانتمی و بنیانگذار نسبیت خاص و عام ، با کمال تاسف هیچ کدام در طول عمر شریف و پربار خویش نتوانسته اند از طریق حس شامه یا بویایی تیز و حساس و رد یاب خویش، بو یا رایحه خوش و طبع انگیز حقیقت ژرف زیر را استشمام نموده باشند. این حقیقت ژرف که به کمک حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و هضم و جذب و درک و فهم می باشد به اختصار به شرح زیر می باشد : این گیتی یا عالم یا دنیا یا کیهان و یا این جهان که در آن یک روزی متولد شده و زندگی میکنیم و یک روزی هم در آن خواهیم مرد ، تنها دارای یک سامان یا نظم کلی کوانتمی نمی باشد بلکه هفت تا . از این هفت حالت و نظم و سامان کلی کوانتمی ، فقط یکی از آنها در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و خواهد رسید و شش حالت و نظم یا سامان دیگر به شکل طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط بر هم و در ورای آن وجود ندارند بلکه بصورت شش امکان کلی کوانتمی استعلایی یا بالقوه و ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر در بطن تار و پود خمیرمایه ساختاری انرژیکی - جرمی آن موجود می باشند و هرکدام از این عوالم و آسمان ها و زمین ها و نظم های هفتگانه کیهانی به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی و در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده و همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی یا دو تکینگی فیزیکی و وقوع دو مهبانگ متوالی ، از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند و عمر خودرا سپری می نمایند و آنهم نه یک بار بلکه هرکدام بطور فراوان با درجات مختلف تکاملی بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی و راه بسیار دور و دراز و به زبان تمثیل دوار یا گردون ، بین مبداء و معاد.
...
[مشاهده متن کامل]

حکایت کروشه پواسون: [ a , b ]
اگر a را کنار b به دو صورت یکی ؛ ab و دیگری ba قرار دهیم و آنها از هم کم یا تفریق نمایم، حاصل یا نتیجه این عمل تفریق برابر با صفر نخواهد بود. یک مثال عددی : حاصل عمل تفریق منطقی 52 - 25 برابر با صفر نمی باشد. عدد 52 که از طریق جابجایی ارقام عدد 25 بدست آمده و پیشوند علامت منفی دریافت نموده است ، به زبان منطقی چیز دیگری نمی باشد غیر از نیم زوج بنیادی خود عدد 25 با کمیتی برابر و ماهیتی معکوس یا تصویر آیینه ای آن. مثلا اگر یک الکترون با بار منفی مثل یک فرد موئنث انسانی خودرا در آئینه نگاه کند، آنگاه بجای چهره و جمال نازنین خویش، تصویر یک پوزیترون را با بار مثبت مشاهده خواهد نمود. اما در مورد انسان چنین تبدیلی غیر ممکن می باشد و نیم زوج های دهگانه افراد انسانی در طول سفر، پشت سر هم به ظهور و پیدایش می رسند و عمر های کوتاه مدت دنیوی خودرا سپری می نمایند و در معاد بطور همزمان و در کنار هم و در سرای ملکوتی خویش و هرکدام در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی اولیه ( ازلی - ابدی - جاودانه ) در نظام احسن آفرینش مبداء به ظهور و پیدایش می رسند ( از قبر بر انگیخته نمی شوند ) و زندگی طولانی مدت خودرا در برترین حالت کمال بهشتی از نو آغاز می نمایند. کلمه یا واژه Transformation با تلفظ ترانس فور مَی شِن در زبان انگلیسی و ترانس فورماسیون در زبان های فرانسوی و آلمانی و از دیدگاه لورنتس و دیراک تنها به معنای تحول و تبدیل نمی باشد بلکه انتقال از حالتی به حالت دیگر و یا کوچ کردن از منزلی به منزل دیگر و آنهم نه کوچ مکانی بلکه زمانی . انتقال کلی محتوای کیهان به شکل منزل به منزل و یا تحول و تبدیل حالت کلی کوانتمی کیهانی به یک حالت کلی کوانتمی دیگر، بدون وقوع مه بانگ های متوالی مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. نام پواسون از دو واژه به زبان فارسی به شکل زیر ساخته شده است :
پو به معنای پوئیدن یا پویش و یا جستجو و بصورت امری به معنای به پو یا جستجو کن و پسوند اسون همان آسون می باشد یعنی آسان. منظور از واژه پواسون شاید این بوده باشد که انسان در جستجوی حقایق کلی و جزئی بهتر است به دنبال کشف سادگی ها باشد و نه پیچیدگی ها. تولد دیراک گویا روز هفدهم ماه آگوست یا اوت بوده باشد. عدد 17 را میتوان به شکل AG نوشت . حرف G میتواند در این بازی کابالا ( ka ba la ) هم مخفف کلمه Goast یا God به زبان انگلیسی و Geist و Gott به زبان آلمانی به معنای روح و خدا باشد و هم Gesellschaft با تلفظ گَزِل شافت به زبان آلمانی هم به معنای جامعه و هم شرکت. حرف A می تواند مخفف کلمات آغازین و ازلی و ابدی باشد . عدد 17 از طریق این بازی راز زیر را بطور عام ممکن است در بر داشته باشد : روح یا خدا و یا جوامع آغازین و ازلی و ابدی و جاودانه. از طرفی دیگر عدد 17 در ردیف حروف الفبای لاتین برابر با حرف Q می باشد، یعنی حرف اول مفهوم یا کلمه Quantum. و تعداد رکعت های نماز هم در دین اسلام برابر با 17 می باشند.
1902 را می توان در قالب حروف به شکل زیر نوشت: AI o B . با تلفظ آی او بی. منظور از بی یعنی او دو تا می باشد، یا او از دو نیم زوج بنیادی و خودی و ملکوتی آفریده شده است. و ضمیر سوم شخص مفرد او اشاره به هر فرد انسانی دارد. 17. 08. 1902 در این تاریخ تولد ، 08 را می توان به شکل Oh نوشت که علامت تعجب می باشد. یعنی تعجب از این بازی سرنوشت وار.

نام Dirac به احتمال قوی از دو هجا به شکل زیر ساخته شده است: Dir ac که میتواند دو تلفظ داشته باشد ؛ یکی دَیر اَک به معنای دَیر یا صومعه کوچک و دیگری دیر اَک به معنای دیر آمدن یا تاخیر کوتاه ( شاید تاخیر در حرف زدن ) . نام کوچک نیوتن یعنی Isaac هم از دو هجا به شکل زیر ساخته شده است : Isa ac با تلفظ اصلی و ریشه ای ایسا اَک به معنای ایسای کوچک، که نام فرزند دوم پیامبر قوم یهود یعنی آبراهام بوده است . این دو نام در زبان عربی به ابراهیم و اسحاق تبدیل شده اند. نام Isa با تلفظ ایسا به زبان فارسی قدیمی ( سومری ) به معنای شبیه یا مثل و یا مانند " این " بوده است و تبدیل آن در زبان عربی به شکل عیسی رد پای تلفظ ریشه ای و معنای اصلی را در مقابل چشمان اندیشه و افکار و خیالات پارسی و فارسی زبان گم نموده است و معلوم نیست که آیا تغییر این نام ها در زبان عربی خواست خداوند متعال بوده است یا خواست حکیمان قوم عرب و در راس آنان پیامبر اسلام. خدا که حرف نمی زند و این حقیر هم انتظاری از درگاهش ندارم که یک شبی یا یک روزی پاسخ سوالم را در گوش سر یا دلم زمزمه و نجوا نماید. در مقایسه با واحد دیراک یعنی بیان یک حرف در هشت ساعت و یا یک کلمه در سال، میتوان واحد خدا را بطور عام به شکل زیر تعریف کرد : نه تنها یک جمله یا یک کلمه بلکه حتا یک حرف هم از زبان بسته وی به گوش سر افراد انسانی در کلیه لحظات طول عمر دنیوی شان نمی رسد. اگر خوانندگان گرامی این حرف کودکانه مرا پذیرا نباشند، می توانند خود به آزمایش آن دست بزنند. بهر حال دیراک توانست معادله موج ( یا مکانیک موجی ) شرودینگر و مکانیک ماتریسی هایزنبرگ که هردو از نسبیت خاص آینشتاین ( انشتین ) تبعیت و پیروی نمی کردند ، به اصول مکانیک کوانتمی پیوند زند طوریکه این دو تئوری بصورت دو حالت خاص از بطن معادله وی قابل استخراج و نتیجه گیری باشند. حقیقتا من خودم در این زمینه و خیلی زمینه های دیگر اعتراف به نادانی می کنم و نمی دانم که نسبی بودن شکل و حرکت یک موج چهار بعدی ( که دارای سه بعد مکانی و یک بعد زمانی باشد ) از دیدگاه دیراک به چه معناست. اما آشکار است که دیراک نتوانسته است ، نسبیت عام یا جاذبه و یا گرانش انشتین را به اصول مکانیک کوانتمی پیوند بزند و رشته جدید علم فیزیک تحت عنوان جاذبه یا گرانش کوانتمی را فرمول بندی نماید. هاوکینگ هم موفق به چنین فرمول بندی نشد و به تئوری های پنج و ششگانه تار و ریسمان تحت نام تئوری M ( شاید حرف اول مسیحا بوده باشد ) امید بسته بود که شاید یک روزی در آینده بتواند یک فرمول ساده ریاضی از دل آن تحت عنوان فرمول همه چیز زاده شود و همه چیز و همه کس را شرح دهد. آرزوی خود انشتاین پس از ارائه نظریات نسبی خاص و عام این بود که بتواند در قالب یک فرمول ریاضی به سادگی فرمول اصل هم ارزی جرم و انرژی، اصل هم ارزی انرژی یا جرم را از یک طرف و از طرف دیگر زمانمکان نسبی را به اثبات برساند. یعنی به سرچشمه وحدت فیزیکی برسد که آب زلال آن آیا جرم یا انرژی است و یا زمانمکان و یا آمیزه ای از این دو یا سه. مفهوم نیرو هم مثل یک غول بی شاخ و بی دم در مقابل چشمان فکر و خیال آلبرت بسان یک سراب مهیب تجلی می کرده است مثل گولیاد یا غول یادِ فیل اَستری ( فیلیستری ) در مقابل چشمان داوود سیزده یا چهارده ساله در عهد باستان. تا اینکه یک سنگ کوچک را بر کفه چرمی قَل ماسنگ گذاشت و آنرا دور سر چرخاند و سنگ را بسوی هیکل آراسته و رزمی نیروی جاذبه نیوتن رها نمود و سنگ تصادفی یا سرنوشت وار به شقیقه آن برخورد نمود و جلال و شکوه آنرا به خاک انداخت و آن سنگ کوچک عبارت بود از اینکه دست هیچ نیروی غیبی در پدیده جاذبه یا گرانش اندر کار نمی باشد و ریشه و علت اصلی آن هم نه انحنای زمانمکان نسبی بلکه وجود نامرئی پستی و بلندی در اطراف انرژی ها و اجرام . اما آلبرت دلاور و قهرمان نتوانست نیرو را هم در میدان مکانیک کوانتمی از صحنه خارج کند و این وظیفه مهم را برای آیندگان به صورت میراث پشت سر باقی گذاشت. شاید بتوان گفت که دانشمندان علاقه مند به ادغام اصول و قوانین مکانیک ذرات و امواج از یک طرف و اصول و قوانین نسبیت عام و خاص از طرف دیگر و فرمول بندی قانون جاذبه یا گرانش کوانتمی، باید در قدم اول آرزوی انشتاین را بر آورده نمایند، یعنی اصل هم ارزی جرم یا انرژی و زمانمکان نسبی را در قالب یک فرمول ساده ریاضی ارائه دهند. برای انجام این کار مهم در قدم اول نیازمند کشف یک یا چند ثابت ( به تعداد ذرات بنیادی در مدل استاندارد ) طبیعی خواهند بود به عنوان ضریب تناسب. کشف چنین ثوابتی در آینده مقدور و امکان پذیر نخواهند بود مگر توجه ژرف به حقایق زیر : زمان و مکان مطلق محمد زکریای رازی و نیوتن از یک طرف و زمانمکان نسبی انشتاین از طرف دیگر هرکدام یک چهارم و هر دو روی همدیگر نیمی از حقیقت جهان فیزیکی را بیان داشته اند و نیمه مفقوده یا گم شده حقیقت فیزیکی عبارت است از بیزمانی و بیمکانی مطلق و نسبی این حقیر ساکت و بی زبان. بیزمانی و بیمکانی طوریکه مطلع هستیم در ادبیات و باور دینی از صفات خداوند متعال محسوب می شوند و معمولا در ورای زمان و مکان و جدا از آنها تصور و پنداشته می شوند و مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان و نه به عنوان نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی آنها که هردو از لحاظ کمیت باهم برابر و از لحاظ ماهیت معکوس همدیگر می باشند. تقریبا شبیه الکترون و پوزیترون که دارای اجرام برابر و بار الکتریکی منفی و مثبت اند. البته نه بصورت ماده و ضد ماده بلکه نیم زوج های بنیادی و جاودانه. یعنی زمانیکه بهم میرسند مثل ذره و ضد ذره همدیگر را متقابلا منهدم نمی کنند و به اشعه تبدیل نمی شوند بلکه باهم مشغول رقص و نوسان می گردند مثل دو عاشق و معشوق یا آنیما و آنیموس کارل گوستاو یونگ و یا مثل آنوش و آنوشه یا شمس و شمسینه و یا ماه و ماهینه های خودمان. مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر همین فضای هندسی سه بعدی اند که نقش ظرف نگهدارنده محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های موازی و مساوی و بیشمار را عهده دار می باشند و زمان و بیزمانی مطلق به عنوان بعد چهارم مکان و بیمکانی مطلق هر دو بطول زمان پلانک روی هم نوسانگر لحظه حال می باشند که دو وظیفه را عهده دار است ؛ یکی رقم زدن طول عمر موجودات و کیهان و دیگری حرکت و سوق دادن محتوای هرکدام از جهان ها بطور وقفه ناپذیر بسوی آینده و معاد. فرکانس یا بسامد نوسانگر لحظه حال در فضای خالی برابر خواهد بود با معکوس زمان پلانک یعنی 10 بتوان 43 هرتز یا بار بر ثانیه و در کنار سیاه چاله ها نسبت به تراکم جرمی آنها به مراتب کاهش می یابد و این باعث این فکر و خیال در قوای ادراکی فهم و عقل مشاهده گر انسانی می شود که گویا در آن حال و هوا ، زمان خیلی دیر می گذرد طوریکه انگار در آنجا طول زمان کشیده شده باشد. در عوض زمانمکان و بیزمانی و بیمکانی نسبی ( هرکدام یک ذره چهار بعدی در ابعاد پلانک ) روی همدیگر نوسانگر های بنیادی هشت بعدی می باشند که واقعیت عینی نیمی از این و نیمی دیگر از آن آفریده شده است. ذرات بنیادی هجده گانه مدل استاندارد فقط قالب های پایداری اند که در اولین لحظات وقوع مه بانگ ، پودر ظریف و نرم نوسانگر های بنیادی ( هرکدام با حجم پلانک ) در آنها ریخته شده و بسته بندی گردیده اند. این نوسانگر های بنیادی هشت بعدی را می توان گراویتون نامید، اما نه آن گراویتونی که مورد نظر دانشمندان علم فیزیک می باشد در بحث کوانتی زاسیون یا ذره ای پنداشتن نیروی جاذبه مورد استفاده می باشد و هنوز رد پای وجودی آن به رویئت رد یاب های حساس فیزیکی نرسیده است. از طرفی دیگر شرح و توضیح و تبیین و توجیه و یا کشف دلیل و علت اصلی انبساط تکینگی فیزیکی بسیار داغ و چگال و سنگین اولیه کیهانی بدون در نظر گرفتن مکان و بیمکانی مطلق به عنوان ظرف نگهدارنده محتوا بطور حقیقی و منبطق بر واقعیت محال و غیر ممکن می باشد. انشتاین بر این باور بود که این پیر مرد ( یعنی خداوند ) بزرگترین هندسه دان است و دیراک خداوند را عالی ترین و بزرگترین ریاضی دان نامیده است و دیراک و هایزنبرگ به وجود یک طرح و نظم ریاضی در بطن جهان فیزیکی به عنوان پایه و دار بست و ساختار نامرئی آن باور داشته اند. بهر حال برای فرمول بندی جاذبه یا گرانش کوانتمی و یا ادغام مکانیک کوانتمی و نسبیت خاص و عام در همدیگر، باید به تعداد ذرات بنیادی در مدل استاندارد، ثوابت طبیعی به عنوان ضریب تناسب فرمول ریاضیِ بیان کننده اصل هم ارزی جرم یا انرژی از یک طرف و از طرف دیگر نه فقط زمانمکان نسبی پیوسته انشتاین بلکه زمانمکان و بیزمانی و بیمکانی نسبی و ذره ای روی همدیگر. یعنی باید دید که در قالب یک کوارک یا یک الکترون و یا در قالب یک ذره یا موج نور چند تا از نوسانگر های بنیادی هشت بعدی محبوس گردیده اند. از طرفی دیگر مسئله پیوستگی زمانمکان نسبی انشتاین و ذره ای بودن زمانمکان پلانک در علم فیزیک هنوز حل نگردیده است. قسمت اعظم ( حدود نود و پنج درصد ) از نوسانگر های بنیادی در اولین لحظات وقوع مه بانگ قالب ریزی نشده اند و به شکل سیاه چاله های ریز و درشت اولیه باقی مانده اند و بهمراه سیاه چاله های ثانویه کهکشانی در زبان و فکر و خیال منجمین و کیهان شناسان به انرژی و جرم ( ماده ) تاریک معروف گردیده اند، بدون اطلاع از ماهیت اصلی آنها.
...
[مشاهده متن کامل]

از همه مهمتر اینکه محتوای کیهان ( و محتوای هرکدام از کیهان ها ) در سفر و در حال طی راه طریقت و شریعت می باشد از حالت و نظم احسن آفرینش مبداء بسوی بازگشت به همان حالت و نظم آغازین و ازلی و ابدی و جاودانه در معاد. و این آمدن و باز گشتن فقط از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان ( و محتوای کیهان ها یا جهان ها بطور برابر و یکسان ) امکانپذیر می باشد و نه از راه و طریقی دیگر. و این راه و سفر یگانه و واحد می باشد و به خود خداوند تعلق دارد در قالب های کیهانی که به قول و بیان دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان از لحاظ قدر و اندازه محدود و متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی و بیشمار اند. و ما هم پس از آفرینش اولیه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی، جاودانه بهمراه و در بطن و در رکاب مرکب های شهودی و غیبی ؛ ملکی و ملکوتی ؛ فانی و باقی ؛ عرشی و فرشی ؛ ظاهری و باطنی وی ، همواره روان و جاری و ساری. در طول این راه و سفر تکاملی بی پایان ( از لحاظ زمانی ) پدیده مرگ فقط نقش نوش داروی مُسَکِن درد ها و رنج ها و پالایش کامل کلیه خستگی های زندگی های کوتاه مدت دنیوی از کلیه ابعاد وجودی ما را بازی می کند.
کاش بنیانگذاران مکانیک ذرات و امواج و نسبیت عام و خاص توانسته بوده باشند در بعضی از لحظات طول عمر شریف و پر بار خویش موجود بودن طرح مطلق آفرینش و این راه و سفر بی پایان و جاودانه را احساس نموده باشند. در پایان کلام کودکانه امروز خود، توجه بعضی خوانندگان گرامی علاقه مند به علم النفس یا خود شناسی در بیرون و خارج از علم فیزیک را به تئوری یا نظریه " حدوث و بقای هندسی نفوس مجرد " معطوف می دارم . زیرا احساس می کنم که هندسه نمرده بلکه زنده است. معنای این سخن این است که افراد انسانی و موجودات زنده نباتی و حیوانی علاوه بر کالبد های مرئی و فیزیکی دارای کالبدهای هندسی و نامرئی هم باشند که بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ از کالبد تثلیثی مادی - روحی - روانی جدا شوند و حیات و زندگی خود را در عالم غیبی و ناپیدای ریاضی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی ادامه دهند تا تولد های بعدی در عالم شهود و محسوسات.

بپرس