کارامد

/kArAmad/

مترادف کارامد: ( کارآمد ) باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر

متضاد کارامد: ( کارآمد ) بی تدبیر، بی فکر

معنی انگلیسی:
skilled efficient, diplomatic, working, skilled, competent, deft

لغت نامه دهخدا

( کارآمد ) کارآمد. [ م َ ] ( ن مف مرکب ) آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد. آنکه کار داند، گوئیم : مردی یا زنی کارآمد است :
بجز فرهاد کورا تیشه آخر بکار آمد
به این فرزانه ده یک مرد کارآمد نمی آید.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
|| شی قابل استعمال.

فرهنگ فارسی

کاردان، کار آزموده، شایسته، کسی که کارهارابخوبی انجام بدهد، چیزیکه بکار آیدوسودمندباشد
( کار آمد ) آنکه کارها را به نیکوئی انجام دهد

فرهنگ معین

( کارآمد ) (مَ ) (ص مف . ) شایسته ، کاردان .

فرهنگ عمید

( کارآمد ) ١. کاردان، کارآزموده، شایسته، کسی که کارها را به خوبی انجام می دهد.
٢. چیزی که به کار آید و سودمند باشد.

مترادف ها

efficient (صفت)
موثر، کارا، کارامد، با کفایت، بهره ور

فارسی به عربی

کفوء

پیشنهاد کاربران

پیشه پرور. . پیشه ساز. . پیشه پرداخت. پیشه پرداز.
باید مد نظر داشت که این پرداخت پرداخت وجه نیست واین واژه فکر کنم اشتباه به امور مالی رفته هم دریافت غلط است چون کسی چیزی مجانی پیدانمیکند وهم پرداخت چون پرداخت زینت پر دادن یا زینت و فرّ وشکوه دادن مانند آراستن آرایش است چون در صنعت قالی بافی بعداز بافتن نوبت پرداختن آن میرسد و دستگاهی برقی فکر کنم ساخت و اختراع خود مهندسین اصفهان بود چون ماکه بچه بودیم آن دستگاه را از اصفهان به مشهر وسبزوار اوردند و نامش دستگاه پرداخت بود خیلی هم مهم نبود فقد مانند ماشین اصلاح بزرگ و یک پمپ وکیوم قوی که پرز و قطعات نخهای اضافی را مانند جارو برقی می مکید و با زمینگیر شدن کارگاه های بافندگی که بکودکان ستم بیشمار میشد و فکر کنم آه آن کودکان سلطنت سلطه پهلوی را درهم پیچید چون کودکی که میخواست بازی و تحصیل کند بیش از چهارده ساعت از او کار میکشیدند و بایستی بییست هزار گره بر قالی میزد تاچهار هزار هم استادش که فقد کناره گلها را گره میزد که نام او گلچین بود و شاگردش پرکن و باز حلقاج و پود را هم استاد ان طفل دونفر تا خاتمه کار بیست وچهارهزار گره با حلقاج و سپود کار تحویل بدهند به هر چهار نفر پشت کار یک قالی ستم بیشمار میشد. خلاصه پرداخت به معنی آرایش و نام آن دستگاه هم پرداخت نام داشت که باز آن در اختیار تاجران قالی بود.
...
[مشاهده متن کامل]

کاردان؛ کارآزموده؛ شایسته؛ کسی که کارها را به خوبی انجام می دهد.
high - performance
سازنده کار ؛ کارسازنده. کارآمد. کارساز :
ز گردان گزین کرد پنجه هزار
همه رزمجویان سازنده کار.
فردوسی.
به کار بخور
پربازده، سودده
من از کار هایی که انجام دادید بسیار ممنون بودم و من راضی هستم اما فقط کاشکی که شما یک معنی معین داشتید یا همان تک یک معنی تک.
خیلی ممنون.

بپرس