چکاده

لغت نامه دهخدا

چکاده. [ چ َ دَ / دِ ] ( اِ ) بمعنی چکاد است که تارک سر باشد. ( برهان ). تارک سر. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ). فرق سر. ( ناظم الاطباء ).چکاد و چکاه و میان سر :
نخستین پیش میدان شد پیاده
قدم غرقه در آهن تا چکاده.
شیخ عطار ( از انجمن آرا ).
و رجوع به چکاد و چکاه شود. || بالای پیشانی. ( برهان ). برآمدگی پیشانی. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چکاد شود. || سر کوه. ( برهان ). قله کوه خصوصاً. ( رشیدی ). قله کوه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چکاد شود. || سپر باشد که ترکان قلخان گویند. ( برهان ). سپر. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چکاد شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تارک سر بالای سر فرق سر . ۲ - بالای پیشانی جبنه . ۳ - سر کوه قله . ۴ - سپر جنه .
بمعنی چکاد است که تاریک سر باشد . تارک سر .فرق سر .

گویش مازنی

/chakaade/ نام روستایی در بخش نشتای تنکابن

پیشنهاد کاربران

بپرس