پیچ و خم

/piCoxam/

معنی انگلیسی:
tangle, twist, winding, meanders

لغت نامه دهخدا

پیچ و خم. [ چ ُ خ َ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) چین و شکن. گردش و تاب :
آب عزم است ولی خائن طبع
ساده رنگست ولی پیچ و خم است.
خاقانی.
- جوانی و هزار پیچ و خم ( هزارچم و خم ) ؛ با اطوار گوناگون :
ای درّ آبدار جوانی ز پیچ و خم
در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب.
خاقانی.
- راههای پرپیچ و خم ؛ بسیار بدین سوی وآن سوی گردنده. بس منحنی. ناراست.
- مسائل پرپیچ و خم ؛ بس مشکل. بسیار غامض. سردرگم :
نگه کن که چون مذهب ناصبی
پر از باد و دودست و پر پیچ و خم.
ناصرخسرو.
- موی با پیچ و خم ؛ جعد. مرغول. پرپیچ و خم. با شکن بسیار :
زان طره پرپیچ و خم سهلست اگر بینم ستم
از بند وزنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- چین و شکن گردش و تاب . ۲- دارای پیچ و تاب : آب نرم است ولی خائن طبع ساده رنگ است ولی پیچ و خم است . ( خاقانی ) یا با پیچ وخم . دارای پیچ و خم باشکن بسیار . یا پرپیچ وخم . ۱- پر از پیچ بس منحنی نه راست راه پر پیچ و خم .۲- پر چین پر شکن طر. پر پیچ و خم . ۳-مشکل غامض مسایل پر پیچ و خم . ۳- یا جوانی و هزار پیچ و خم . با اطوار گوناگون .

فرهنگ معین

( ~ُ خَ ) (اِمر. ) ۱ - چین و شکن ، گردش و تاب . ۲ - دارای پیچ و تاب .

مترادف ها

turn (اسم)
تمایل، گردش، نوبت، استعداد، چرخ، پیچ و خم، قرقره، پیچ، چرخش، پیچ خوردگی، تغییر جهت، گشت ماشین تراش

bight (اسم)
خلیج کوچک، پیچ و خم، حلقه طناب، پیچ رودخانه

maze (اسم)
پیچ و خم، پلکان مارپیچ، هذیان، جای پرپیچ وخم

cochlea (اسم)
پیچ و خم، حلزون گوش، صدف گوش

crankle (اسم)
خمیدگی، پیچ و خم، پیچیدگی

tortuosity (اسم)
خمیدگی، پیچ و خم، انحناء

ruga (اسم)
پیچ و خم، چین و چروک، تاب خوردگی

فارسی به عربی

متاهة

پیشنهاد کاربران

بپرس