کلو اسفندیار

لغت نامه دهخدا

کلو اسفندیار. [ ک ُ اِ ف َ ] ( اِخ )چهارمین امیر از امرای سربداران که پس از قتل محمد آی تیمور به امارت رسید و چون اصل و نسب و فضل و ادب نبود دست به ظلم و تعدی گشود تا سرانجام سربداران ازحکومتش متنفر گشتند و چنانکه محمد آی تیمور را کشته بودند او را نیز از میان برداشتند. ( از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 357 ). و رجوع به حبیب السیر و طبقات سلاطین اسلام ص 324 و 325 و سربداران در همین لغت نامه شود.

دانشنامه آزاد فارسی

کُلو اِسفندیار ( ـ۷۴۹/۷۴۸ق)
چهارمین امیر سربداری (حک: ۷۴۷ـ۷۴۸/۷۴۹) . پس از کشته شدن آی تیمور، امیر سربداران شد . چون سربداران از خواجه شمس الدین علی خواستند که حکومت را به دست گیرد و او که مدعی درویشی بود پیشنهاد آنان را نپذیرفت ، سربداران به اندرز وی ، کلو (به معنای مهتر و کلانتر) اسفندیار، یکی از خدمتکاران امیرمسعود سربدار، را به امیری خود برگزیدند. خواجه شمس الدین گفته بود که او با درویشان مدارا خواهد کرد. حکومت کلواسفندیار چندان دوام نیاورد و خود او را گروهی از سربداران کشتند. گرچه او را متهم کردند که به مردم فرومایه میدان داده و حقوق سپاهیان را نپرداخته است ، بعضی کشته شدن او را نتیجۀ تحریکات خواجه شمس الدین علی دانسته اند که خواهان زمامداری بود. ولی به ظاهر آن را نپذیرفت . کلواسفندیار از پیشه وران و تودۀ مردم بود، از این رو، او را مردی دون و بی اصل توصیف کرده اند که راه تکبر پیش گرفت و رفتاری ناخوشایند داشت .

پیشنهاد کاربران

بردگان آفریقایی که به فارس آورده آزاد شدند در منازل خوانین در شیراز و یا به کشاورزی در منطقه کربال مشغول شدند و زمان تعطیلی کشاورزی برای کار به شیراز میآمدند در کتاب داش آکل هدایت کاکارستم سیاه پوست است
...
[مشاهده متن کامل]
و در داستانی دیگر از کارگران ساخت بازار وکیل سیاه پوستی است که زن زیبایی دارد و به تنهایی خشت های بزرگ را به پشت بام بازار پرت می کند که به شرط بندی و تحریک خواجگان شیراز زنش را از او جدا می کنند و او دست کار می کشد و کار ساخت و ساز بازار وکیل تعطیل می شود و برای رونق دوباره کار بازار زن را به او باز ویگردانند. . . سیاهان شیراز مردمانی تنومند و قوی بودند و پیرو تصوف و آیین پهلوانی که آنها را کولو یا کُلو می نامیدند

بپرس