چنگال

/CangAl/

مترادف چنگال: پنجه، چنگ

معنی انگلیسی:
pitchfork, claw, clutch, talon, clawss, clutches

لغت نامه دهخدا

چنگال. [ چ َ ] ( اِ ) ( از: چنگ + آل ، پسوند ) پنجه مردم. پنجه دست. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ).دست. مشت. پنجه آدمی چون کمی خم کنند :
چو دیوان بدیدند کوپال اوی
بدرید دلشان ز چنگال اوی.
فردوسی.
بکوهم درانداز تا ببر و شیر
ببینند چنگال مرد دلیر.
فردوسی.
بدین کتف و این قوت یال او
شود کشته رستم بچنگال او.
فردوسی.
فرنگیس را دید چون بیهشان
گرفته ورا روزبانان کشان
بچنگال هر یک یکی تیغ تیز
ز درگاه برخاسته رستخیز.
فردوسی.
مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی
مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال.
فرخی.
چو دیلمان زره پوش شاه مژگانش
به تیر وزوبین بر پیل ساخته خنگال
درست گویی شیران آهنین چرمند
همی جهانند از پنجه آهنین چنگال.
عسجدی.
- آهنین چنگال ؛ قوی پنجه :
درست گویی شیران آهنین چرمند
همی جهانند از پنجه آهنین چنگال.
عسجدی ( از فرهنگ اسدی ).
سست بازو بجهل میفکند
پنجه با مرد آهنین چنگال.
سعدی ( گلستان ).
رجوع به آهنین چنگ شود.
- از چنگال رها کردن ؛آزاد کردن. خلاصی دادن :
سرت از دوش به شمشیر جدا کردم
چون بکشتم نه ز چنگال رها کردم.
منوچهری.
- از چنگال کسی جستن ؛ از دست کسی خلاص یافتن. آزاد شدن. فرار کردن :
ای کره جهنده ز چنگال مرگ
روگر ز حیله جست توانی بجه.
ناصرخسرو.
- از چنگال کسی خلاص طلبیدن ؛ از آزار و تسلط وی رهایی خواستن : یک نفس را از چنگال مشقت خلاصی طلبیده آید آمرزش بر اطلاق مستحکم شود. ( کلیله و دمنه ).
- از چنگال کسی رستن ؛ از بند وی خلاص شدن. آزاد شدن :
بدین رست آخر از چنگال دنیا
بتقدیر خدای فرد قهار.
ناصرخسرو.
- بچنگال کسی اسیر بودن ؛ در دست کسی گرفتار بودن :
که ننگ آیدش رفتن از پیش تیر
برادر بچنگال دشمن اسیر.
سعدی ( بوستان ).
- چنگال دراز کردن ؛ پنجه دراز کردن. دست یازیدن. درازدستی کردن :
هر آنکه گوید کرد از مدیح شاه زیان
دراز کرد بر او شیر آسمان چنگال.
غضایری.
- چنگال کند شدن ؛ از کار افتادن. درمانده و ناتوان شدن. فروماندن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پنجه دست انسان، پنجه درندگان وپرندگان، جنگله
( اسم ) ۱- پنجه مجموع. انگشتان پرندگان خصوصا پرندگان شکاری . ۲ - چنگ . ۳ - نان گرمی که با روغن و شیرینی در یکدیگر مالیده باشند چنگای چنگال خوست . ۴ - شخص باریک میان . ۵ - آلتی فلزی از لوازم میز غذا خوری که دارای دسته و سه یا چهار دندانه است .

فرهنگ معین

(چَ ) (اِ. ) ۱ - پنجه دست انسان یا پرندگان . ۲ - آلتی فلزی دارای چهار شاخه که هنگام غذا خوردن همراه قاشق به کار می رود.

فرهنگ عمید

۱. پنجۀ دست انسان.
۲. (زیست شناسی ) پنجۀ درندگان و پرندگان.
۳. (کشاورزی ) آلت فلزی چهارشاخه به اندازۀ قاشق برای برداشتن قطعات غذا.

گویش مازنی

/changaal/ چغندر & از مچ دست تا سر انگشتان – پنجه ی دست - چنگال پرندگان

واژه نامه بختیاریکا

( چِنگال ) از غذاهای محلی که با آرد درست می کنند.
پنگ؛ پَنگالِه؛؛ سه دنده ( چار دنده ) ؛ قپال

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] چنگال یا پنجه ـ که در کلام عرب از آن به «مِخْلَب» تعبیر می شود ـ در حیوان به منزله ناخن در انسان می باشد و از آن در بابهای طهارت، صلات، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه سخن رفته است.
از نشانه های حرام گوشت بودن حیوان داشتن پنجه است؛ خواه از پرندگان باشد، مانند باز، عقاب، شاهین و کرکس و یا غیر پرندگان، همچون شیر، پلنگ و گرگ.
پاک بودن پنجه مردار
پنجه حیوان مرده همچون مو و پشم آن که دارای روح نیستند پاک است، مگر حیوان نجس العین (سگ و خوک) که تمام اجزای آن نجس است.
تذکیه حیوان دارای پنجه
حیوان پنجه دار بنابر قول مشهور قابل تذکیه است؛ بنابر این جسد آن با تذکیه پاک می شود و استفاده از پوست، پشم و موی آن در غیر نماز اشکال ندارد هرچند خوردن گوشت آن مطلقا حرام است.

دانشنامه عمومی

چَنگال نام ابزاری است دسته دار که دارای سه یا چهار دندانه است. جنس این وسیله فلزی، پلاستیکی یا چوبی است. چنگال در زبان فارسی به پنجه آدمی که کمی خم کنند نیز معنی می دهد. [ ۱] در مورد تاریخچه اختراع چنگال اطلاع دقیقی در دسترس نیست ولی تا قرن دهم میلادی این وسیله در اروپا متداول نشده بود.
عکس چنگالعکس چنگالعکس چنگال

چنگال (تاجیکستان). جنگل یک منطقهٔ مسکونی در تاجیکستان است که در ولایت سغد واقع شده است. [ ۱]
عکس چنگال (تاجیکستان)

چنگال (جانور). چنگال یا پنجول ( به انگلیسی: Claw ) ، زائده ای خمیده و برجسته در انتهای انگشتان دست یا پا است که در بیشتر آب پرده داران ( پستانداران، خزندگان، پرندگان ) دیده می شود. برخی از بی مهرگان مانند قاب بالان و عنکبوت ها نیز در انتهای ساق پا یا پای مفصلی خود؛ برای گرفتن سطح و استواری پا در هنگام راه رفتن، دارای گونه ای از ساختارهای ریز و درشتی هستند. انبرک های خرچنگ، شاه میگو ها و عقرب ها، که معمولاً با نام رسمی گونه هایشان ( مثلاً شاخک عقرب ) شناخته می شوند هم، گاهی به آن پنجه می گویند.
یک چنگال حقیقی از پروتئین سختی به نام کراتین ساخته شده است. ازچنگال برای گرفتن و نگه داشتن طعمه در پستانداران گوشت خوار مانند گربه ها و سگ ها استفاده می شود اما در این گونه ها و نیز دیگر گونه ها در موارد دیگری؛ مانند حفر کردن، بالا رفتن از درختان، دفاع از خود و نظافت نیز، استفاده می شود.
ضمیمه های مشابهی که پهن و صاف هستند و انتهای نوک گونه ای ندارند، در عوض ناخن نامیده می شوند. برجستگی های پنجه مانندی که در انتهای انگشتان شکل نمی گیرند اما از قسمت های دیگر پا بیرون زده اند به مناسبت مورد: اسپور، سیخ یا سیخک نامیده می شوند. [ ۱]
در تتراپودها، پنجه ها از کراتین ساخته شده و از دو لایه تشکیل شده اند. چنگال که از الیاف کراتین عمود بر جهت رشد و در لایه هایی با زاویهٔ مورب تشکیل شده، لایهٔ بیرونی انگشت را سخت تر می کند. لایهٔ زیرین آن ناخنی نرم تر و پوسته پوسته است که رگه های آن موازی با جهت رشد است. پنجه، رو به بیرون و از ماتریس ناخن در پایه رشد می کند و در مسیر و بستر رشد پنجه و ناخن کلفت تر می شود. چنگال ها نسبت به زیرلایه های ناخن سریع تر به بیرون رشد می کنند تا منحنی شکل پنجه را ایجاد کنند و طرف های نازک تر پنجه سریع تر از وسط ضخیم تر خود را پوشش دهند و نقطه ای کم وبیش تیز ایجاد کنند. استفادهٔ چهاراندامان از چنگال خود به روش های مختلفی صورت می گیرد؛ معمولاً برای گرفتن یا کشتن طعمه، برای حفر و صعود و آویزان شدن.
اصطلاح صحیح علمی برای «چنگال» یک بندپا، مانند خرچنگ یا شاه میگو، «چله Chela» ( جمع: چلی chelae ) است. ساق هایی که چله دارند، چلیپس نامیده می شوند. در فارسی اصطلاح شاخک و چنگک، و گاهی انبرک نیز به کار می رود.
عکس چنگال (جانور)

چنگال (شطرنج). چنگال ( Fork ) در شطرنج، یک تاکتیک است که از یک مهره برای حمله به چند مهره حریف استفاده می کند. مهره مهاجم را مهره چنگال کننده و بر عکس مهره های مورد حمله را چنگال شده می گویند.
همه مهره ها قادر به چنگال کردن مهره های حریف هستند. با این حال اسب ها بسیار برای این امر مناسب هستند.
چنگال ها را عموماً با نام مهره چنگال کننده می شناسند. مثلاً چنگال پیاده حرکتی است که در آن پیاده همزمان به چند مهره حمله می کند.
عکس چنگال (شطرنج)عکس چنگال (شطرنج)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

چَنْگال (claw)
زایدۀ نوک تیز، قلاب دار، و سخت انگشت پستانداران، پرندگان، و اغلب خزندگان. چنگال از کراتین تشکیل شده و دارای رشد پیوستۀ یاخته های واقع در طبقات پوستی پایین تر است. سم و ناخن ساختار تغییرشکل یافته ای با منشأ چنگال اند.

مترادف ها

paw (اسم)
پا، دست، پنجه، چنگال، چنگ

grain (اسم)
ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، غله، چنگال، رنگ، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم

fork (اسم)
پنجه، چنگال، دو شاخه، سه شاخه، محل انشعاب

claw (اسم)
پنجه، چنگال، چنگ، ناخن، سرپنجه جانوران، سر چنگ

clutch (اسم)
چنگال، چنگ، کلاچ، کلاج، وضع دشوار

prong (اسم)
شعبه، زبانه، چنگال، چنگک، تیزی چنگال، تیزی دندان، شاخه رود یا نهر

pitchfork (اسم)
پنجه، چنگال، شانه، دو شاخه

nail (اسم)
چنگال، چنگ، ناخن، گل میخ، میخ سرپهن، میخ، سم

talon (اسم)
پنجه، چنگال، ناخن، پاشنه، پاشنه پا

cleft (اسم)
ترک، شکاف، چنگال

rake (اسم)
هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش

nipper (اسم)
چنگال، فندق شکن، قند شکن گاز انبری

فارسی به عربی

حبوب , خف , خلیع , شق , شوکة , مخلب , مسمار

پیشنهاد کاربران

دیدگاه 2:
کاربری به نام /آتوسا بختیاری/ که در تلاش است همه واژگان را ترکی نشان دهد، چندین بار یک دیسه ( =تصویر، شکل ) ای را برای نشان دادن ترکی بودن چنگال آورده است. اکنون دیدگاه او پاک شده است ولی در آن چنین چیزی بود:
...
[مشاهده متن کامل]

چانقال از ترکی به پارسی به شیوه چنگال و به عربی به شیوه الشنکل رفته است.
خود واژه چنگال داد می زند که پارسی هستم ( دیگه این چنگ و همسانی چنگال با چنگ رو میخواهید نپذیرید؟ ) ، ولی من در این دیدگاه با آن کاری ندارم ( دیدگاه پیشین برای این بود! ) ، میخواهم به بخش دومش که می گوید به شیوه "الشنکل" به عربی/تازی رفته است بپردازم.
اگر همین واژه را در تارکده ( =اینترنت ) جستجو کنیم، در می یابید که چنین چیزی باشا ( =موجود ) نیست و این نسک ( =کتاب ) این را از خودش در آورده است. من ده ها بار واژه های پیوند دار ( =ارتباط دار، مرتبط ) با این واژه را جستجو کردم و هیچ چنگالی نیافتم!
تنها یک بار یک چیزی را یافتم، تارنما ( =وبسایت ) ای که نوشته های این نسک ( =کتاب ) را ترانگاشته بود! ( =کپی کرده بود )
پس در فرجام، این کتاب داشته است چرت و پرت می گفته تا بخش پیشین گزاره ( به شیوه چنگال به پارسی رفته است ) درست تر به نگاه آید. ( بدون هیچ پشتوانه ای! )
در اینجا خشکمغزان ( =متعصب ) ها را بیشتر می شناسیم. آنان بدون هیچ دانشی در زمینه، و تنها با باورهایی پوچ و بی پشتوانه، می کوشند تا باور هایشان را به خورد دیگران دهند و اگر هم خرده ای به آنها بگیرید، هیچ کاری نمی توانند بکنند جز نپذیرفتن و در اینجا "دیسلایک" کردن بدون هیچ پشتوانه ای.
بدرود!

هنوزم درخیلی از جاها از چنگال استفاده نمیشه چنگال یه واژه پارسی ، و توسط ایرانیان اختراع شده
علامه مهدی بارانی
چنگال:از ابداعات ایرانیان است زمانی که غرب و دیگران با دست و پا غذا میخوردند و در روی درخت زندگی می کردند، احتمال قوی می رود که قاشق و چنگال به توصیه اطبای حاذق ایرانی توصیه و ساخته شده اند
من ترکم فقط خواستم بگم که اون ترکهایی که دنبال این هستند که همه کلمات رو صرفا بخاطر شباهت آوایی به ترکی نسبت بدهند درک نمیکنم و همچنین اونهایی که میخوان تاثیر زبان ترکی رو در فارسی رو کاملا انکار کنند
...
[مشاهده متن کامل]
رو هم درک نمیکنم ، هر چی هست اکنون بخش زیادی از جمعیت ایرانی ها ترک هستند و قرن های متمادی سلطه ترک ها بر ایران رو و روابطی که از گذشته بین ایرانی ها و ترک های بوده رو نمیشه در نظر نگرفت

چنگال پارسی بوده است و ساختار آن بدین شیوه است:
چنگ ال
ال گونه ای پسوند است که با آمدن آن، واژه نو ای ساخته می شود که دارای ویژگی آشکارا واژه نخستین است یا اگر واژه نخستین صفت باشد، ویژگی آن واژه ساخته شده آن صفت است. برای نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

گودال=گود ال چون گود یک صفت است پس گودال می شود چیزی که گود است.
گردال=گرد ال چون گرد یک صفت است پس گردال می شود چیزی که گرد است.
زغال=زغ ال چون زغ یک صفت نیست پس زغال چیزی است که هماند زغ ( در اینجا زاغ که ویژگی آشکارش سیاهی است ) سیاه است.
چنگال هم بدین شیوه ساخته شده است، چنگال=چنگ ال چیزی است که همانند چنگ، تیز است.
چنگ هم بر پایه سخن کاربر /فرتاش/ پارسی است. پس این واژه پارسی است.
من از دیدگاه کاربر /آتوسا بختیاری/ خیلی خوشم میاد!بیشتر روی این بخش که "حروف گچپژ بیشتر در ترکی کاربرد دارند"
اگر این چم ( =دلیل ) است، بر پایه سخن ایشان همه واژگان دارای گ، چ، پ یا ژ ترکی هستند. پس می توان گفت ( پارسی، پروانه، پژواک، ژاله، ژرف، پایه، پاک، پاکیزه، پیشوند، پیش، پس، سپاس، پاس، پاره، پیراهن، پلنگ، پیر، پشت، پشتوانه، پرنده، پر، پرواز. . . . ) همگی ترکی هستند.
هنگامی که شب ها خورشید بالا بیاید، کاربر های ترک هم راست می گویند. ( از شما خواهش میکنم، هرگونه دیدگاهی که پادسوی زبان پارسی است را ریپورت و دیسلایک کنید. اینگونه به استوار تر بودن زبان پارسی و آشکارا شدن واژگان با ریشه پارسی، یاری خواهید کرد. )

در فارسی پسوندی داریم به نام آل
که در پارسی پهلوی آر بود
و در زبان های قدیمی تر را ( ra ) بوده مثل واژه آمرا ده سانسکریت که ترش مانند می شده و سپس شده آمار و بعد از ان آمارنا و سپس آنار و اکنون میوه انار به هر حال
...
[مشاهده متن کامل]

پسوند آل کاربرد هست
دنب ال دنبال مانند دنب ( دم ) سراغ کسی رفتن
پوش ال پوشال پوش بودن و خالی بودن
چنگ ال چنگال مانند چنگ
زاغ آل زغال مانند زاغ سیاه بودن
گود آل گودال گود مانند بودن
و . . . . .

شاید بپرسید که پسوندِ " آر" یا " آل" از کجا آمده است:
پسوندهایِ " آر " و " آل " در زبانِ پارسی با واژگانِ کهنِ ایرانی که به " رَ :ra " می انجامیدند، همبسته و مرتبط هستند. ترادیسِش پذیریِ ( =تبدیل پذیریِ ) " رَ : ra " در زبانهایِ کُهنِ ایرانی به " آر/آل" در پارسی بدین گونه بوده است:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - بررسیِ پسوندِ " آر":
در واژگانِ انجامیده به " رَ: ra "، جایگشتِ آوایی میانِ " ر " و " فتحه" رُخ داده و سپس به دیسه یِ " َ ر /آر:ar" درآمده است. برای نمونه:
واژه یِ اوستاییِ " سوپ" به چمِ " سوراخ کردن، شیار زدن" با پسوندِ " رَ "، "سوپرَ " و با جایگشتِ آوایی میانِ " ر" و "فتحه" ، به " سوپَر/سوفَر" و سپس " سوفار" درآمده است.
2 - بررسیِ پسوندِ " آل":
بنابر آنچه در " 1" آمده و با درنظر گیریِ دگرگونیِ آواییِ رواگمندِ " ر/ل" می توان دریافت که " آر/آل" بیانگرِ پسوندِ یکسانی هستند؛یعنی واژگانِ کهنِ ایرانیِ انجامیده به " رَ : ra" با جایگشتِ آوایی میانِ " ر " و " فتحه" به " َ ر/آر: ar" و با دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" به " آل:al" دگر شده اند.
برای نمونه:
واژه یِ " چنگرَ: changra" در اوستایی با یک جایگشتِ آوایی به " چنگَر/چنگار: changar" و با دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" به دیسه یِ "چنگال changal" در آمده است.
واژه یِ اوستاییِ " اَغرَ : agra" به چمِ " آغاز، ابتدا" با جایگشتِ آواییِ یادشده به " اَغَر/آغَر/آغار: agar" و سپس با دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" به دیسه یِ " آغال:agal" در آمده است.
( اَغرَ =اَغ. رَ ) ، ( آغاز= آغ. آز ( بُن کنونیِ آختن ) ) ، ( آغال: آغ. آل )
به همین شیوه به طور بازگشتی ( recursive ) می توان دریافت که واژه یِ " دنبال/دمبال:dombal" که از دو تکواژِ " دمب" و " آل" می باشد، دیسه یِ نخستینَش " دمبرَ " بوده است.
همچنین است: "جنجال ( جنگال ) "، " گودال" و. . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته 1:
این پیام دربردارنده یِ پسوندِ " آر" که با " بُنهایِ گذشته" همراه هستند، "نمی شود"؛ یعنی واژگانی همچون کردار، گفتار، ساختار، بستار و. . . .
نکته2: ( بسیار ارزشمند )
با چنین ترفندی می توان واژگانِ کهنِ ایرانیِ انجامیده به " رَ : ra" را با همین واژگان ولی اینبار با پسوندِ " آل/آر" در پارسیِ کُنونی همراه ساخت؛ بی آنکه دچار ناسازگاری در ساختارِ دستورزبانیِ گیرنده شویم. چنین ترفندِ ساده ای به افزایشِ شمارِ واژگان و توانگریِ زبانِ پارسی بیش از پیش یاری می رساند.

واژه چنگال خودش داره فریاد میزنه که یه واژه فارسیه بعد یه سری از دوستان بی هویت میگن نه
گمان می کنم چنگال پارسی باشد.
کلمه پنگال یا پنجال یا پنجول کلمات هم معنی با این کلمه هستند که از پنج، پنگ ال تشکیل شده اند.
چنگال از لحاظ ظاهری بسیار به پنگال شبیه است و اینگونه وازه سازی تنها در پارسی دیده می شود.
گرفت و فشردش به چنگال خویش
برافکند و بردش به پنگال خویش
چنگال یک واژه پارسیه
واژه پنگ و چنگ هم آوا هستن و هر دو یه یک چم هستن.
ال هم پسوند پارسیه. واژه هایی مانند یخچال و گودال و گردال و تفاله و پوشال
این واژه ترکی نیست🚫
fork = چنگال
spoon = قاشق
knife = چاقو
واژگان ( چنگ، چنگال ) واژگانی ایرانی هستند.
در زبانِ اوستایی واژه ( چَنگرَ ) به چمِ ( سُمِ جانور، سُمِ شکاف دار، چنگال ) و واژه ( چنگرَ هَچ ) به چمِ
( سُم دار، سُمِ شکاف دار ) بوده است ( ن. ک. رویه495 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) ) .
گویا بونجه زیادی خوردی و به شعر گفتن افتادی مغول
آخه چنگال که مشخصه که فارسیه و شبیه چنگال حیوانات هست
نوعی شیرینی با ترکیبی از نان و خرما و روغن و . . . . در زبان ملکی گالی بشکرد
نوعی شیرینی محلی با ترکیب خرما و نان و روغن در زبان ملکی گالی بشکرد
چنگال غذاخوری : وسیله ای است دارای یک دسته برای گرفتن با دست و چند نوک نسبتاً تیز برای فرو بردن در بعضی از غذاها و برداشتن آنها؛ از چوب یا فلز ساخته می شود ، امروزه معمولاً از جنس استیل می سازند ، نوع پلاستیکی آن بعنوان چنگال یکبار مصرف کاربرد دارد. به ترکی نیز چنگال گفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

چنگال جزء وسایل آشپزخانه: شبیه کفگیر ولی دارای چند نوک نسبتاً تیز که از چوب یا پلاستیک ساخته شده و در آشپزی بکار می رود. به ترکی نیز چنگال گفته می شود.
چنگال یا چنگک از ملزومات مغازه های قصابی : که معمولاً از میله آهنی دارای نوک نسبتاً تیز و به صورت خمیده ساخته می شود . معمولاً از سقف یا لوله افقی که به این منظور تعبیه شده ، آویزان شده و تکه گوشت را بصورت آویزان در بالا نگه می دارد. انواع تک شاخ، دو شاخ و چهار شاخ آن وجود دارد. به ترکی قارماق نامیده می شود.
چنگال متصل به طناب باربند: برای جلوگیری از ریختن بار حیوان باربر مانند الاغ، قاطر ، اسب شتر و . . . ، لازم است بار را به شیوه خاصی ببندند که برای اینکار طنابی محکم لازم است . یک طرف طناب به چنگالی چوبی به شکل عدد 7 متصل است که هنگام بستن بار، طناب را از وسط آن می گذرانند و به اندازه لازم می کشند تا بار در پشت حیوان محکم قرار گیرد. به ترکی دوواناق گفته می شود.
چنگال پرندگان شکاری و گوشتخواران درنده: دست و پاهای این جانوران طوری آفریده شده که دارای انگشتان با ناخنهای نوک تیز بوده و شکل چنگال به آن داده است، در بدن شکار فرو می رود و گرفتن آن را برایش آسان می نماید. به ترکی دیرناق گفته می شود که هم معنی ناخن نیز می باشد.

چنگال ( ظروف آشپزخانه )
چنگال غذاخوری: برای وعده ی اصلی و در کنار کارد غذاخوری استفاده می شود. معمولا چهار دندانه دارد ولی تعداد دندانه ها به طراحی چنگال هم بستگی دارد.
چنگال غذاخوری اروپایی: از چنگال غذاخوری سنتی بزرگتر و سنگین تر است و در موقعیت های رسمی مصرف می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

چنگال شیرینی خوری: عمدتا برای دسر و کیک و چیزکیک و امثالهم بکار می رود،
چنگال ماهی: در کنار کارد مخصوص، برای خوردن ماهی به کار می رود.
چنگال دسر: برای دسر هایی که نرم ترند یا حاوی شیرینی نیستند. چنگال دسر و چنگال سالاد شبیه همند و به چای هم به کار برده می شوند؛ ولی چنگال دسر اندکی کوچکتر و نازک تر از چنگال سالاد است.
چنگال کوکتل/صدف: این چنگال کوچک برای پیش غذاهایی مثل قطعات پنیر، زیتون و صدف مناسب است.
چنگال سالاد: از چنگال غذاخوری کوچک تر است، و عمدتا برای خوردن سالاد یا قطعات میوه بکار می رود. قابل تعویض با چنگال دسر است

Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس