کفف

لغت نامه دهخدا

کفف. [ ک ِ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ کفة [ ک ِ ف ف َ ]. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به کفة شود.

کفف.[ ک ُ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ کفة [ ک ُ ف ف َ ]. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به کفة شود.

کفف. [ ک َ ف َ ] ( ع اِ ) قوت روزگذار و مستغنی کن که شخصی را بی نیاز کند از سؤال از مردم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). || سؤال و خواست به دست. ( منتهی الارب ) سؤال به کف و درخواست که دست را پیش مردم دراز کند. ( ناظم الاطباء ). دراز کردن دست سؤال را. ( از اقرب الموارد ). || دایره های نگار. ( منتهی الارب ). دایره های نگار که بر دست عروس نهند. ( ناظم الاطباء ). دایره هایی که در وشم باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). و رجوع به وشم شود.

کفف. [ ک ِ ف َ ] ( ع اِ ) دایره های نگار که بر دست عروس نهند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گو که در آن چشمه ها باشد. ( منتهی الارب ). گوی که در آن چشمه های آب باشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به گو شود.

فرهنگ فارسی

دایره های نگار که بر دست عروس نهند. یا گو که در آن چشمه های آب باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۵(بار)
دست. بازداشتن. راغب می‏گوید: کف به معنی دست است...«کَفَفْتُهُ» یعنی: از دست او زدم و نیز او را با دست خود منع کردم. و آن درعرف به معنی دفع است خواه با دست باشد یا نه، حتی به آنکه نابینا شده گویند: مکفوف، در مجمع آمده: کف در اصل به معنی منع است مکفوف به معنی ممنوع البصر می‏باشد. . خدایان دروغین به آنها جواب نمی‏دهند مگر مانند کسیکه دو دستش را به طرف آب باز کرده تا آب بدهان او برسد (و نخواهد رسید) در این آیه و آیه 42 کهف، کفّ به معنی دست است. . خدا این غنیمت فوری را به شما داد و کفار را از شما بازداشت . یعنی بنی اسرائیل را از قتل تو باز داشتم. کافّة: مؤنث کافّ است و نیز مذکر آید در این صورت تاء برای مبالغه است مثل علامه و نسابه . کافّة در آیه به معنی جمیع و همگی است که کفّ به معنی جمع نیز آمده «کَفَّ الشَّیْ‏ءَ جَمَعَهُ وَ ضَمَّهُ» یعنی ای اهل ایمان همگی به تسلیم در آیید. * . کافه در هردوحال است از فاعل. در مجمع فرموده بقول فراء الف و لام به «کاّفَة» داخل نمی‏شود که آن مصادر غیر متصرف است زیرا در موقع «مَعاً» و «جَمیعاً» واقع می‏شود و در لازم النکره بودن مثل اجمعین است و از زجاج نقل کرده که تثنیه و جمع در آن نیست یعنی ای مسلمانان همگی و با هم با مشرکان بجنگید چنانکه آنها همگی و با هم با شما می‏جنگند. *** * . اگر تاء کاّفه برای مبالغه و خودش حال از مفعول «اَرْسَلْناکَ» باشد چنانکه راغب گفته معنی این است: ما تو را نفرستادیم مگر مانع شونده مردم از گناه در حالیکه بشیر و نذیری. دو وصف «بشیر و نذیر» نیز مؤید این احتمال است یعنی با بشارت و انذارت مردم را از گناه و طغیان باز می‏داری. و اگر قید«لِلنَاسِ» باشد آنوقت مفید عموم رسالت حضرت رسول «صلی الله علیه وآله» است یعنی: ما تو را رسالت ندادیم مگر بر عموم مردم مثل . در مجمع ذیل عنوان «الاعراب» وجه اول را اختیار کرده و فرموده: به قولی در کلام تقدیر و تأخیر است و تقدیر «اِلا لِلنَّاس ِ کاّفَةً» است ولی در «المعنی» و نیز زمخشری آن را مصدر «اَرْسَلْناکَ» حال گرفته است یعنی ما تو را رسالت ندادیم مگر رسالت جامعی برای مردم. در کشاف گفته: هر که کافة را از «لِلنَّاسِ» حال بگیرد خطا کرده زیرا تقدیم حال بر مجرور محال است مانند تقدیم مجرور بر حرف جارّ. در تفسیر برهان دو تا روایت هست که آیه را دلیل عموم رسالت آن حضرت گرفته و «کاّفَةً» را حال از «لِلنَّاسِ» دانسته. همچنین است روایات اهل سنت، در المیزان گفته: تقدیم حال بر ذی الحال مجرور را نحاة بصره منع کرده و نحاة کوفه جایز می‏دانند.

پیشنهاد کاربران

بپرس