پی درپی

/peydarpey/

مترادف پی درپی: پیاپی، متوالی، مداوم، مسلسل، مکرر، مکرراً

معنی انگلیسی:
successive, continuous, continual, repeated, repetitious

لغت نامه دهخدا

پی درپی. [ پ َ / پ ِ دَ پ َ / پ ِ ] ( ق مرکب ) پیاپی. یکی پس دیگری. متواتر. علی الاتصال. ( آنندراج ). مسلسل. دَمادَم. متعاقب یکدیگر. متتابع. متتالی. پشت سر یکدیگر :
چندگاه اینچنین برود و به می
هر شبم عیش بود پی درپی.
نظامی.
مکافاءة، کفاء؛ پی درپی نیزه زدن با هم. امعاط، انمعاط؛ پی درپی افتادن موی. امتعاط؛ پی درپی افتادن پشم. امتعال ؛ پی درپی آبستن شدن زن. ( منتهی الارب ). تساقط؛ پی درپی افتادن. دبل ؛ پی درپی زدن بر کسی عصا را. ( منتهی الارب ). هلب ؛ پی درپی آوردن اسب رفتار را. ( منتهی الارب ). تکلح ؛پی درپی درخشیدن برق. استرعال ؛ پی درپی رفتن گوسفند. || دُمادم :
دو راهرو که براهی روند در یک سمت
عجب نباشد اگر اوفتند پی درپی.
کمال اسماعیل.

فرهنگ فارسی

۱- پیاپی متوالی متواتر یکی پس از دیگری: و در اثنای راه حکام و داروغگان ولایات و کلانتران . لوس و احشام از اطراف پی در پی میرسیدند. ۲- دما دم پشت سر دیگری : دو راهرو که براهی روند در یک سمت عجب نباشد اگر اوفتند پی در پی . ( کمال اسماعیل )

فرهنگ معین

(پِ دَ پِ ) (ق مر. ) پیاپی ، متوالی ، یکی پس از دیگری .

فرهنگ عمید

پیاپی، پشت سرهم، یکی پس ازدیگری.

واژه نامه بختیاریکا

یَه پستا؛ ور دم پستا

جدول کلمات

پیاپی، پشت سرهم، یکی پس ازدیگری.

مترادف ها

hand-running (قید)
متوالیا، پی درپی

incessant (صفت)
بی پایان، پیوسته، پی در پی، لاینقطع

consecutive (صفت)
متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهای

successive (صفت)
متوالی، مسلسل، ارثی، پی در پی، پیاپی، متواتر، توارثی

sequential (صفت)
متوالی، دائمی، پی در پی، ترتیبی، پی رفتی

continual (صفت)
پیوسته، دائمی، پی در پی، همیشگی، مدام، لاینقطع

steady (صفت)
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت

repeated (صفت)
مکرر، پی در پی

sequent (صفت)
تابع، پیرو، ناشی، پی در پی

فارسی به عربی

ثابت , مستمر، مستمر

پیشنهاد کاربران

مُتواتِر
سلسله وار
پشت سر هم
یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.
پیاپی
متوالی میشه
پشت ریز. [ پ ُ ] ( ق مرکب ) پیاپی. متوالی. پی درپی.
راه به راه
لهجه و گویش تهرانی
پشت سرهم، راه و بیراه، زود به زود، پیاپی ، مرتب، بکرات
پب درپی=پیاپی وپشت سر هم
پیوسته به هم
پشت سر هم مثل مسلسل
رمارم . . . . . دمادم . . . . .
متوالی
پیدر می
یکی پس از دیگری
پی در پی:پیوسته, به دنبال هم, پشت سرهم
پشت سر هم، پیوسته
مغنی فروغ رپشنایی
به دنبال هم ، پیوسته
پیوسته ، پشته سره هم

پشت سر هم_به دنبال هم_پیوسته_
پشت سر هم ــــــــــ پیوسته

ولا
دمادم، پیاپی، متوالی، مداوم، مسلسل، مکرر، مکرراً
دمادم ، متواتر
مسلسل
دمادم
پیدرپی
پیوسته
دمآدم
مداومت
پیوسته _ پشت سر هم

یک ریز
همواره
مستمر
سرهم
به دنباله هم😑
متواتر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس