کچکول

لغت نامه دهخدا

کچکول. [ ک َ] ( اِ ) کشکول. ( برهان ) ( آنندراج ). زنبیل. ( ناظم الاطباء ) : چون آن کچکول حلوا را در حضور خواجه گذاشتند... ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). درویش با ایشان موافقت کرد کچکول حلوایی پیش آورد. ( انیس الطالبین بخاری ). || گدا.گدایی کننده. ( از برهان ) ( از آنندراج ). سائل بکف.
- کاسه کچکول ؛ کاسه گدایان. خچکول. ( از برهان ) ( از آنندراج ). و رجوع به کشکول شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - میو. گونه ای نارگیل که درویشان بدان زنجیر ی آویزند و لوله ای بیک انتهای آن وصل کنند و درون آن آب ریزند و بمراجعان دهند و یا آنرا وسیل. گدایی سازند و آنچه را میگیرند ( اعم از پول و یا هدیه ) داخل آن میریزند . معمولا بر سطح خارجی کشکول اشعار و عبارات و شعار های درویشی را کنده کاری میکنند و چنین کشکولها یی نفیس و پر قیمت اند . توضیح : از روی شکل میو. این گونه نارگیل کشکول های فلزی ( حلبی ) یا سفالین نیز ساخته شده که در ایام عزا داری داخل آن آب میریختند و به تشنگان میدادند کشکل کشگل . یا کشکول گدایی . ۱ - کشکولی که برای جمع آوری پول از مردم بکار برند . ۲ - وسیل. گدایی .

گویش مازنی

/kachkool/ کشکول - خشک شدن پوست بدن

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

کچکول همان کشکول را گویند که مردمان استان هاى جنوبى افغانستان بیشتر به نام کچکول یاد مى کنند.

بپرس