کوت

/kut/

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

کوت. ( هندی ، اِ ) قلعه. ( تحقیق ماللهند ص 157 ). به زبان هندی قلعه را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قلعه. حصار. ( فرهنگ فارسی معین ). دژ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : به جزیره هرمز راه یافته ، کوت - که عبارت از قلعه است - ترتیب داده مسکن گرفتند. ( عالم آرای عباسی ص 64 از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتوال شود.

کوت. ( اِ ) یکی از پنج سهمی که بر حسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار می رود. ( فرهنگ فارسی معین ). یکی از سهم ها در معامله مالک و زارع. بهر. بهره : سه کوت. پنج کوت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- سه کوت ؛ طرز تقسیم محصول که به موجب آن دو سهم به زارع و یک سهم به مالک می رسد یا بالعکس. ( فرهنگ فارسی معین ). با الغاء مالکیتهای عمده و تقسیم زمین های مزروعی اکنون این رسم از میان رفته است.

کوت. ( اِ ) کود که بدان کشت را نیرو دهند. ( ناظم الاطباء ). کود. رشوه. نیرو. بار. انبار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کود شود. || ( ص ) مجموع. انباشته. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوت کردن شود. || پر، با برآمدگی از لب ظرف. مقابل سیله. فوق پری : یک کاسه کوت برنج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کوت. [ ک َ / کُو ] ( اِ ) کفل و سرین آدمی را گویند. ( برهان ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). گوت. ( برهان ). و رجوع به گوت شود.

کوت. ( موصول + ضمیر + ضمیر ) که + او + ت ضمیر متصل ؛ مخفف که او ترا. ( ناظم الاطباء ).

کوت. ( اِخ ) دهی از دهستان مینوحی است که در بخش قصبه معمره شهرستان آبادان واقع است و 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

کوت. ( اِخ ) دهی از دهستان قصبه نصار است که در بخش قصبه معمره شهرستان آبادان واقع است و 300 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

کوت. ( اِخ ) دهی از دهستان ده ملای بخش هندیجان است که در شهرستان خرمشهر واقع است و 150 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

کوت. ( اِخ ) کوت الحواشم. دهی از بخش حومه سوسنگرد است که در شهرستان دشت میشان واقع است و 500 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

کوت. ( اِخ ) شهری بوده است از آشور به مسافت 15میلی شمال شرقی بابل و در آنجا خشتی از زمان نبوکدنصر باقی است و اسم این شهر بر آن نوشته شده است. ( از قاموس کتاب مقدس ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

توده چیزی مثل کوت گندم وکوت سنگ یاچیزدیگر
( اسم ) قلعه حصار : بجزیر. هرمز راه یافته کوت که عبارت از قلعه است ترتیب داده مسکن گرفتند .
مخفف که او ترا

فرهنگ معین

(اِ. ) کفل و سرین آدمی .
(اِ. ) ۱ - کود. ۲ - مجموع ، انباشته .
[ هند. ] (اِ. ) قلعه ، حصار.
(اِ. ) یکی از پنج سهمی که برحسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار می رود.

فرهنگ عمید

تودۀ چیزی: کوت گندم، کوت سنگ.

گویش مازنی

/koot/ ذخیره – انباشته شده – روی هم انباشته شده

دانشنامه عمومی

کوت ( به عربی: الکوت ) شهری در استان واسط کشور عراق است که در سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی، ۴۵۰٬۴۱۳ نفر جمعیت داشته است. [ ۱] اکثر ساکنان آن شیعه هستند.
عکس کوتعکس کوتعکس کوت
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: کوت هِزارِه) در شاهنامۀ فردوسی ، از جنگاوران رومی و پسر هزاره. با لشکریان روم به سرداری نیاطوس به یاری خُسرو پرویز آمد. چون دو لشکر رویارو شدند، کوت از خسرو پرویز خواست که بهرام چوبین را به وی نشان دهد؛ تا با او بجنگد. خسرو، بهرام را به او نشان داد. کوت به کارزار با بهرام درآمد، اما به تیغ او از پای درآمد. در اخبارُالطِوال این داستان با اندکی تفاوت آمده است .

پیشنهاد کاربران

کوت ترکی شرقی کلمه گوتبه معنای باسن
در گویش تاتی به روی هم ریخته ، انباشته کوت گفته میشود.
کوت =در گویش خراسانی به جمع کردن و انباشته کردن هر چیزی را گویند . پشته درست کردن
کوت کردن =روی هم انبارکردن چیزی را گویند
نزدیک ترین کلمه به کوت =کوتاه
در کوردی به معنای کوبیدن است و نیز ضربه زدن ونیز سهم
در کوبیدن و ضربه زدن جسم مورد ضربه و کوبش، دچار نوعی کوتاه شدن و کوتاهی می شود.
در معنای سهم نیز جسم تقسیم شده دچار کوتاهی می شود
...
[مشاهده متن کامل]

در انگلیسی کلمه acute به معنای ضربه
از این کلمه گرفته شده است
در ترکی هم مچاله شدن نوعی کوتاه کردن جسم در تمام جهات است .
ودر مورد کوت عبدالله هم معنی ان سهم عبدالله معنی می دهد .

در بخش لغت دهخدا که کوت را به سرین انسان هم معنی کرد شده اشتباهی صورت گرفته . چرا که در ادامه نوشت گوت که در زبان ترکی به معنایی سرین انسان هست. نه در تلفظ یکسان هستند. نه در نوشتار . که مشخص هست که اشتباه صورت گرفته. کوت در این معنی اشتباه هست. اما در مابقی معنایی که هست صحیح هست.
در جواب فرتاش
پ اول یعنی پا
آ - یعنی آرد
پ دوم یعنی پا پَتی
جمعا میشه . . . . . . پا پَتی آرد حاس کو
در زبانِ ایرانیان باستان، " کوتَ، کوتی" به چمِ " سگ" بوده است.
در سغدی kwt ، در خوارزمی kt، در سکاییِ باستان " کوتی"
در بیشتر گویشهای ایرانی این واژه بکار می رود؛برای نمونه در زبانهای ایرانیِ شرقی مانندِ شغنی، سریکلی واژه یِ " کود kud" را به چمِ " سگ" داریم.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین:
میمه ای: کُتِرَ، کُوَ
اردستانی: کُتُرِ
نائینی: کُترَ به چمِ " توله سگ"
تالشی: اِسپَ - کِتَ به چمِ " توله سگ"
جوشقانی: کُتُرَ
فینی: کُتِر
تاتیِ مراغی: کوتَ

نژاد مردم کوت عراق لک است
فئلی همان پهلک و پهلک لک است
شهر کورد نشین در استان واسط که کورد های فیلی در آن زندگی می کنند
کوت:در زمان تقسیم زمینهای روستاها مابین زارعین ( موقع اصلاحات ارضی ) به هر سهمی که به هر شخصی تعلق می گرفت کوت می گفتند ( یک کوت یا دو کوت )
کوت همان سهم و بهره و کافت هست در زبان سیستانی
کوت ( K�t ) :در زبان ترکی به معنی کند
کوت k�t :در زبان ترکی به معنی نان ویژه سگ های چوپانان است که از خمیرهای اضافی نان بصورت گوله های بزرگ و گرد تهیه می گردد.
کت در زبان ملکی گالی بشکرد
جناب علی باقری
کلمه ی quote در انگلیسی به معنی گفتن است و معادل say ، البته به معنی نقل قول نیز هست و این کلمه با کلمه ی فارسی گفتن همریشه است و درواقع تغییر شکل یافته ی گفتن است بدین ترتیب : گفت > گوت > کوت > quote .
...
[مشاهده متن کامل]

کوت فارسی همان کود است که درانگلیسی به shit تغییر یافته وباهم همریشه اند و از تبدیل ک به ج و سپس چ و درآخر ش ساخته شده است.
کوت فارسی با کد درکلمه ی کدخدا به معنی روستا و خانه یکیست و همین کلمه در ترکی نیز به همین معنی موجود است و درانگلیسی نیز با تبدیل ک به ه که زیاداتفاق می افتد به hut به معنی کلبه تبدیل شده است.
کلمات کرد ، کند ، قند ، گرد ، جرد در پایان نام روستاها و شهرها از همین ریشه است و به معنی آبادیست ، مانند دارابگرد ، دستگرد ، دستجرد ، قندهار و بسیاری دیگر.

کوت ( Quote ) :[ اصطلاح توییتر]درواقع همان ریتوییت است. با این تفاوت که می توانید روی آن نظرتان را هم بگویید. البته توییتر عبارت کوت را به عبارت Retweet with Comment به معنی ریتوییت با کامنت تغییر داد.
...
[مشاهده متن کامل]

کوت: [ اصطلاح در تداول عامه ]تودۀ چیزی: کوت گندم، کوت سنگ. کوت سبزی
( ( به بسته های بزرگ تربچه نگاه کرد وسط کوت ِ سبزی ها و فکر کرد "شاید چون بچگی من تخم مرغ شانسی نبوده "شیرین آستینش را کشید . " به چی فکر می کنی " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 40. ) )
در زبان ترکی کؤت به نانی که مچاله شده و در تنور افتاده باشد گفته شود .

به جمع خانوادهایی گفته می شودکه درچندنسل قبل ازیک پدر بنام آقاحسنخان هستند مثلاکوت آقا حسنخان
( اولادآقاحسنخان )
قوم کوت و آشوری از یک نژاد بودند
یعنی کرد به زبان ترکی

آبادی، قریه
این کلمه با یک پسوند خاص در مناطق عرب نشین خوزستان میاید مثل کوت عبدالله، کوت جاسم
در زبان لری بختیاری به معنی
کوتاه شدن. خم شدن
Kot
کپه، توده، انباشته بر هم، جمع شده، این واژه هم اکنون در خراسان در میان توده مردم به کار میرود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس