پیسی

/pisi/

لغت نامه دهخدا

پیسی. [ ] ( ص نسبی ) منسوب به پیس. || ( حامص ) پیس بودن. || ( اِ ) بیماریی که بر اثر آن لکه های سپید در بدن پدید آید و آن را خلنگ و ابلق و خالدار کند. برص. بهق. وضح. ( منتهی الارب ) :
ریشش رداء ثعلب ریزیده جای جای
چون یوز گشته از ره پیسی ، نه از شکار.
سوزنی.
بر جای موی ریخته پیسی شده پدید
وز آب غازه کرده چو گلبرگ کامکار.
سوزنی.
سوء؛ پیسی اندام از فساد مزاج. ( منتهی الارب ). || در بیت ذیل از ناصرخسرو، کلمه پیسی مرادف خیانت آمده است :
یکی سخنت بپرسم به رمز بی تلبیس
که آن برون برد از دل خیانت و پیسی.
( مرحوم دهخدا در حواشی دیوان ناصرخسرو ص 686 نوشته اند ظ: خباثت و لبسی ).

پیسی. ( حامص ) منسوب به پیس ترکی به معنی بد. معامله سوء. رفتار سخت بد :
ای آنکه صفات تو بودتابع ذات
بر پیسی تو گواه... است صفات.
باقر کاشی.
- پیسی بسر کسی آوردن ؛ یا پیسی بسر کسی درآوردن ؛ نهایت او را رنج و عذاب دادن و بیشتر بگفتارهای زشت. با او رفتاری سخت خشن کردن. آزار رساندن وی را: پیسیی سر او آورده که مگو و مپرس ؛ رفتاری سخت زشت و ناهنجار با او کرده چنانکه بگفتن نیاید. پیسیی بر سرش آوردم که اگر بالای ماست بگذاری سگ نمیخورد؛ یعنی بلایی عظیم بر سرش آوردم و سخت خفیف کردمش. ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

رفتار سخت بدمعامله سوئ آزار اذیت . یا به پیسی افتادن.بیچاره و مفلوک شدن . یا پیسی در آرودن یا پیس سر( بسر ) کسی در آوردن . نهایت او را رنج و عذاب دادن ( غالبا بگفتارهای زشت )با او رفتاری سخت خشن کردن .

فرهنگ معین

[ تُر. ] (اِ. ) (حامص . ) ۱ - رفتار بد و ناهنجار. ۲ - خنسی ، بیچارگی . ، به ~ افتادن دچار عسرت یا تنگی معیشت شدن و به مخمصه افتادن .

فرهنگ عمید

بیماری پوستی با لکه های سفید یا بی رنگ که قسمت های اطراف لکه ها پررنگ می شود، بَرَص.
بیچارگی و بینوایی.
* پیسی به سر کسی آوردن: [مجاز] او را رنج و عذاب دادن و رسوا و بی آبرو ساختن.
* به پیسی افتادن: [مجاز] بیچاره، بینوا، و بی آبرو شدن.

گویش مازنی

/pisi/ گونه ای سوتک که از ساقه ی گندم و جو ساخته شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پیسی واژه ای پهلوی و معادل بَرَص در عربی گونه ای بیماری پوستی و ناواگیر است که به صورت لکه های سفید و نرم بر بدن ظاهر می شود و بر اثر اختلال در عملکرد رنگدانه های پوستی پدید می آید.
پیسی در برخی ابواب فقه مثل صلات و تجارت و نکاح از آن بحث شده است.

تعربف لغوی پیسی
به بیماری‏ای که بر اثر آن لکّه‏های معمولا بزرگ سپید یا سیاه در بدن پدید می‏آید، پیسی یا برص گفته می‏شودولکه‏های برص به گوشت اندام مبتلا و حتّی گاهی به استخوان زیر آن می‏رسد.

وضعیت پیسی و جذام در گذشته
به سبب همانندی برخی نشانه ها، این بیماری در گذشته مترادف جُذام (خوره) یا یکی از مقدمات آن دانسته می شد و مبتلایان به آن همچون جذامیان، منفور و مطرود از اجتماع بودند. ایرانیان باستان سکونت در شهر را برای آنان ممنوع می ساختند و سلاطین عرب از همسخنی با آنان خودداری می کردند. در برخی آثار اسلامی نیز گاه برای هر دو بیماری خوره و پیسی علت و درمانی یکسان شمرده شده یا اینکه هر دو واگیردار پنداشته می شد ، حال اینکه جذام بر خلاف پیسی که منشأ ژنتیکی دارد، از نوعی باکتری پدید می آید.

پیسی در زبان عبری
...

[ویکی فقه] پیسی (قرآن). پیسی، ناخوشی جلدی که پوست نقاط مختلف بدن مریض، دارای لکهای کم و بیش وسیع سفید می شود.
پیسی، ناخوشی جلدی که پوست نقاط مختلف بدن مریض، دارای لکهای کم و بیش وسیع سفید می شود. در این مدخل از واژه «ابرص» استفاده شده است. ابرص به معنای کسی است که دچار برص شده و پیسی (که یک بیماری پوستی است ) گرفته . در آیه مبارکه « و ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء...» (و دستت را در گریبانت داخل کن؛ هنگامی که خارج می شود، سفید و درخشنده است بی آنکه عیبی در آن باشد) کلمه سوء به برص که یک نوع بیماری خطرناک پوستی است تفسیر شده است. اشاره به اینکه این سفیدی، سفیدی ناشی از بیماری برص نیست، بلکه نورانیت و درخشندگی و سفیدی جالبی است که خود بیانگر وجود یک معجزه و امر خارق عادت است.
شفای پیسی
===شفا به دست عیسی با اذن خدا==قرآن کریم در مورد شفای بیماری پیسی به دست عیسی علیه السلام، با اجازه خدا می فرماید: «ورسولا الی بنی اسرءیل انی قد جئتکم بـایة من ربکم... وابرئ الاکمه والابرص واحی الموتی باذن الله...» و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آنها می گوید: ) من نشانهای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام، ... و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلایان به برص (پیسی) را بهبودی می بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم... . در این آیه نسبت خلقت را به عیسی علیه السلام داده، و این تعبیری است سؤ ال انگیز که مگر عیسی خالق است؟ در پاسخ باید دانست که کلمه خلقت به معنای بوجود آوردن از عدم نیست بلکه به معنای جمع آوردن اجزای چیزی است که قرار است خلق شود و لذا در جای دیگر فرموده : «فتبارک الله احسن الخالقین» (بزرگ است خدائی که بهترین خلق کنندگان است).
← معنای اکمه
قرآن کریم در مورد جادو پنداشته شدن شفای مبتلا به پیسی به دست عیسی علیه السلام، از سوی کفار می فرماید: «اذ قال الله یـعیسی ابن مریم... وتبرئ الاکمه والابرص باذنی... فقال الذین کفروا منهم ان هـذا الا سحر مبین» بیاد آور هنگامی را که خداوند به عیسی بن مریم گفت... و کور مادرزاد و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من شفا میدادی...ولی جمعی از کافران گفتند این جز سحر آشکار نیست. از حیث اینکه لفظ «اذ» را تکرار ننموده، ظهور دارد در اینکه خلقت طیر و شفا دادن کور مادر زاد و جذامی همه دنبال هم و بدون فاصله زمانی بوده است، و اگر هم کلمه «باذنی» را در دنبال مسأله خلقت طیر ذکر نموده و «باذنی» که بعدا در آخر جمله ذکر می کند اکتفا ننموده، برای خاطر عظمت مسأله خلقت و افاضه حیات بوده، نه اینکه فاصله زمان را برساند، برای این عنایت بوده که در دلهای شنوندگان خطور نکند که غیر خدا هم می تواند مستقلا افاضه حیات کند، و اگر خطور هم کند جای گیر نشود (گر چه برای مدت کوتاهی باشد) و خدا داناتر است.
شیوع پیسی در زمان حضرت عیسی
...

دانشنامه عمومی

پیسی، بَرَص، لک وپیس یا ویتیلایگو ( به انگلیسی: Vitiligo ) یک ناهنجاری تولید رنگدانه است که در آن ملانوسیت ها ( سلول هایی که رنگدانه تولید می کنند ) در قسمت هایی از پوست، غشاهای مخاطی و شبکیه تخریب شده اند. در نتیجه لکه های سفیدپوست در نواحی مختلف بدن ظاهر می شوند. [ ۱] مویی که در نواحی مبتلا به پیسی رشد می کند معمولاً سفید می شود.
پزشکان چندین نظریه متفاوت مطرح کرده اند. یک تئوری این است که افراد پادتنهایی ( آنتی بادی هایی ) تولید می کنند که ملانوسیت های بدن خودشان را تخریب می کند. تئوری دیگر این است که ملانوسیت ها خود به خود تخریب می شوند. در نهایت بعضی افراد گزارش کرده اند که یک رخداد منفرد از قبیل آفتاب سوختگی یا فشار روحی باعث بروز پیسی شده است ولی مورد اخیر از نظر علمی ثابت نشده است.
حدود ۱ درصد جمعیت دنیا به بیماری پیسی مبتلا هستند. [ نیازمند منبع] ۹۵٪ افراد پیش از ۴۰ سالگی علائم را نشان داده اند. بیماری تمام نژادها و هر دو جنس را یکسان تحت تأثیر قرار می دهد. به نظر می رسد پیسی در افراد مبتلا به بیماری های اتوایمیون شایعتر است. این بیماری های اتوایمیون عبارت اند از: کم کاری یا پرکاری غده تیروئید، نارسایی قشر غده فوق کلیه، آلوپسی آره آتا و آنمی پرنسیوز.
پیسی می تواند بیماری ارثی باشد یعنی در بین افراد فامیل بروز کند کودکانی که والدینشان مبتلا به این بیماری هستند بیشتر احتمال ابتلا به پیسی دارند. با این حال بیشتر کودکانی که یکی از والدینشان مبتلا به پیسی باشند به بیماری مبتلا نمی شوند و بیشتر افراد مبتلا به پیسی سابقه ای از این بیماری را در فامیل ندارند.
معمولاً افراد مبتلا به پیسی اول از همه به رنگدانه دار شدن ( پیگمانتاسیون ) به حالت لکه های سفید روی پوستشان توجه می کنند. این لکه ها بیشتر از همه در مناطق در معرض نور از قبیل دست ها پاها بازوها، صورت و لب ها شایع هستند. دیگر نقاط شایع لکه های سفید عبارت اند از زیر بغل و کشاله ران، اطراف دهان و چشم، پره های بینی، ناف و نواحی تناسلی.
پیسی معمولاً به یکی از سه الگوی زیر ظاهر می شود:
• در یک الگو ( الگوی کانونی ) ناحیه بدون رنگدانه به یک یا تعداد معدودی ناحیه محدود می شود. بعضی افراد نواحی بدون رنگدانه را در یک سمت بدن خود دارند ( الگوی سگمنتال ) . اما در بیشتر افراد مبتلا به پیسی نواحی فاقد رنگدانه در قسمت های مختلف بدن به وجود می آید ( الگوی ژنرالیزه ) . علاوه بر لکه های سفید روی پوست، ممکن است افراد مبتلا به برص سفید شدن زودرس موهای سر، ابروها و ریش را داشته باشند. افراد با پوست تیره ممکن است متوجه فقدان رنگ در ناحیه ای در داخل دهانشان بشوند.
• در برخی افراد لکه های بدون رنگ گسترش نمی یابد ولی این اختلال معمولاً پیشرونده است و به مرور زمان این لکه های سفید به دیگر نواحی بدن گسترش می یابند.
• در بعضی افراد پیسی به آهستگی طی چند سال گسترش می یابد و در برخی دیگر انتشار سریعاً رخ می دهد. برخی افراد گزارش کرده اند که به دنبال دوره هایی از استرس فیزیکی یا روحی، به تعداد لکه های بدون رنگدانه اضافه شده است.
عکس پیسیعکس پیسیعکس پیسیعکس پیسی

پیسی (ساپونه). پیسی شهری در شهرستان ساپونه در استان بازگا در بورکینافاسوی مرکزی است و جمعیت آن ۲۰۰۸ نفر است.
عکس پیسی (ساپونه)

پیسی (کومبیسیری). پیسی شهری در شهرستان کومبیسیری در استان بازگا در بورکینافاسوی مرکزی است و جمعیت آن ۸۷۵ نفر است.
عکس پیسی (کومبیسیری)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

برص

پیشنهاد کاربران

بررسیِ واژگانِ " نِوشتَن، نِبشتَن، نیبیشتن، پیسیدن، پیس، پیسی، پَئِس، پَئیس، پَئِسَ و. . . ":
1 - بررسیِ واژگانِ " نِوشتن، نِبشتن، نیبیشتن" در زبانِ پارسی:
واژه یِ "نِوشتَن" با بُنِ کنونیِ " نِویس" برآمده از واژه یِ " نیبیشتَن" با بُن کنونیِ " نیبیس" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی بوده است. در واژه یِ " نیبیشتَن"، " نی" پیشوند بوده است که این پیشوند در پارسیِ کُنونی به ریختِ " نِ" در آمده است ( برای توضیحِ بیشتر درباره یِ این پیشوند به زیرواژه یِ " ن" یا "پیشوندهایِ کارواژه" وابنگرید ) . "بیشتَن" نیز به ریختِ " بِشتَن، وِشتَن" در آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

"بِشتَن" را در واژه ای همچون " سنگ نبشته" داریم.
بُنِ کُنونیِ واژه یِ " نیبیشتن ( نی. بیشتَن ) "، " نیبیس ( نی. بیس ) " بوده است که با جدایِشِ پیشوندِ باستانیِ " نی"، تکواژِ " بیس" برجای می ماند.
ولی اکنون پرسشی سربرمی آورد که "بیس، ویس، بیشتَن، بِشتَن، وِشتَن" از کجا آمده اند؟
پاسخ:
در اوستاییِ جوان " پَئِس" و در پارسیِ باستان " پَئیس" به چمهایِ زیر بوده اند:
1. 1 - رنگی کردن، رنگ کردن، رزیدن
1. 2 - آرایش کردن ( =آراستن ) ، زیور کردن، زینت دادن، تزئین کردن
" بیس/ویس" در واژگانِ " نیبیس ( نی. بیس ) ، نِبیس ( نِ. بیس ) ، نِویس ( نِ. ویس ) " برآمده از همین " پَئِس، پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان هستند.
زابه یِ کُنیکیِ ( =صفت مفعولیِ ) " پَئِس" در اوستایی و " پَئیس" در پارسیِ باستان بِسامان" پیخشتَ"
و " پیشتَ " بوده اند که با برگردانِش به زبانِ پارسیِ کُنونی " بِشته یا وِشته"در واژگانی همچون "نِبِشته، نِوِشته" را خواهیم داشت.
بنواژه یِ ( =مصدرِ ) " پَئیس"، " پیشتَنَئی: pishtanaiy " بوده است که به روشنی با واژگانِ "بیشتَن ( پارسی میانه ) ، بِشتَن، وِشتن ( پارسیِ کُنونی ) " همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2 - "پَئِس/پَئیس" با پیشوندها:
" پَئِس/پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان با دو پیشوندِ " فرَ" و " نی" آمده است:
با پیشوندِ " فرَ" به چمِ " آرایش کردن، زینت کردن، تزئین کردن" بوده است ( یَشتِ اوستا"Yt. 14. 27" ) . ( در واژه یِ " فرَپیخشتم" ) .
همچنین با پیشوندِ " نی" به چمِ " نِوشتن" بوده است. ( سنگنبشته یِ بیستون"Bh. 4. 8"، سنگنبشته یِ خشایارشاهِ بزرگ"X. 7. 3" ) ( در واژه یِ " نیپیشتَم" ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
3 - واژه یِ " پیسیدَن" در زبانِ پارسیِ میانه:
افزون بر همه یِ آنچه گفته شد، ما در زبانِ پارسیِ میانه، واژه یِ " پیسیدن" با بُن کنونیِ " پیس" به چمِ "رزیدَن، آراستن" را داشته ایم که به روشنی با واژگانِ " پَئِس، پَئیس" در اوستایی - پارسیِ باستان همچم و همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
4 - واژه یِ " پَئِسَ" در اوستایی به چمار ( =معنا ) هایِ زیر بوده است:
4. 1 - زیور، آرایش، پیرایه، تزئین، زینت
4. 2. 1 - جذامی، خوره دار/جذام، خوره، آکله ( بنابر نبیگِ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" )
4. 2. 2 - پیس، پیسی ( بنابر نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا" )
واژه یِ " پَئِسَ" در یَشتِ اوستا ( Yt. 5. 92 ) و وندیدادِ اوستا ( V. 2. 29 ) آمده است و به روشنی واژگانِ " پیس، پیسی" در زبانِ پارسی با واژه یِ " پَئِسَ" در اوستایی همریشه است.
همچنین واژه یِ " پَئِسَنگه" در اوستا به چمِ " زیور، با زیور، آرایش شده" آمده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادِ1:
بنابر آنچه در ( 3 ) آمد، می توان کارواژه یِ " پیساندَن" ( گذرایِ کارواژه یِ "پیسیدن" ) را به چمِ " آرایش کردن" گرفت و به جایِ " لوازم آرایشی" از واژگانِ " پیسانه، پیسانه ها/پیسانِگان" و به جایِ " آرایشگر" از واژه یِ " پیسانِشگر ( پیسان. ِش. گر ) بهره برد؛ به یاد داشته باشید هنگامیکه " کسی چهره اش را می آراید" برابر با این است که بگوییم " کسی چهره اش را می پیسد" ولی هنگامیکه " کسِ دیگری" فرآیندِ آرایشگری را انجام می دهد باید گفت: فردِ x چهره یِ فردِ y را می پیساند؛ بمانندِ کارواژه هایِ " خوردَن/خوراندن".
پیشنهادِ 2:
بنابر ( 3 ) ، ( 4 ) و پیشنهاد ( 1 ) در بالا می توان با بکارگیریِ پیشوندهایی همچون ( وی/گُ ، آز و . . . ) بر رویِ کارواژه یِ " پیسیدَن" به نوواژگانی دست یافت.
پیشنهادِ 3:
پس از پِی بَرِش به ریشه یِ واژه یِ "نوشتن ( نِ. وِشتَن ) " در بالا و بنابر چمارهایِ 1. 1 و 1. 2، به آسانی می توان از واژگانِ " وِشتَن/بِشتَن" به همراهِ پیشوندهایِ " بَر، پَر، پیرا، فَر، در، اَن و. . . " نوکارواژگانی را پدید آورد.
نکته 1 :
در نبیگِ "فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن"، کریستین بارتولومه هنگامِ ترگویشِ ریشه یِ واژه یِ "نوشتن" واقع در بالا بخشِ 2 ، در زبانِ آلمانی افزون بر پیشوندِ "nieder" از پیشوندِ " auf" نیز بهره گرفته است ( auf. schreiben، nieder. schreiben ) . پیشوندِ " نی/نِ" در زبانِ پارسی با پیشوندِ "nieder" در آلمانی همریشه و همچم هستند و کاراییِ یکسانی دارند.
پیشوندِ " auf" در زبانِ آلمانی کارکردِ "بر، بر رویِ " را در این زبان دارد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها:
رویبرگهایِ 867 و 868 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
بخشهایِ 817 و 818 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبان ایرانی کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
رویبرگِ 59 از نبیگِ "فرهنگنامه کوچک پهلوی"
تارنمایِ ویکیپدیا " فعل در زبانِ پارسیِ میانه"

پیسی از واژهٔ تُرکی �پیس� به معنای "بد" وام گرفته شده و چون یک عیب ظاهریه این صفت به عنوان بدی به جای نام علمی خارجیش جا افتاده
برص
در گویش یزدی به نداری و تنگدستی ، فقیر ،

بپرس