پالان . ( اِ ) سُرین. نشیمن گاه. شرم ِ زن ؟ : وقتی بر سر منبر تذکیر میگفت [ صدرالدین عمربن محمد خرم آبادی ] و سخن گرم شده بود و پیوسته عادت داشتی که دستار بر میان دو ابرو نهادی و در آن غلو کردی ، رقعه ای نبشتند بجهت تخجیل او را، که دستار بر تر نه که روزی خدای میدهد. بدیهة این رباعی بگفت :
... [مشاهده متن کامل]
یک شهر حدیث من و اشعار من است
در هر کنجی سخن ز گفتار من است
گر پیش نهم یا سپس ای مرد سره
پالان زن تو نیست دستار من است.
( از لباب الالباب عوفی ) .
لوزی که بود خرد بود گوشت بگیرد
چون ریش درآورد فروکاهد پالان.
طیّان.
هاون . کنایه از فرج زن یعنی موضع جماع ایشان هم هست. فرج زن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . این کلمه در عربی به صورتهای هاوَن و هاوُن و هاوون آمده است.
Eve's custom house
obsolete The vagina. The phrase refers to the Biblical Eve.
واژه کس
معادل ابجد 80
تعداد حروف 2
تلفظ [kas]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: kas]
مختصات ( عا. )
آواشناسی kas
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
زندگی
گویش تهرانی
عورت:زندگیش پیدا بود!
شکر. [ ش َ / ش ِ ] ( ع اِ ) شرم زن یا گوشت آن. ج ، شِکار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شرم زن. ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) :
بزن دست بر شکر من تک تکک تک
... [مشاهده متن کامل]
چنان چون زغاره برد مهربانو.
؟ ( از لغت فرس اسدی ، نسخه خطی نخجوانی ) .
|| ( اِمص ) جماع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . آرمیدن با زن.
open charms ( n. ) ( also open C, wide C )
the vagina
middle kingdom ( n. ) [a pun on SE Middle Kingdom, in ancient Egypt, the 11th and 12th dynasties ( 22–18C BC ) , doubtless a back - handed tribute to the Victorian fascination with things Egyptian]=
the vagina
middle cut ( n. )
( US black ) the vagina
mousehole ( n. )
the vagina
corner cupboard ( n. ) [the ‘corner’ being the fork of the legs]
the vagina
nature’s treasury ( n. ) ( also nature’s workshop, treasury of love )
the vagina
golden doughnut ( n. )
the vagina
joy hole ( n. ) [note hole n. 1 ( 1 ) ]
( US ) the vagina
joy box ( n. )
vagina
fruitful vine [it ‘bears flowers’ ( menstruation ) every month]
the vagina
penwiper ( n. )
the vagina
tunnel ( of love ) ( n. )
the vagina
two - leaved book ( n. )
the vagina
bear - garden ( n. )
the vagina
wayside ditch n
also wayside fountain
the vagina
way - in
چند بیت شعر از عارف نامه ایرج میرزا با واژه کُس :
کُسی چون غنچه دیدم نو شکفته*گلی چون نرگس اما نیم خفته
. . .
کُسی بَشّاش تر از روی مؤمن* منزَّه تر ز خُلق و خویِ مؤمن
کُسی هرگز ندیده رویِ نوره* دهن پر آب کُن مانندِ غوره
... [مشاهده متن کامل]
کُسی بر عکسِ کُس های دگر تنگ* که با کیرم ز تنگی می کند جنگ
. . .
بلی کیرست و چیز خوش خوراکست* زعشقِ اوست کاین کُس سینه چاکست
south of the border
( US ) below the waist, usu. referring to the vagina
road to a christening ( n. ) ( also road to heaven, way to heaven ) =
the vagina
beauty spot ( n. )
the vagina; one of a number of terms linking the female genital area with nature.
hairburger ( n. ) =
( US ) the female genitals
fuckhole ( n. ) [hole n. 1 ( 1b ) ]
the vagina; the female genitals
fuck funnel ( n. )
( US ) the vagina
mother of all souls ( n. ) [a blasphemous joke]=
the vagina
dead - end street ( n. ) [synon. for cul - de - sac; there is in dead an extra implication of passivity on the woman’s part]=
the vagina
Miss Brown ( n. ) ( also brown madam, Madam Brown ) [joc. /euph. use of proper name; Grose’s ms text makes it clear that Farmer ( 1896 ) is a misreading]
the vagina
Venus’s mark n. =
the vagina
Venus’s glove n
the vagina
c. 1602 [UK] Shakespeare Troilus and Cressida IV v: Your quondam wife swears still by Venus’ glove
dark hole ( n. ) = the vagina
Venus’s highway n.
also Venus’s anvil, . . . court, …cradle, . . . cup, . . . field, . . . hall, . . . honeypot, . . . mark, . . . wrinkle, garden of Venus, grove of…, gulf of. . . , hill of. . . , mount of…, mouth of…, shrine of. . . , temple of…=
[lit. euph. ]
the vagina
garden of Eden ( n. ) ( also garden of Venus ) [play on SE]=
the vagina
garden of delight ( n. ) [play on SE]=
the vagina
garden n.
also garden stuff=
1. the vagina, thus garden hedge, the female pubic hair.
2. pubic hair
rose n.
[literary euph. ]=
the vagina, esp. of a virgin; thus pluck a rose, to deflower
flower - pot ( n. )
the vagina.
lock of ( all ) locks ( n. )
the vagina
keyhole n.
[SE/key n. 1 hole n. 1 ( 1b ) ]
the vagina.
gatehouse n. =
the vagina
water - kettle ( n. )
( mid - 17C ) the vagina
waterbox ( n. ) ( also watercourse, watergap , watergate ) [note D’Urfey, Pills to Purge Melancholy ( 1719 ) : ‘She knew him for a Workman that had the ready skill / To open well her Water - gate, and best supply her Mill’]=
the vagina
love lane n.
the vagina.
love’s paradise ( n. )
the vagina.
love hole ( n. )
( US ) the vagina
love flesh ( n. )
the vagina
love crack
love box ( n. ) [box n. 1 ( 1a ) /SE box]
( US ) the female genitals
moneybox ( n. ) ( also moneybag ) [its commercial potential]
the vagina
cock holder ( n. )
the vagina.
cock alley ( n. ) =
the female genitals; thus take a turn in Cock Alley/Lane, to have sexual intercourse
toothless gibbon ( n. )
the vagina
pleasure boat ( n. ) ( also pleasure conduit, . . . girth, . . . pit, . . . place )
the vagina
چهارلب = [ چ َ / چ ِ ل َ ] ( ص مرکب ) آنکه لب برین و زیرین او هر دو شکاف دارد. ( یادداشت مؤلف ) . که لب بالا و پائینش شکاف داشته باشد. || ( اِ مرکب ) شرم زنان را گویند، که دو لب کوچک و دو لب بزرگ دارد.
snatch
taboo informal a very offensive word for a woman’s sex organ Do not use this word
چشمه ٔ سوزن . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چشم سوزن را گویند. ( انجمن آرا ) . کنایه از سوراخ سوزن است . ( آنندراج ) . سَم ُ الخِیاط :
این جهان با دل تو تنگ تر است
از دل مور و چشمه ٔ سوزن .
... [مشاهده متن کامل]
فرخی .
تا پیل چو یک فریشم پیله
اندر نشود بچشمه ٔ سوزن
شاها توبزیر فر یزدان مان
بدخواه تو زیر دست آهرمن .
عسجدی .
چشمه ٔ سوزن محیط بحر نتواند شدن
در دل تنگم محیط بحرچون گنجیده است .
صائب ( از آنندراج ) .
و رجوع به چشم سوزن شود. || کنایه از نهایت تنگی . ( برهان ) . بمعنی تنگی نیز آمده . ( انجمن آرا ) : سوراخی به تنگی چشمه ٔ سوزن . || تنگ چشمی باشد. ( برهان ) . کنایه از تنگ چشمی و تنگ نظری . و رجوع به چشم سوزن شود. || باصطلاح لوطیان کنایه از فرج است . ( از آنندراج ) :
مستور گلی که پرده اش دامن تست
لب تشنه بسان چشمه ٔ سوزن تست .
هر لحظه شکفتن و دگر غنچه شدن
رسمی است که مخصوص گل گلشن تست .
شفائی ( از آنندراج ) .
خوشگاه . [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان فرج است . ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . جای خوش آمدن در شرم زن .
- خوشگاه رس ؛نوعی از آرمیدن با زن که بر سر شست یعنی نرانگشت پانشسته کنند و چنان حرکت دهند که شرم از سر رحم درگذرد و به بن رحم رسد. ( آنندراج ) .
کاف مسطح . [ ف ِم ُ س َطْ طَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لولیان ( لوطیان ) فرج . ( آنندراج از بهار عجم ) :
خامه اش کامد کلید مخزن اسرار کون
ساخت آن کاف مسطح قفل گنج شایگان .
ظهوری ( از آنندراج ) .
بترجا. [ ب َ ت َ / ب َت ْ ت َ ] ( اِ مرکب ) مخفف بدترجا، جای بدتر. آنجا که بد است . || کنایه از قبل و دبر که بتازی عورتین گویند. ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرای ناصری ) . کنایه از عورتین است که مقعد مردان و فرج زنان باشد. ( برهان قاطع ) . هرچه نه بدتر. مقعد. تحت . کون . عقبه . پشت . شرم . مقعد مردان و فرج زنان . ( ناظم الاطباء ) :
... [مشاهده متن کامل]
غنچه گر پیش آن دهن خندد
به بتر جای خویشتن خندد.
سراج الدین سگزی .
ای به روی دلبران چربیده پشت پای تو
به ز بهتر جای خوبانست بتر جای تو.
سعید اشرف .
|| مابین ناخن و گوشت را هم گفته اند که چرک درآن جمع می شود. ( برهان قاطع ) . فرجه ٔ مابین ناخن و گوشت که در آنجا چرک جمع گردد. ( ناظم الاطباء ) .
دفتر نمدی ( نمدین ) ؛ کتاب نمدین . بیاض نمدی ( نمدین ) . کنایه ازفرج زن . ( غیاث ) ( آنندراج ) .
معادل های کُس به انگلیسی: Pussy, Vagina, Valuva
چاک ران. [ ک ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از فرج. ( آنندراج ) ( غیاث ) . فرج. ( ناظم الاطباء ) :
شکر گوئید ای سپاه و چاکران
رسته اید از شهوت و از چاک ران.
مولوی.
خچورسغد. [ خ ُ س َ ] ( اِخ ) نام جایی است دشوار از ملک آذربایجان که تنگناها دارد و راهش صعب المرور است . ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . رجوع به خچور در این لغت نامه شود. ایروان کنونی . || ( اِ مرکب ) کنایه از اندام نهانی زنانست . ( از آنندراج ) :
... [مشاهده متن کامل]
چه خاری از قلم برگ گل نو
خچورسغدکی گردد قلمرو.
از محسن تاثیر در تعریف این عضو ( از آنندراج ) .
ابوالوردان . [ اَ بُل ْ وَ ] ( ع اِ مرکب ) شرم زن . ( المرصع ) .
ابودراس . [ اَ دِ ] ( ع اِ مرکب ) شرم زن . ( المزهر ) .
سرچشمه نیل ؛ کنایه از شرم زن :
به سرچشمه نیل رغبت نمود
که آن پایه را دیده نادیده بود.
نظامی.
کُس/ kus / موضع جماع زنان باشد که به عربی فَرج خوانند. ( برهان قاطع )
ظاهراً مشتق از ایران باستان: kusa از ریشه ی هندوارپایی: ku - k*/keu - k خماندن، خم کردن، قوس دادن.
قس سنسکریت: kūpa سوراخ، مغاک، غار، چاه لهستانی: Kiep کُس.
کاف ران. [ ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است. ( غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 52 ) :
تا تو دربند زری چون کافران
جای گند و شهوتی چون کاف ران.
مولوی.
رجوع به کاف شود.
دودور. ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) کنایه از شرمگاه زنان است و در مقام دشنام گویند: فلان به دودور دادارش خندید. ( از فرهنگ لغات عامیانه ) .
زردان. [ زَ رَ ] ( ع اِ ) کس. فرج. بدان جهت که فرومی برد نره را یا از جهت تنگی خود خبه می کند او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .
برای فرق گذاشتن بین واژه" کس" و "کُس" پیشنهاد استفاده حرف ص را در واژه" کص" دارم مسولان پیگیری کنند
حر. [ ح ِرر ] ( ع اِ ) شرم زن. عورت زن. فرج زن. لغتی است از حِر مخففه که در حِرْح مذکور است. ( منتهی الارب ) . رجوع به حرح شود. ج، احراح :
این هجو را جواب کن ار مرد شاعری
ای تو و شعرت ازدر مخراق و مخرقه
ورنه برو به کون زن خویش پای سای
ای حر مادرت بسر خر محرقه.
سوزنی.
کس ( Kos ) : در زبان عبری به معنی فنجان، لیوان و جغد است
واژه کُس یک واژه ایرانی است و ریشه نیز است
کس به چم فرو رفتگی و سوراخ است و نمونه های دیگر آن واژه های کساد و کسل و کسب و کسال ( کسالت ) و کسر و . . . است
بدون هیچ کس ، تنها
شناخت نقاط حساس
واژن
اندام تناسلی زنانه
دهانه رحم
ناحیه تناسلی زنان، واژن
در زبان ترکی امجخ یا دل لخ میگویند
آلت تناسلی زن ( ناز، ناناز )
استفاده از این واژه در گفتار رسمی و در حضور دیگران مذموم و ناپسند است.
به معنی شخص، در دستور زبان است
( کُس ) به آلت زنانه، آلت تناسلی زن، فَرْج یا به زبان عامیانه، کُس ( به انگلیسی: vulva ) به بخش بیرونی دستگاه تناسلی زنانه گفته می شود.
به فتح کاف
واحدشمارش انسان
تو همه چیزمی
کَس و کار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٨٧)