کعب البقر

لغت نامه دهخدا

کعب البقر. [ ک َ بُل ْ ب َ ق َ ] ( ع اِ مرکب ) کعب گاو باشد. چون آن را بسوزانند و با سکنجبین بیاشامند سپرز بگدازد و محرک شهوت باشد و بر برص طلا کنندنافع بود و اگر با عسل بسرشند مفرح دل بود و بدن فربه کند و جگر را قوه دهد و شربتی از وی سه مثقال بودو چون در چشم کشند روشنائی دهد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کعب گاو باشد چون آنرا بسوزانند و با سکنجبین بیاشامند سپرز بگدازد و محرک شهوت باشد و بر برص طلا کنند نافع بود و اگر با عسل بسرشند مفرح دل بود و بدن فربه کند و جگر را قوه دهد و شربتی از وی سه مثقال بود و چون در چشم کشند روشنائی دهد.

پیشنهاد کاربران

بپرس