چند

/Cand/

مترادف چند: تاکی، تاچند، تا چه وقت، تعدادی، برابر، مساوی، معادل، اند، اندک، بضع

معنی انگلیسی:
some, several, a few, how many, how much, how long, couple

لغت نامه دهخدا

چند. [ چ َ ] ( عدد مبهم ، ق مقدار ) مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده و غیرمعین. ( برهان ). عدد غیرمعین. ( رشیدی ). مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). عدد مجهول از سه تا نه که گاه برای استفهام و گاه برای خبردادن آید. ( از غیاث ). شمار غیرمعین. ( شرفنامه منیری ). مرادف «اند» که عددی است از سه تا نه. ( از فرهنگ نظام ). عدد مجهول از سه تا نه. ( ناظم الاطباء ). بمعنی تعدادی نامعین و نامعلوم از کسی یا چیزی. مرادف «اند» در مبهم بودن معدود میباشد، ولی این ابهام به شماره های بین سه تا نه اختصاص ندارد و ممکن است هر تعداد نامعلومی را شامل شود. عده ای انگشت شمار یا بیشتر. معدودی اندک یا بسیار. عده ای نامعلوم :
روستایی زمین چو کرد شیار
گشت عاجز که بود بس ناهار
برد حالی زنش ز خانه بدوش
گرده ای چند و کاسه ای دو سیار.
دقیقی.
که امروز من از پی کین اوی
برانم ز خون یلان چند جوی.
فردوسی.
بتیر و کمان و بگرز و کمند
بیفکند بردشت نخجیر چند.
فردوسی.
سواران تنی چند گرد آمدند
بنزد سرافراز خسرو شدند.
فردوسی.
بشد تازیان با تنی چند شاه
همی بود لشکر به نخجیرگاه.
فردوسی.
تنی چند زآن موج دریا برست
رسیدند نزدیکی آب خست.
فردوسی.
وآن سیب چو مخروط یکی گوی طبر زد
برگرد رخش بر نقطی چند ز بسّد.
منوچهری.
بوستانبانا امروز به بستان بده ای
غنچه ای چند از او تازه و نو برچده ای.
منوچهری.
و پس از آن بروزی چند، مجمزی رسید. ( تاریخ بیهقی ). فرمود مرا تا از آن طاوسان چند نر و ماده با خویشتن کردم. ( تاریخ بیهقی ). چند واقعه بود همه بیاورده ام در این تاریخ. ( تاریخ بیهقی ). چنانکه چند جای اینحال بیاوردم. ( تاریخ بیهقی ). چند پایه که برفتی زمانی نیک بنشستی و بیاسودی. ( تاریخ بیهقی ). خدمتی چند سره بکردند. ( تاریخ بیهقی ).
بزد خیمه گرد لب هیرمند
برآسود باخرمی روز چند .
اسدی.
از آن چند برد ازپی آزمون
سپه راند یک هفته دیگر فزون.
اسدی.
مکر و ترفندت کنون از حد گذشت
شرم دار اکنون ازین ترفند چند.
ناصرخسرو ( از انجمن آرا ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) معادل مساوی بانداز. : (( و عمر و معتضدر اشتری دو کوهان فرستاده چند ماده پیلی بزرگ. ) ) ( تاریخ سیستان ). توضیح بدین معنی لازم الاضافه است .

فرهنگ معین

(چَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - عدد مبهم . ۲ - (ادات استف . ) در مقدار چه قدر¿ تا کی ¿
( ~. ) (حراض . ) معادل ، مساوی ، به اندازة .

فرهنگ عمید

۱. عدد و مقدار مجهول و نامعین معمولاً از سه تا نه.
۲. کلمه ای برای پرسش از مقدار یا اندازه، چه مقدار، چندتا: چندصفحه خواندی؟.
۳. (قید ) به چه قیمتی: خانه ات را چند خریدی؟.
۴. دارای بیش از دو چیز (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): چندکاره، چندپهلو.
۵. (قید ) تاکی؟، چندبار: چند پری چون مگس از بهر قوت / در دهن این تنهٴ عنکبوت؟ (نظامی۱: ۵۶ ).
* چندوچون: چگونگی، کیفیت، کم وکیف.

گویش مازنی

/chend/ به صورت جمع شدهی روی پا نشستن

واژه نامه بختیاریکا

اندازه. مثلاً چند یک یعنی چند هم؛ اندازه هم؛ هم اندازه
چه مقدار؛ چه قیمت ؟ چه اندازه
( چند ؟ ) چَن ؟؛ چَن چی ؟

مترادف ها

several (صفت)
جدا، مختلف، چندین، چند

several (قید)
چندین، چند، چندی

multi- (پیشوند)
بسیار، بیشتر، زیاد، متعدد، چند، دارای تعداد زیاد

poly- (پیشوند)
بسیار، بس، چند

فارسی به عربی

عدة

پیشنهاد کاربران

واژه چند
معادل ابجد 57
تعداد حروف 3
تلفظ čand
نقش دستوری ضمیر پرسشی
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: čand]
مختصات ( ~. ) ( حراض . )
آواشناسی Cand
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
چند ( چند تا )
واژه چند همریشه هندو اروپائی کو - kwo یا چند و چگونه بهمین معنی در فارسی میانه و در اوستا کو ko یا چه کسی یا کی و کوانت cuuant یا چند ودر سانسکریت کیات kyiat یا چند و کا kah یا کی who و در لاتین کیس quis و روسی کتو kto یا چه کسی و کی و در انگلیسی از ریشه - kwo واژه های who، how، what، where، why، whom و guantity مشتق شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]


تنی چند زآن موج دریا برست
رسیدند نزدیکی آب خست. فردوسی

تعدادی
Kac.
How many , How much.
به عربی کَم

بپرس