پیکر

/peykar/

مترادف پیکر: اندام، بدنه، تن، جثه، جسد، جسم، کالبد، هیکل، ریخت، صورت، هیات، تصویر، نقش، نگاره، پیکره، تندیس، مجسمه، رقم، پرچم، درفش، رایت، علم، لوا

معنی انگلیسی:
figure, effigy, body, portrait, idol, digit, form, frame, icon, numeral, physique, [lit.] body

لغت نامه دهخدا

پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] ( اِ ) مقابل بوم. مقابل زمینه. نقش پارچه. گل :
بیارید پرمایه دیبای روم
که پیکر بریشم بود زرش بوم.
فردوسی.
غلامان رومی بدیبای روم
همه پیکر از گوهر و زرّ بوم.
فردوسی.
بیاراست آنرا. [درفش کاویان ] بدیبای روم
ز گوهر بروپیکر و زرش بوم.
فردوسی.
دو صد خزّ و دیبای پیکر بزر
یکی افسر خسروی ، ده کمر.
فردوسی.
همه پیکرش گوهر آگنده بود
میان گهر نقشها کنده بود.
فردوسی.
بساطی بیفکند پیکر بزر
زبرجد درو بافته سر بسر.
فردوسی.
ز گستردنیها و دیبای روم
بر و پیکر زرّ و سیمینش بوم.
فردوسی.
ده اشتر همه بار دیبای روم
همه پیکر از گوهر و زرش بوم.
فردوسی.
بیاراست کاخی ز دیبای روم
همه پیکرش گوهر و زرش بوم.
فردوسی.
یکی خوب سربند پیکر بزر
بیابد ازین رنج فرجام بر.
فردوسی.
گهر بافته پیکر و بوم زر
درافشان چو خورشید تاج و کمر.
فردوسی.
نهاده بخیمه درون تخت زر
همه پیکر تخت درّ و گهر.
فردوسی.
بر ایشان جامه هائی بسته رنگین
همه منسوج روم و ششتر و چین
به پیکر هر یکی همچون بهاری
برو کرده دگرگونه نگاری.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
رخش تابنده بر اورنگ زرین
میان نقش روم و پیکر چین.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
یکی جامه پوشمت بی پود و تار
که گردش بود پیکر و خون نگار.
اسدی.
|| رقم. پیکره ( در حساب و اعداد ). || لوا. علم. درفش.چتر :
شهانش زیر دست و او زبر دست
هم از شاهی هم از شادی شده مست
سپهرش جای تاج و جای پیکر
زمینش جای رخت و جای لشکر.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
|| بتخانه. بتکده :
دز سنگین که چون دو پیکری بود
نگه کن تا چه نیکو پیکری بود
بمجمر بر، رخان ویسش آتش
بر آتش بر، سیه زلفش بوی خوش.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
|| ( اِ ) مجسمه. تندیس. تندیسه. بت :
اگر بتگر چو تو پیکر نگارد
مریزاد آن خجسته دست بتگر.
دقیقی.
به پیکر یکی کفش زرین به پای بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کالبد، تن، هیکل، تندیس، مجسمه، تصویری که بکشند
( اسم ) ۱- جسد جسم کالبد مقابل جان روان روح : ز نزدیک از جاسب ترک سترگ کجا پیکرش پیکر خوک و گرگ . ( شا. لغ. ) ۲- صورت تصویر نقش : خانه بر داشت پای تا سر خویش بر پرندی نگاشت پیکر خویش . ( هفت پیکر ۳ ) ۲۱۹- مجسمه تندیس تندیسه : اگر بتگر چو تو پیکر نگارد مریزاد آن خجسته دست بتگر. ( دقیقی ) ۴- زمینه نقش متن مقابل بوم : بیاراست آنرا( درفش کاویان را ) بدیبای روم ز گوهر برو پیکر وزرش بوم . ( شا. لغ. ) ۵- قماش مصور : ز گوهر زیوری کن گوهرت را ز پیکر خامه ای کن پیکرت را. ( ویس و رامین ) ۶- هیات صورت ریخت .۷- هر یک از صور فلکی : بیست و یک پیکر که از صقلاب دارد خیلتاش گرد راه خیل او تا قیروان افشانده اند. ( خاقانی ) ۸- فرهنگستان این کلمه را بجای رقم در اصطلاح حساب برگزیده مانند پیکر۵ و پیکر ۶ در عدد ۹ . ۵۶- علم درفش لوا رایت : هنوزش بود خون آلود خنجر هنوزش بود گرد آلود پیکر . دگر ره کار جنگ دشمنان ساخت در گرره پیکر کینه بر افراشت . ( ویس و رامین ) همانگه نای رویی درد میدند سر پیکر بدو پیکر کشیدند. ( ویس و رامین ) ۱٠- دختر زیبا نیکو لعبت : یکی گفت را من است این بوم آباد که پیکرهای او باشد بریزاد. ( نظامی ) ۱۱- بازیچه عروسک : بنات پیکرهایی کوچک که دختران بدان بازی کنند. ۱۲- صورت مقابل هیولی مایه : همه زو یافته نگار و صور هم هیولای ( هیولانی ) اصل هم پیکر . ( حدیقه ) یا پیکران . جمع پیکر صورت فلکیه اشکال نجومی .یا پیکر گاو. صراحیی که بصورت گاو ساخته باشندو در آن شراب خورند: آن لعل لعاب از دهن گاو فرو ریز تا مرغ صراحی کندت نغز نوایی ... از پیکرگاه آید در کالبد مرغ جان پر آن کز تن خم یافت رهایی . از گاو بمرغ آیا وز مرغ بماهی وز ماهی سیمین سوی دلهای هوایی . ( خاقانی ) ( از لعل لعاب مراد شراب است و دهن گاو کنایه از صراحی واز گاو بمرغ آید کنایه از آنست که ازصراحی بپیاله ریزد و ماهی سیمین کنایه ازانگشتانست که پیاله را بدست گیرد. یا پیکرهای آسمانی . صور متوهم. کواکب .

فرهنگ معین

(پِ کَ ) (اِ. ) ۱ - کالبد، جسم . ۲ - صورت ، تصویر. ۳ - شکل ، ریخت . ۴ - رقم . ۵ - نقش و نگاری که برای آرایش و زینت باشد.

فرهنگ عمید

۱. کالبد، تن.
۲. هیکل.
۳. مجسمه، تندیس.
۴. (ریاضی ) رقم، شیفر: عدد ۵۹۴ دارای سه پیکرِ ۴، ۹، و ۵ می باشد.
۵. [قدیمی] تصویری که نقاش بکشد.

فرهنگستان زبان و ادب

{airframe} [حمل ونقل هوایی] مجموعۀ هواگَرد به علاوۀ ارابۀ فرود، به استثنای موتور یا موتورها و سامانه ها و تجهیزات و تسلیحات و اقلام برداشتنی

واژه نامه بختیاریکا

جلیق؛ قالو؛ کپکیر

دانشنامه عمومی

پیکر (فیلم). پکر ( به انگلیسی: Pecker ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۸ و به کارگردانی جان واترز است. در این فیلم بازیگرانی همچون ادوارد فرلانگ، کریستینا ریچی، بس آرمسترانگ، مری کی پلیس، مارتا پلیمپتن، برندان سکستون سوم، مینک استل، لیلی تیلور، پتی هرست، جان واترز و استیسی کیبلر ایفای نقش کرده اند.
در محله ای بالتیمور که به داشتن غلیظ ترین لهجه محلی شهرت دارد، پکر ۱۸ ساله بی ادعا در یک مغازه ساندویچی کار می کند و از خانواده و دوستان دوست داشتنی اما عجیب خود عکس می گیرد. پکر که به خاطر عادت دوران کودکی اش در «نوک زدن» به غذای خود نامگذاری شده است، زمانی که دلال هنر نیویورکی، روری ویلر، کار او را «کشف» می کند، به طور غیرمنتظره ای محبوب می شود. عکس های پکر، که با Canon Canonet 28 ارزان قیمت گرفته شده اند، مطالعاتی دانه دار و خارج از فوکوس در مورد موضوعات غیر جذاب هستند، اما با کلکسیونرهای هنری نیویورک برخورد می کنند.
متأسفانه، پکر متوجه می شود که نوردهی بیش از حد آنی جنبه های منفی خود را دارد. تلاش های روری برای تبدیل پکر به یک حس هنری، تهدیدی برای از بین بردن سبک زندگی ساده ای است که الهام بخش او بود. او دوربین مسافت یاب قدیمی و قابل اعتماد خود را برای یک Nikon N50 جدید و با امکانات کامل رها می کند. پکر متوجه می شود که بهترین دوستش، مت، دیگر نمی تواند دزدی کند زیرا عکس های پکر دید او را افزایش داده است. شلی، دوست دختر وسواسی پکر که یک رختشویخانه را اداره می کند، زمانی که مطبوعات او را «الهه لکه ها» می خوانند، به ویژه مضطرب می شود و ژست های «پین آپ» خوش خطر او را با فیلم های مستهجن اشتباه می گیرند.
هنگامی که یک منتقد بیش از حد غیور خانواده پکر را «از نظر فرهنگی به چالش کشیده» می نامد، آنها شروع به احساس تابش خیره کننده ناراحت کننده ستاره شدن می کنند. مادرش جویس دیگر نمی تواند آزادانه راهنمایی های مد را به مشتریان بی خانمان در مغازهٔ دستفروشی اش بدهد. مادربزرگش، مماما، زمانی که تجربه او با مجسمه سخنگو از مریم مقدس بر روی جلد یک مجله هنری ملی فاش می شود، تمسخر عمومی را تحمل می کند، و خواهر بزرگترش تینا از شغلش اخراج می شود و در یک بار همجنس گرا می رقصد. عکس های هیجان انگیز پکر، شیوه های جنسی حامیان باشگاه را شرح می دهند. حتی کریسی کوچولو، خواهر شش ساله اش، زمانی که اختلال خوردن او آشکار می شود، فشار سلبریتی ها را احساس می کند و توجه ناخواسته ای را از سوی آژانس های فضول حمایت از کودکان جلب می کند و به اشتباه به او اختلال بیش فعالی - کمبود توجه تشخیص داده می شود و ریتالین تجویز می شود.
عکس پیکر (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

کالبد, جسم , تن

مترادف ها

likeness (اسم)
تطابق، شبیه، شباهت، همانندی، پیکر، شکل، تشابه، تصویر، مشابهت

figure (اسم)
ظاهر، فرم، صورت، طرح، پیکر، رقم، شکل، شخص، نقش، عدد

portrait (اسم)
شبیه، نقاشی، پیکر، تصویر، عکس یا تصویر صورت

body (اسم)
جسد، لاشه، بدن، بدنه، اندام، جسم، تن، تنه، پیکر، جرم، بالاتنه، اطاق ماشین، جرم سماوی

effigy (اسم)
صورت، پیکر، تمثال، پیکرک

statue (اسم)
پیکر، مجسمه، تمثال، هیکل، تندیس، پیکره

icon (اسم)
پیکر، تصویر، تمثال، شمایل، تندیس

digit (اسم)
پیکر، رقم، انگشت، عدد

model (اسم)
طرح، پیکر، نمونه، قالب، نقشه، سرمشق، مدل

فارسی به عربی

ایقونة , تمثال , دمیة , رقم

پیشنهاد کاربران

پیکر - و کردار و ابتکار همریشه کار و کارکردن میباشند.
کار از ریشه هندواروپائی ک ور - kwer یا انجام کاری که در ایران باستان و اوستا کرنائیتی kernauitiy در هندو ایرانی واژه های هکرت hakart , کارکرت karkrt و کارما karma یا نیکوکاری آمده است. ( یکی از زبانهای هندو ایرانی که شبیه فارسی باستان میبلشد واژه های هیتی ها hititi است که واژه کار کورمی kuermi میباشد )
...
[مشاهده متن کامل]

جسم ، بدن
ببخشید واژه پیکر ساده هست یا مرکب
کالبد. تندیط. رابت . . . .
پیکر
جسم ، اندام
پیکر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پیکر" می نویسد : ( ( پیکر، در دری کهن ، در معنی نقش و نگار به کار می رفته است . نمونه را ، در داستان "رستم و سهراب " ، هژبر در پاسخ سهراب از دودمان های پهلوانی ایران و نگاره های درفش هایشان می پرسد ، درفش ها را "شیرْپیکر" و " گرگ پیکر " و "خورشید پیکر "باز می نماید. پیکر در پهلوی پهکر pahikar یا پتکر patkar بوده است . این واژه ، در پارسی باستان پتی کره patı - kara بوده است در معنی نگار و نقش. ستاک واژه کَر است که در "کردن " نیز کاربرد یافته است . همین ستاک را در واژه ی پیکار نیز که در پهلوی پهکار pahikār یا پتکار patkār بوده است . باز می توانیم یافت. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( شنودند کانجا یکی مهترست
پر از هول شاه اژدها پیکرست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 284. )

Monument

بپرس