کنعان

/kan~An/

معنی انگلیسی:
canaan, promised land

فرهنگ اسم ها

اسم: کنعان (پسر) (عبری) (تلفظ: kan‛ān) (فارسی: کنعان) (انگلیسی: kanan)
معنی: حلیم و بردبار، ( عبری )، طبق تورات کنعان به معنی «حلیم و بردبار» است، ( اَعلام ) ) سرزمینی در میان رود اردن، دریای مدیترانه و بحرالمیت، مطابق فلسطین قدیم، ) نام چهارمین پسر حام
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم عبری

لغت نامه دهخدا

کنعان. [ ک َ ] ( اِخ ) ناحیه ای در عراق ( در استان دیالی ) نام آن مهروز بوده است. عتبةبن ابی وقاص بعد از جنگ جلولا ( 637 م. ) به صلح آن را گرفت. ( از المنجد ).

کنعان. [ ک َ ] ( اِخ ) نام شهری است که مسکن یعقوب و مولد یوسف ( ع ) بوده است.( برهان ) ( آنندراج ). نام شهری که یعقوب در آن مسکن داشت. ( ناظم الاطباء ). زمین کنعان زمینی است که ذریه کنعان در آنجا سکونت گزیدند. حد آن از جانب شمال از طریق حماة به شمال لبنان و از سوی مشرق دشت سوریه و دشت العرب به طرف جنوب ، ولی از سوی مغرب تماماً به ساحل دریای متوسط امتداد نمی یافت چه هنوز مردم فلسطین در آن باقی بودند ( سفر پیدایش 10:15 ) ( کتاب صفنیا 2:5 ) و پس از آنکه بنی اسرائیل اراضی کنعان را تسخیر کردند نام کنعان به زمین اسرائیل ( اول سموئیل 13:19 ) وزمین مقدس ( کتاب زکریا 2:12 ) و زمین موعود ( رساله عبرانیان 11:9 ) و زمین عبرانیان ( پیدایش 40:15 ) مبدل گردید. ( از قاموس کتاب مقدس ). سرزمینی که اولاد کنعان پس از بیرون شدن از مصر بدانجا رفتند :
مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصردیده کس چه باید قحط کنعانش.
خاقانی.
ناقه کنعان دهد خساست بغداد
آهوی مشک آید از فضای صفاهان.
خاقانی.
نخل بندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان. ( گلستان ).
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی.
سعدی ( گلستان ).
نشان یوسف گم کرده می دهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید.
سعدی.
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور.
حافظ.
و رجوع به ماده بعد و معجم البلدان و قاموس کتاب مقدس شود.

کنعان. [ ک َ ] ( اِخ ) نام پسر نوح ( ع ) است. ( برهان ) ( آنندراج ). نام پسر سام بن نوح. ( ناظم الاطباء ). ( حلیم و بردبار ) پسر چهارمین حام است ( سفر پیدایش 10:6 ) ( اول تواریخ ایام 1:8 ) وی جد قبایل و طوایفی است که در اراضی غربی اردن سکونت می داشتند و حضرت نوح حام را که جد کنعانیان است لعنت نمود زیرا که هتک احترام پدر خود را نموده از وی حیا نکرد ( سفر پیدایش 9:20 - 25 ) از این روی تمام قوم کنعانیان این لعنت را بر خود برداشت نمودند چه که در ایام افتتاح فلسطین اسرائیلیان اکثر ایشان را به قتل رسانیدند و مابقی را طوق عبودیت بر گردن نهادند. ( از قاموس کتاب مقدس ). ابن کلبی گوید که او پسر نوح است ولی ازهری گویدکه او پسر سام بن نوح است و این درست است. ( از معجم البلدان ). و رجوع به معجم البلدان و کنعانیون شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ناحیه ایست در کشور عراق ( بین النهرین ) جزو لوائ [ دیالی ] اسم آن در قدیم [ مهروز ] بود و عتبه بن ابی و قاص آنرا پس از وقعه جلولا بصلح تسخیر کرد ( ۶۳۷م )

دانشنامه عمومی

کنعان (کارون). کنعان شهری از توابع بخش مرکزی شهرستان کارون دراستان خوزستان است. [ ۱] [ ۲] این شهر قبلاً روستای قلعه چنعان بوده است که در زمستان ۱۳۹۱ تبدیل به شهر کنعان گردید. [ ۱]
عکس کنعان (کارون)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

کَنعان (Canaan)
در تورات پسر حام، نوۀ نوح و جد اعلای کنعانیان. بنابه روایت عهد عتیق حضرت نوح حام را نفرین کرد و این نفرین دامنگیر کنعان نیز شد. پسران او صیدون و حِت بودند. در روایات اسلامی کنعان پسر نوح محسوب شده است. در برخی روایات نیز او را پسر کوش و پدر نمرود دانسته اند.

مترادف ها

canaan (اسم)
کنعان، سرزمین موعود اسرائیل

پیشنهاد کاربران

نام یک منطقه و به معنای صبور و برد بار
اسم پسر به معنی صبور
اسم خودم هم هست
در زبان انگلیسی و آلمانی کنعان را بصورت : canaan و kanaan می نویسند و تلفظ این کلمات به شکل" کانا آن" میباشد. کانا را میتوان به شکل زیر نوشت : کانَ
حرف a در این دو زبان هم نقش حرف الف را بازی می کند و هم نقش علامت فتحه یا کسره بالا. آن در زبان فارسی ضمیر سوم شخص مفرد می باشد و نام خدای پدر در فرهنگ سومریان که شاخه جنوب غربی اقوام آریایی را تشکیل میدادند، می باشد. کانَ در زبان آریایی ها به احتمال قریب به یقین به معنای خانه، منزل و ماوا بوده است. لذا به زبان اقوام آریایی" کانَ آن " به معنای خانه خدا بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

کنعان . [ ک َ ] ( اِخ ) ناحیه ای در عراق ( در استان دیالی ) نام آن مهروز بوده است . عتبةبن ابی وقاص بعد از جنگ جلولا ( 637 م . ) به صلح آن را گرفت . ( از المنجد ) .

بپرس