گره گشایی

/geregoSAyi/

معنی انگلیسی:
facilitation, resolving of difficulties

لغت نامه دهخدا

گره گشایی. [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] ( حامص مرکب ) گشوده شدن گره. بازشدن گره. مجازاً برطرف شدن مانع. آسان شدن کار :
دولت سبب گره گشایی است
فیروزه خاتم خدایی است.
نظامی.
گر عودکند گره نمایی
تو نافه شو از گره گشایی.
نظامی.
|| کمک. مساعدت :
شود جهان لب پرخنده ای اگر مردم
کنند دست یکی در گره گشایی هم.
صائب.

فرهنگ فارسی

۱ - باز کردن گره . ۲ - آسان شدن امر بر طرف شدن مانع مشکل گشایی : دولت سبب گره گشایی است فیروز. خاتم خدایی است . ( نظامی )

فرهنگ عمید

گره گشا بودن.

فرهنگستان زبان و ادب

{denouement} [هنرهای نمایشی] پایان یافتن کشمکش های نمایش و حل شدن گره آغازین

دانشنامه آزاد فارسی

گره گشایی (denouement)
مرحلۀ روشن شدن قضایا در پی رنگ اثر داستانی. در ساختار متعارف داستانی، گره گشایی درست پیش از پایان و پس از نقطۀ اوج اتفاق می افتد. در داستان های پلیسی، به سبب پیچیدگی پی رنگ، معمولاً گره گشایی مفصّلی لازم است تا همۀ قضایا برای خواننده روشن شود.

مترادف ها

relief (اسم)
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی

فارسی به عربی

اغاثة

پیشنهاد کاربران

بپرس