گاز گرفتن


مترادف گاز گرفتن: به نیش کشیدن، خاییدن، دندان گرفتن

معنی انگلیسی:
bite, snap, pinch, gnash, to bite

لغت نامه دهخدا

گاز گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) به دندان گرفتن. گزیدن به دندان که به دریدن نرسد. دندان گرفتن. ضَرس ؛ گزیدن. تضریس ؛ گزیدن به دندان. عض و عضیض ؛ گزیدن یا به زبان گرفتن. اعضاض ؛ گزانیدن. تعضیض ؛ بسیار گزیدن لب از خشم و نیک گزیدن. ( منتهی الارب ). نیب ، تنییب ؛ به دندان گزیدن تیر را تا سختی چوب آن معلوم گردد و به دندان نشان کردن در آن. ( منتهی الارب ) :
چو آگاه شد زآن سخنها گراز
تو گفتی کسی دل گرفتش به گاز.
فردوسی.
ببردند آن صاع و گفتند راز
سر انگشت خود را گرفته بگاز.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
گر قناعت کنی به شکر و قند
گاز میگیر و بوسه در می بند.
نظامی.
تا بود در تو ساکنی بر جای
زلف کش گازگیر و بوسه ربای.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گاز زدن : تا بود در تو ساکنی بر جای زلف کش گازگیر و بوسه ربای . ( هفت پیکر )

فرهنگ معین

(گِ رِ تَ ) (مص م . ) به دندان گرفتن ، دندان گرفتن .

واژه نامه بختیاریکا

قَپ ( گَم ) کندن

مترادف ها

gnaw (فعل)
ساییدن، تحلیل رفتن، گاز گرفتن، کندن، خاییدن، خوردن، مانند موش جویدن

snap (فعل)
سرزنش کردن، گاز گرفتن، قاپیدن، گسیختن، چفت کردن، چسبیدن به، قاپ زدن، سخن نیشدار گفتن

nip (فعل)
کش رفتن، گاز گرفتن، جوانه زدن، صدمه زدن، جیم شدن، به باد انتقاد گرفتن، در اثر سرما بی حس شدن

bite (فعل)
نیش زدن، گاز گرفتن، گزیدن، سوزاندن

فارسی به عربی

اقضم , عضة
قرصة

پیشنهاد کاربران

بپرس