چل


مترادف چل: ابله، احمق، خل، کانا، کم عقل، نادان ، دیوانه، مجنون، چهل، اسب ساق سفید

متضاد چل: عاقل، زیرک

معنی انگلیسی:
crazy, lunatic, penis, phallus, half - witted

لغت نامه دهخدا

چل. [ چ َ ] ( اِ ) بندی باشد که از چوب و علف و سنگ و گل و خاک در پیش رودخانه و جوی ببندند. ( برهان ) ( از جهانگیری ). بندی که از چوب و کاه و سنگ و علف در پیش رودخانه و جوی ببندند و « ورغ » گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از رشیدی ). بندروغ و بندی که از چوب و نی و علف و گل و لای و خاک در جلو رودخانه و نهر بندند. ( از ناظم الاطباء ). سد و بندی از سنگ و خاک و چوب و مانند اینها که دهقانان و آبیاران جلو رود یا نهر یا جوی برآرند. بَرق ( در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). و رجوع به بند و بندروغ ( بندورغ ) شود.

چل. [ چ َ ] ( فعل امر ) امر به رفتن ، یعنی برو و بهندی نیز همین معنی دارد. ( برهان ). امر از رفتن بود. ( جهانگیری ). امر از چلیدن یعنی رفتن و به زبان هندی به همان معنی استعمال شود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). امر از چلیدن به معنی رفتن و این مشترک است در فارسی و هندی. ( غیاث ). کلمه امر از چلیدن. یعنی برو. ( ناظم الاطباء ). امر از چلیدن یعنی رفتن و به زبان هندی نیز مستعمل است ، اما حق آن است که اصل هندی است و فارسیان استعمال کرده اند. ( رشیدی ) :
اگر چه غرقه ای از فضل او نمید مباش
به علم کوش و ازین غرق جهل بیرون چل.
ناصرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).
از چلچل تو پای من زار شد کچل
من خود نمیچلم تو اگر میچلی بچل.
امیرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).

چل. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان )( از جهانگیری ). آلت تناسل که چول نیز گویند. ( رشیدی ). آلت تناسل را گویند وچُر نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). آلت تناسل و نره. ( ناظم الاطباء ). آلت تناسل پسران خردسال ( در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). و رجوع به چر و چوک و چول شود.

چل. [ چ ِ ] ( ص ) اسبی است که دست راست و پای چپ او سفید باشد. ( برهان ). اسبی بود که دست راست و پای چپ آن سفید باشد و آن را اشکل و اشکیل نیز نامند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). اسبی که دست راست و پای چپ او سفید باشدو آن را اشکیل خوانند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). اسب دست راست و پای چپ سفید. ( ناظم الاطباء ) :
کلوس کج دم و چپ شوره پشت آدم گیر
یسار عقرب و چل سم سفید کام سیاه.
( از جهانگیری ).
رجوع به اشکل و اشکیل شود.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

چهل
( صفت ) ۱ - کم عقل نادان احمق گول . ۲ - دیوانه مجنون .
دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد

فرهنگ معین

(چِ ) (ص . ) ۱ - کم عقل ، نادان . ۲ - دیوانه ، مجنون .
(چُ ) (اِ. ) = چول . چر: آلت تناسل مرد، نره .
(چَ ) (اِ. ) سدی از چوب و علف و گل و خاک و سنگ که در پیش رودخانه بندند.

فرهنگ عمید

= چلیدن
کم عقل، احمق، کودن، نادان، گول.
=چهل: به صورت آدمی شد قطرۀ آب / که چل روزش قرار اندر رحم ماند و گر چل ساله را عقل و ادب نیست / به تحقیقش نشاید آدمی خواند (سعدی: ۱۵۹ )
۱. بند، سد.
۲. بندی از چوب یا سنگ و خاک که جلوی آب می بندند.
اسبی که دو دست یا دست راست و پای چپش سفید باشد.

گویش مازنی

/chal/ قسمتی از آسیاب که پره به آن وصل می شود & از توابع دهستان میان رود بالای شهرستان نور & تکان – تکان ناگهانی - هول و هراس – دلهره ۳روغن حیوانات حرام گوشت & چرخ نخ ریسی - چرخ دوار برای کشیدن آب از چاه ۳میانه ی قلیان & چمنزار همراه با پستی و بلندی و چاله های کوچک که در آن ها آب انباشته شده باشد & مخفف چله به معنی: شاخه & دنبه ی آب کردن - چربی & گیاهی است & میانه ی قلیان با نی و میلاب & چهل

واژه نامه بختیاریکا

( چِل ) تنگ چِل زِیدِن
( چُل ) توده سنگی با اندازه متوسط؛ سنگ انبار شده بر روی هم. از چُل معمولا برای قرارگیری کف اساس منزل یا مشک ها استفاده میشد.
( چِل ) چهل
( چِل ) دست
( چُلِ ) سر چُل سرد نِشُندِن
( چَل ) کَل؛ ظرف آب و خوراک سگ
( چَل ) گود
( چِل ) بَمبُلی

مترادف ها

half-witted (صفت)
چل

پیشنهاد کاربران

چل. بمعنی شگرد، فن، چگونگی کار کرد یک چیز، یا چگونگی انجام دادن چیزی، روش راه اندازه کاری، یا چیزی است.
چلش. بحیث صفت بمعنی کاربردی بودن فن، یا کار آمد بودن آن است. شگرد
چل کردن. فنی یا شگردی را بکار بردن یا بخرچ دادن است.
...
[مشاهده متن کامل]

چلیدن. بحیث فعل . با تفاوت پسوند دن بمعنی کردن، . کارامد بودن.
این کلمه به همین معنی ذکر شده در گفتگو های ما بسیار رایج است . مثلا
این کار شما یا سخن شما دیگر سر کسی نمیچلد. یعنی این روش ات کاربردی نیست، بر ذهن افراد تاثیری ندارد.
یا فلان چیز یا ابزار و سامان آلات یا هر چیز دیگری دیگر در بازار چلش ندارد. یعنی کسی به آن توجه نمیکند، یا کاربردی نیست یا از مد و فیشن افتاده است.
یا من چل اش ( ازچیزی ) را نفهمیدم. یعنی نتوانستم راه اندازه اش بکنم. نفهمیدم چگونه کار می کند.
ناگفته نماند که این کلمه بشکل چال نیز گاهی تلفظ می شود.
مثلا سر کسی چال رفتن با شگردی کسی را به کاری متقاعد کردن.
یا در جمله. ای چال ها دیگر کارامد نیستند. و غیره.
تنها همان شکل اول کلمه به این تلفظ رایج است دیگر شکل های بعدی به صورت اصلی خودشان چلش، چلیدن، استفاده می شود.

چل، محلی که سنگ ها روی هم انباشته شده اند
احمق و بی عقل
چلاندن فشردن است و چل اگر چهل باشد توان بهتر است که انرا چَل گویند ( اینرا باید بدانیم که بیشینه واژگان پارسی اهنگ زبر دارند و اهنگ زیر در انان بسیار اندک بوده - و همانگونه که چهار با زبر است چهل نیز باید با زبر باشد و این را از واژه چَلغوزه که میوه کاج چهل کوزه است توان دانست
...
[مشاهده متن کامل]

همچنان که چل به زیر بغل و دست گویند و انرا به زیر گویند باید بدانیم گویه دگر ان چر و گر به زبر است
چل= گل که انرا شل و چیل و چول نیز گویند
ان چل که برابر چرخ است گویه دگری از چرد است و پیداست که در پارسی هم ر - و هم د - جای خود به ل دهند و در ورد = ول= گل و زرد = دل و سردار = سللار انرا میبینیم و ان چردهای ابکشی را که بر دجله و فرات نهاده اند و با روند اب میچرخد در پهلوی نیز چرد میگفتند و این واژه همچنان در عراق مانده و عربها نیز انرا چرد میگویند
سرودی است که میگوید
یابوچرد ناعور چردک تدیره
مثل الرمد بالعین عشقک صغیره
و چل = چم و چو و رو است
و چلیدن سر کردن و ساختن و صرف کردن است نمونه گویند ما با همین اندک پول ماه را میچلیم - دیگر اینکار نمیچلد - با ما بچل با ما سر کن -
مرا بگیر و میان دو بازویت بچلان
چل = گر = بگر = بگرد = برو = بچو = بچم

در لری بختیاری
چِلْ: زیر بغل
چِلِسه بِگِر: دستش را بگیر
کسی که دیوانه نیست ولی رفتارش به حماقت و بی فکری می زند، بی مهابا و بی محاسبه عمل می کند.
کم عقل ، خل وضع ، گول ، هاشولی
عا ) کسخل
چل به گویش بختیاری یعنی زیر بغل
Chol
مصدر مکیدن در زبان ملکی گالی بشکرد
Chol
فرو رفتن، فروکردن در زبان ملکی گالی بشکرد
Chel
عدد ۴۰ در زبان ملکی گالی بشکرد
Chel
چرک در زبان ملکی گالی بشکرد
Chal
مصدر تخریب کردن در زبان ملکی گالی بشکرد
چلان=تخریب کن
Chal
گل و لای در زبان ملکی گالی بشکرد
فرو رفتن، فروکردن در زبان ملکی گالی بشکرد
چرک در زبان ملکی گالی بشکرد
گل و لای در زبان ملکی گالی بشکرد
نادان و کم عقل. مثلا خل و چل یعنی دیوانه
چل čəl : گِل / در زبان گیلکی رشت معادل تل و تیل در گیلکی بیءپیش و گیلکی مازندران است و معنای گِل می دهد.
چل čal : چرخ، ماشین، ابزار، وسیله/ در زبان گیلکی گیلان و مازندران و همچنین هندی به معنای چرخ است که به عنوان ماشین و وسیله بکار می رود مثل چرخ خیاطی، چرخ گوشت، چرخ نخ ریسی و دستگاه ابریشم کشی و مانند اینها
...
[مشاهده متن کامل]

چله čəlle : ( صَلّ ) سلام و صلوات و تهنیت و تبریک/ تبدیل چ - ص بین زبانهای سامی و پهلوی دیده می شود. مثلا کشور چین، صین و چلیپا، صلیب ثبت شده است. صَلّ səlle سامی/عربی نیز معادل چله است. شب چله که شب یلدا، شب تولد مهر و میتراست در واقع به معنای شب تبریک و تهنیت و سلام و صلوات تولد مهر است. شب چله : شب صلوات، شب صلّ
چُل، چول : دول / تبدیل چ - د، چ - ت از تبدیل های رایج زبان شناسی است / چوچول : دودول
چِل: مخفف چِهل 40
چِله : چهله دوره چهل تایی، چهل روزه مانند هفته و دهه و سده و. . .

به زبان مشهدی یعنی ک*یر
چل čal: [اصطلاح صنایع دستی] چرخ چوبی ابریشم کشی
چل و پل : بد و بیراه گفتن ، سرگردان کردن و بیراهه رفتن
در افغانستان و در گویش دری با فتح چ و سکون لام
چل : فریب ، خدعه و نیرنگ و بازی دادن
چل:باقی مانده فضولات دام در طویله که خشک شده آن را باز " چل مه" گویند
چل:مالیدن و تیز کردن تیغ مخصوص سرتراشی ( پاکی ) بر سنگ مخصوص و یا آرنج دست!
...
[مشاهده متن کامل]

چل: در غزنین به علوفه ای که در مرداب و کناره های آب می روید
چل: چلش یا چلیدن به معنای اعتبار و گردش و جریان داشتن را نیز می گویند مثلا این پول از چلش افتاده است! یا دیگر این کار نمی چله!

بغل
در زبان بختیاری به مفصل انتهای دست که به بدن وصل میشود هم گفته میشود. واگر چول به معنی شکسته و خراب
در زبان محلی مردم بوشهر و دشتستان به زیر بغل انسان چل می گویند. مثلا می گویند
برو زیر چل حسین را بگیر وبلندش کن
یا می گویند
عرق زیر چل او چقد بوی بد می دهد
چرخ نخ ریسی قدیمی
در زبان لری بختیاری به معنی
چهل. chel
به کسر چ. زیر بغل در گویش کازرونی ( ع. ش )
چپ چل هستم یعنی بی عقلی میکنم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس