کوله

/kule/

مترادف کوله: پشت، کوله بار، آبگیر، استخر، تالاب، انبوه، توده

معنی انگلیسی:
load carried on the ba pack, bent, blind, load carried on the back

لغت نامه دهخدا

( کؤلة ) کؤلة. [ ک ُ ئو ل َ ] ( ع مص ) کال. کألة. فروختن یا خریدن دینی که تو راست بر شخصی به مقابله دینی که او راست بر دیگری. ( منتهی الارب ). کأل. کألة. ( ناظم الاطباء ). کؤولة. کأل. کالة. ( اقرب الموارد ).
کوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) با ثانی مجهول ، گوی را گویند که صیادان در آن نشینند تا صید ایشان را نبیند و دام را بکشند. ( برهان ) ( آنندراج ). مرادف چاله است. ( آنندراج ). گوی که در آن صیاد نشیند تا او را نبیند و دام را بکشد. ( فرهنگ رشیدی ) :
تا کی آید به دام مرغ مراد
همچو صیاد مانده در کوله.
نزاری قهستانی ( از فرهنگ رشیدی ).
|| خارپشت کلان و کوچک را نیز گفته اند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. ( برهان ). خارپشت. ( ناظم الاطباء ). خارپشت. مرنگو. خجو. تشی. راورا. بهین. سکنه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اسم فارسی قنفذ است. ( فهرست مخزن الادویه ). || نوعی از حیله که خروسان جنگی را باشدو در ضمن این استراحت کنند و خصم را از کثرت حرکت مانده سازند. ( فرهنگ رشیدی ). نوعی از حیله که خروسان جنگی در جنگ دارند و بدوند و نفس تازه کنند و خصم رااز حرکت خسته و مانده سازند و آنگاه بازگردند و به جنگ درآیند تا غالب شوند چنین خروس را «کله رو» به فتح «را» خوانند... ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || کول. تالاب. استخر. آبگیر. ( فرهنگ فارسی معین ) :
شه چو حوضی دان حشم چون لوله ها
آب از لوله رود در کوله ها.
مولوی ( مثنوی ).
|| در اصطلاح بنایان ، دیواره ای که گرد حوض و امثال آن برآرند بالاتر از کف صحن حیاط. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || نامی است که در خوزستان به گندم سخت می دهند. مقابل نرمه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || نانی که خمیر آن از دیوار تنور در آتش افتد و شکل مقصود را بگذارد. نان جداشده از جدار تنور و به آتش افتاده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || کتف و میانه دوکتف و هنوز هم معروف است :
سیه کوله ای گردبازو منم
گران کوه را هم ترازو منم.
نظامی ( گنجینه گنجوی ).
و رجوع به کول شود.
|| از: کول ( معنی اول ) + ( پسوند نسبت ) آنچه بر کول ( شانه و پشت ) حمل کنند. کوله بار. ( فرهنگ فارسی معین ). پشته : یک کوله هیزم ؛ یک کوله بار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || در تداول مردم درکه ، پلک. پلک چشم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || عصیده. کاچیک. خوش نرم. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || ( ص ) به معنی ابله و احمق و بی عقل باشد. ( برهان ). احمق. بی عقل. ( از آنندراج ). ابله. احمق. نادان. ( از ناظم الاطباء ). به این معنی صحیح گوله ، گول است. ( حاشیه برهان چ معین ). || کوتاه. ( برهان ). کوتاه بالا. ( ناظم الاطباء ). در لهجه مازندرانی و گیلکی کله ،به معنی کوتاه یا خرد. کوله خاس . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || به معنی حرام زاده هم هست. ( برهان ). حرام زاده. ( ناظم الاطباء ). با مول گیلکی مقایسه شود. ( حاشیه برهان چ معین ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنچه بر کول ( شانه و پشت ) حمل کنند .

فرهنگ معین

(لِ ) باری که روی دوش حمل کنند.
(لَ ) (ص . ) احمق ، نادان .

فرهنگ عمید

کج، خمیده: کج وکوله.
کوله بار و کوله پشتی.

گویش مازنی

/koole/ روی هم چیدن دسته های برنج به گونه ای که خوشه ها به طرف بیرون قرار گیرند توده & پلک چشم & جوجه خروس – بزغاله &

واژه نامه بختیاریکا

( کولِه ) حرامزاده؛ از گونه های ناسزا

پیشنهاد کاربران

کوله در گویش های بختیاری ناسزایی به معنای حرامزاده باشد.
به مُشته خمیری که اندکی پهن شده و برای پختن کلوچه به تنور زده باشند اما نیم پز شده در تنور بیفتد و آن را درآورند.
هر چه و هر که در آتش نیم سوز و نیم پخت شده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

اصطلاح کولمال یا کوله مال هر دو معنای فوق راداراست. مالی که سوخته باشد؛ حرامزاده یی که در مال ( قبیله ) باشد.

در سیستان به معنی اتاقک چوبین داخل جالیز برای نگهبان است ، اتاقک کوچک ، آلاچیق .
کوله در گویش لری مردمان کهگیلویه بمعنای �حرامزاده�میباشد
در زبان های ایرانی آغازین کول بن واژه است به معنی مقعر و کاسه مانند. که زایای واژگانی بسیاری داشته است
در زبان ایرانی باستان به معنی ظرف یا محوطه ای با گودی را می گفتند که با دست انسان ساخته شده باشدو واژه های :1 - کوله پشتی ، 2 - کوله بار ، 3 - کلاه ، 4 - کوله در وآژه کج و کوله5 - کلاهخود
کوله در ترکی = کوتاه ، حمبال
کوله در مملوکیان که دودمانی از ترکان جنگاور سفید بودند که در مصر و سوریه حکومت میکردند
سربازان سفید در رکاب ایوبیان
در این معنی به معنی سرباز هست
کولَه در لری کهگیلویه و بویراحمد مثل لری بختیاری یک دشنام به معنای "حرامزاده" هست و در کردی به معنای ملخ ، ( در لری بختیاری و بویراحمدی به ملخ "کِلُو" گفته میشود که با "کوله" کردی همریشه است )
در زبان لکی به معنی ملخ است و کول هم به معنی کوتاه است
در گویش سیستانی
به لانه کبوتر و مرغ و طویله، کولِه می گویند.
در لری بختیاری
نُون کوله: نان خشک
با عرض پوزش
کوله: حرامزاده
کولَه تو زبان لری به معنای حرومزادست
کوله ( K�lə ) :در زبان ترکی به معنی کوتوله، قد کوتاه
در کُردی به معنی ملخ است
قابل توجه میثم علیزاده گیلکی گویش نیست بلکه زبان است.
کوله در زبان گیلکی معنی توله هم دارد
کوله در زبان ترکی به معنی کوتاه ، قد کوتاه است . از این رو در زبان مغولی به نوعی اسب قد کوتاه کوله گفته می شود . کوله که نوعی اسب بوده است در پارسی، ترکی و مغولی دیده می شود که با کلمه کره ( کره اسب ) بی شباهت نیست. در زبان انگلیسی به کره اسب Colt گفته می شود
کوله : [اصطلاح راه سازی] به دیوار پل می گویند.
کیف کوله پشتی
☆ همچنین در گویش گیلکی به گوساله خیلی جوان که هنوز شیر میخورد گویند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس