گردان

/gardAn/

مترادف گردان: دوار، سیار، گردنده، جاری، روان، سیال، متحول، متغیر، منقلب

متضاد گردان: ثابت

معنی انگلیسی:
battalion, rotating, revolving, rolling, moving, ranger, rangy, spinner, squadron

لغت نامه دهخدا

گردان. [ گ َ ] ( نف ) گردنده. چرخنده. دوار. متحرک به حرکت دوری :
آئین جهان چونین تا گردون گردان شد
مرده نشود زنده و زنده به ستودان شد.
رودکی.
ای منظره کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
کی کردار بر اورنگ بزرگی بنشین
می گردان که جهان یافه و گردانستا.
دقیقی.
می نبینی که ز پیری و ضعیفی گشته ست
پشت من چفته و تن کاسته و سر گردان.
جوهری هروی.
سرش گشت گردان و دل پرنهیب
بدانست کآمد بتنگی نشیب.
فردوسی.
چو دارنده چرخ گردان بخواست
که آن پادشا را بود کار راست.
فردوسی.
دل چرخ گردان همه چاک شد
همه کام خورشید پرخاک شد.
فردوسی.
همیشه تا که بود زیر پا زمین گردان
چنانکه از برِ چرخ است گنبد دوار.
فرخی.
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردبادی تند گردی تیره اندروا.
فرخی.
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل.
منوچهری.
چو از تو بود کژی و بی رهی
گناه از چه بر چرخ گردان نهی.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
هزاران گوی سیم آکنده گردان
که افکند اندر این میدان اخضر.
ناصرخسرو.
در این بام گردان و این بوم ساکن
ببین صنعت و حکمت غیب دان را.
ناصرخسرو.
من بر سر میدان تو گردانم چون گوی
و اندر کف هجران تو غلطانم چون گوز.
سوزنی.
فلک را کرده گردان بر سر خاک
زمین را جای گردشگاه افلاک.
نظامی.
نه خورشید جهان کاین چشمه خون
بدین کار است گردان گرد گردون.
نظامی.
گفتم : ای فرزند! دخل ، آب روان است و عیش ، آسیای گردان. ( گلستان ). || به مجاز، متغیر. متحول. متلون :
تن ما نیز گردان چون جهان است
که گه زو پیر و گاهی زو جوان است.
( ویس و رامین ).
بدان که بیشتر خائفان از سوء خاتمت ترسنده اند برای آنکه دل آدمی گردان است و وقت مرگ وقتی عظیم است. ( کیمیای سعادت ). این دو حالت گردان است. ( کتاب المعارف ). هرگاه بدین درگاه باشی ، مستوجب و نامزد خلعت باشد ترا و اگر گردان می باشی و نامزد خلعت تو گردان می باشد تا پایان بر یکی مقرر مانی. ( کتاب المعارف ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پنجمین امیر از امرای جزیره هرمز ( جل. ۷۱۶ ه ق . ) ( معجم الانساب جزئ ۲ ص ۳۸۷ ) .
جمع گردبه معنی پهلوان، ودراصطلاح ارتش:سه گروهان، یک سوم عده هنگ، گردنده، درحال گردیدن، گرداهم گفته شده
( اسم ) واحدی نظامی که در اواخر قاجاریه و در عصر پهلوی اول شامل سه گروهان بود و خود جزوی از هنگ ( فوج ) بشمار میامد . امروزه گردان پیاده شامل تقسیمات ذیل است : الف - ارکان و گروهان ارکان گردان پیاده . ب - سه گروهان پیاده . ج - گروهان ادوات گردان پیاده .

فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) ۱ - پهلوانان . ۲ - یک سوم هَنگ ، سه گروهان .
(گَ )(ص فا. )۱ - چرخنده ، دوار،متحرک . ۲ - متغیر، متحول .

فرهنگ عمید

سه گروهان، یک سوم عدۀ هنگ.
گردنده، در حال گردیدن.

فرهنگستان زبان و ادب

{battalion} [علوم نظامی] یگانی راهکنشی که از یک ستاد فرماندهی و دو یا چند گروهان یا گروهان آتشبار و واحدهای کوچک تر تشکیل می شود

دانشنامه عمومی

گُردان یک یگان نظامی است، که اغلب از ۵۰۰ تا ۸۰۰ سرباز تشکیل می شود و به تعدادی گروهان یا آتشبار تقسیم می گردد. یک گردان اغلب توسط یک سرهنگ دوم یا یک سرگرد، فرماندهی می شود. [ ۱] [ ۲] به طور معمول ۳ تا ۵ گروهان با هم یک گردان را تشکیل می دهند و ۳ تا ۵ گردان در کنار یکدیگر نیز یک هنگ را می سازند و ۶ تا ۸ هنگ یک تیپ را می سازند. [ ۳] گردان ها در سازمان های نظامی، بخشی از یک هنگ یا تیپ بشمار می آیند. [ ۴] [ ۵]
«گردان» به معنای «سپاهیان، لشکریان یا جنگاوران» است و در «شاهنامه» بسیار به کار رفته است. چنانچه، فردوسی گفته:
برو با سپاهی به کردار کوه، گزین کن ز گردان لشکر گروه.
اصطلاح «گردان» ظاهراً با روش پسین سازی از واژۀ «سرگرد» ساخته شده است، که در تذکرۀ «خزانه عامره»، تالیف میرغلامعلی آزاد بلگرامی «فرمانده دسته ای از لشکر» تعریف شده و ساخته شده از دو واژه - «سر» ( «سردار» ) + «گردان» ( جمع گُرد به معنی «پهلوان، دلیر؛ جنگاور» < پارسی میانه: gurd < ایرانی باستان: - vr̥ta* > نیاایرانی: vr̥t -   : - vart «محافظت کردن، پاییدن، مقاومت کردن»[ ۶] ) پنداشته شده است. [ ۷]
اصطلاح «گردان» را سال ۱۳۱۴ فرهنگستان زبان ایران با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش شاهنشاهی ایران، جایگزین اصطلاح فرانسوی «باطالیون» ( از فرانسوی: Bataillon > ایتالیایی: Battaglione «دسته» > ایتالیایی: Battaglia «گروه» ) کرد. همزمان واژۀ «سرگرد» نیز با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش به معنای «فرمانده گردان» جایگزین درجۀ «یاور» شد، که برابر درجۀ «ماژور» ( از فرانسه ای major > لاتینی maior «مهتر، سردار» ) بود[ ۸] .
یگان رزمی برابر با گردان نخستین بار در سپاه ساسانیان ( ۲۲۴ — ۶۵۱ میلادی ) تشکیل شده است. سپاه ( پارسی میانه: spāh ) بر پایه سیستم شمارش دهدهی گروهبندی می شده[ ۹] و فرمانده آن سپاهبد ( پارسی باستان: spāhbed ) بود.
سپاه چند یگان ۵٬۰۰۰ نفری را در بر می گرفته که گند ( پارسی میانه: gund ) نامیده می شده اند و فرمانده آنها گندسالار ( پارسی میانه: gund - sālār ) بوده است[ ۱۰] . هر گند از چند یگان ۱۰۰۰ نفری تشکیل می شده که درفش ( پارسی میانه: drafš ) نام داشتند و فرمانده آنها درفش سالار ( پارسی میانه: drafš - sālār ) خوانده می شد. این هنگ ها از چند یگان ۵۰۰ نفره تشکیل می شده اند که برابر با گردان های امروزی بوده و «وَشت» ( پارسی میانه: wašt ) نام داشته اند و فرمانده آنها وشت سالار ( پارسی میانه: wašt - sālār ) بوده است. هر وشت یا گردان چند گروهان را در بر داشته که «تَهم» ( پارسی میانه: tahm ) نامیده و فرمانده آن تهم دار ( پارسی میانه: tahmdār ) خوانده می شدند. احتمال می رود که کوچک ترین یگان در سپاه شاهنشاهی ساسانی رده ( پارسی میانه: radag ) نام داشته اشت. [ ۱۱]
عکس گردان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

گُردان (battalion)
(یا: یگان) یگان اصلی پرسنل در ارتش. معمولاً شامل چهار یا پنج گروهان است. فرماندهی گردان را فردی با درجۀ سرهنگ دومی برعهده دارد. چند گردان یک تیپ را تشکیل می دهند.

مترادف ها

battalion (اسم)
گردان

winch (اسم)
گردان، هندل، دستگیره چرخ جراثقال، استوانه تارکشی نخ

فارسی به عربی

کتیبة

پیشنهاد کاربران

محیط شدن در محوطه دشمن انحطاط عربی و گردان بر وزن گرداب را معنی کردم ولی اگر گردان با ضمه که از تقسیمات نظامی است به معنی دلیران نام آوران ما وقتی این واژگانکه یادگاران کهن کشوری سوخته که حتی هرکس یک برگه
...
[مشاهده متن کامل]
نوشتهداشت خودش از بیم وحشیانه عرب از بین برد و ما غیر از لوحه منشور کوروش کبیر و سنگ نبشته های بیستون چیزی دیگر نداریم و از این دوواژه گِرد و گُرد درک میشود که همه چیز عرب از ما سرقت شده است

گردان:چند گروه
گورد گرگ
گوردان گرگان
سارگورد ( سارماک : پوشاندن )
پوشش ، رویه ، بالایی ، برتر
کوهسار : پوشیده از کوه
نگونسار : بدبختی فراگرفته پوشانده
گردان
سرگرد
" الپتگین ترکی خردمند بود و ممیز. او را ( اسکافی دبیر ) عزیز کرد و دیوان رسالت بدو تفویض ( واگذار ) فرمود و کار او گردان شد.
حکایت اول از مقاله دبیری چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی
اینجا منظور از گردان رونق گرفتن است.
گُردان: کلمه ی آشنایی که یک واحد نظامی محسوب می شود و معمولاَ ۳ تا ۵ گروهان با هم یک گردان و ۳ تا ۵ گردان با هم یک هنگ می سازند و عنوان نظامی برای فرماندهٔ یک گردان سرگرد است اما در اصل به معنای پهلوانان است ( گرد ان جمع=گردان )
گُرد: پهلوان
گُردی: پهلوانی
چرخان ، گردنده
واحد نظامی که شامل سه گروهان ایت.
لشگر - روان
یگان نظامی که معمولا شامل سه گروهان است.
گرد بودن چیزی ، بسیار بسیار گرد ، میز گرد
گردان = جاری ، روان
گردان: ( با فتح گ ) گردنده. چرخنده. دوار.
دکتر کزازی در مورد واژه ی گردان می نویسد : ( ( در پهلوی ورتان vartān بوده است ، صفت فاعلی از گردیدن ، در پهلوی ورتیتن vartitanدر واژه ی " وَرْدنه" که گردانَک یا غلطکی است که کلوچه پزان و نانوایان با آن خمیر را می گسترند و هموار می گردانند ، ریخت پهلوی واژه هنوز به گونه ای باز مانده است . ) ) امروزه در میان ترک ها بخصوص روستاهای زنجان به آن وَرْدَنه گفته می شود . ( نگارنده )
...
[مشاهده متن کامل]

خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 171 )

جمعی از نیرو های نظامی
لشگر. یک عالمه آدم
لشگر
اداره کننده
بسیار بسیار گرد
سیاره
سیاره، کره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس