چوک


مترادف چوک: شباویز، شوک، مرغ حق، آلت مردی

معنی انگلیسی:
choke, penis

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

چوک. ( اِ ) مرغی است که خویشتن از درخت بیاویزد. ( فرهنگ اسدی ). نام جانوری که خود را از شاخ درخت بیاویزد و حق حق کند تا زمانی که قطره خونی از دهان او بچکد. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ خطی ). مرغیست که خویشتن را از درخت آویزد از سر منقار و بانگ زند چندانکه خون از بینی ریزد. ( اوبهی ) ( حاشیه فرهنگ اسدی ). مرغکی است که خود را از شاخ درخت بیاویزد و فریاد کند، و حق حق کند. ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). پرنده ای است که بپا خود را از شاخه درخت بیاویزد و آوازی شبیه به حق حق میدهد. ( فرهنگ نظام ).مرغی است که خود را از شاخه درخت سرنگون بیاویزد وچندان بانگ کند که خون از او روان شود. ( فرهنگ خطی )( فرهنگ سروری ). بوم کلان که در شبها بانگ کند. ( فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ). مرغیست مانند جغد که خود را از درخت آویزان سازد و فریاد کند. شب آویز. مرغ حق. ( فرهنگ فارسی معین ). شباهنگ ؟ شباویز. ( یادداشت مؤلف ).نوعی جغد ( بوم است ) که بر درختان مقام گیرد و از سوراخی که بر بینی وی باشد شب هنگام بانگی چون بانگ «حق » برآید و عامه گویند حق گوید و از گفتن بازنایستد تا قطره خونی از گلویش بچکد و نیز معتقدند وی از درخت ، خویشتن نگونسار کند که این مکافات و پادافراه ازآنست که حبه ای از مال یتیم بخورده است :
گوئی بهی چو من ز غم عشق زردگشت
از شاخ همچو چوک بیاویخت خویشتن.
رودکی.
چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته
ماغ سیه با دو بال غالیه آمیخته.
منوچهری ( از لغت فرس ).
در فرهنگ اسدی خطی آقای نخجوانی که تاریخ کتابت آن 766 است کلمه «چوک » «کوچ » آمده است بهمین معنی و با همین شعر منوچهری لیکن مصرع دوم این است : «بانگ کنان تا سحر آب دهان ریخته ». ( یادداشت مؤلف ).

چوک. ( اِ ) آلت تناسل. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ سروری ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). نره. مردی. آلت تناسل. ( یادداشت مؤلف ). آلت تناسل مرد. نره. ( فرهنگ فارسی معین ). در پهلوی چوک و در طبری چیک ( کیر ) در عربی «شیق ». سر ذکر و آلت مرد است. ( حواشی برهان ) :
بر کسی چون کمان ندافی
بزنی چوک چون چک نداف.
فرالاوی.
|| زانو زدن شتر. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ) :
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پرندهای که است شبیه جعدکه خودراازدرخت آویزکند
آلت تناسل مرد نره .
از قرای ممسنی فارس است

فرهنگ معین

(اِ. ) آلت تناسل مرد، نره .
(اِ. ) شب آویز، مرغ حق .

فرهنگ عمید

آلت تناسلی مرد.
پرنده ای شبیه جغد که خود را از درخت آویزان می کند و پی درپی فریاد می کشد، شب آویز، مرغ حق: چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته / زاغ سیه پرّوبال غالیه آمیخته (منوچهری: ۱۸۰ ).

گویش مازنی

/chook/ جوجه – جوجه ی ماکیان & آلت تناسلی پسر بچه & مرغ حق

واژه نامه بختیاریکا

( چوک * ) گیاهی که پودرش را در دوغ می ریزند
( چَوک ) کج

دانشنامه عمومی

چوک (الکترونیک). در الکترونیک چوک یا خفه کن القاگری است که برای مسدود کردن فرکانسهای بالاتر جریان متناوب AC در یک مدار الکتریکی استفاده می شود، به گونه ای که فرکانس های پایین تر یا جریان مستقیم DC عبور می کند. یک چوک معمولاً شامل یک سیم پیچ الکتریکی است.
عکس چوک (الکترونیک)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

چوک به چم زانو پارسی است چًک نیز همانست و به گوشه و زاویه نیز چوک گویند گویی با سوک/سیک بچم سوی از یک ریشه اند
سلام در افغانستان کلمه چوک یعنی چهارراهی. و بیشتر در آستان بلخ مثلا: چوک شمع، چوک اسپ ها. . .
سلام اسم روستای ما چوگان است این روستا از توابع شهرستان خمین استان مرکزی می باشد قدیمی های روستا می گفتند ابتدا اسم روستا چوکان بوده بعد به چوگان تبدیل شده است من اطلاعات زیادی پیدا نکردم کسی میتونه راهنمایی کنه
درجنوب فارس ابرهای پراکنده ومتراکم را چوک میگویند
چُک و چوک و چَک همه در استان هرمزگان ( غالبا شرق استان ) و بلوچستان و جنوب کرمان هرکدام معنی خاصی داره که معمولا اشتباه گرفته میشه! چُک در واقع یعنی پِسَر ( فرزند ) اما چوک یعنی عَطسه! و چَک یعنی رویِ. .
اصالتان من از روستای چوکانلواز خراسان شمالی هستم و کرد کرمانج هستم ، معنی چوک زبان کردی میشه زانو و دلیل اینو نمی دونم چرا اسم روستایما چوکان لو است لو در اینجا پسوندترکی هست مهم نیست و چوکان میشه زانو
...
[مشاهده متن کامل]
ها شایدم معنی چشمه بده ولی ما به زبان کردی به چشمه چیم می گوییم نمی دانم کدومش معنی اصلی هست هر کس می دونه بگه

چوک در جنوب و جنوب شرق ایران ( هرمزگان، بخش هایی از کرمان و سیستان و بلوچستان ) به معنی فرزند پسر میباشد
عجیب هست که معنی فرزند در معانی نیامده است، کلمه چوک در جنوب کشور به معنی فرزند رایج است.
زانو
چوک ( �ok ) :در زبان ترکی استانبولی یعنی خیلی
پسر در زبان ملکی گالی بشکرد
چوک به به لهچه میشه چوک
چوک در هر گویش و زبان یا لهجه یک معنی داره در مناطق از بلوچستان ب بازی محلی. ب فرزند چوک میگویند ب نظرم معنای ثابتی ندارد چون بعضی از کلمات در هر زبان دارای معنای خاص می باشند با تشکر از همه دوستان
اسماعیل شه گلین بلوچستان
پسر در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
چوک: [ اصطلاح شکار] تنگ بودن انتهای لوله تفنگ ساچه زنی.
شباویز
تو زبان ما به معنی یه گیاهی که واسه طعم دادن به دوغ ازش استفاده میشه. chookفک کنم همون چویل البته😊
چوک به زبان عامیانه استان تخار کشور افغانستان به معنی چهارراهی هست
چوک در لهجه مردم استان هرمزگان و شهرستان کهنوج از توابع استان کرمان و لار به معنی پسر ابو
در زبان مازنی همان مرغ حق میباشد
در گویش مردم بندرعباس چوک به معنی پسر می باشد
چوک "در زبان کردی چۆک" Chok، یعنی زانو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس