گرینه

لغت نامه دهخدا

گرینه. [ گ َ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه. شهرستان نیشابور واقع در 4 هزارگزی شمال قدمگاه هوای آن معتدل و دارای 2586 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات تریاک ، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

پیشنهاد کاربران

گُرینِه/gorine/گویش شهرستان بهاباد/
- به کلاف نخ که به صورت کروی است گرینه نخ گفته می شود.
- به عمل جمع کردن پارچه، لباس، چادر، روفرشی و کلا منسوجات به صورت نامرتب و سریع که تقریبا حالت گِرد شدن بخود می گیرد گرینه کردن و به حالت آن گرینه گفته می شود این کار جهت کم حجم شدن انها صورت می گیرد تا جا و مکان باز شود، بی نظمی کاهش پیدا کند و یا حمل و نقل انها اسانتر صورت گیرد. درضمن گاهی افراد برای دادن نظم به جوراب و اینکه لنگه های جوراب گم نشود یک لنگه را درلنگه دیگر قرار داده و سرلنگه ی دیگر را طوری روی هم قرارمی دهند که جوراب حالت گرد و کروی و توپ مانند پیدا کند و بعد انها را در محل خاص خود قرار می دهند البته گاهی هم این کار با نشانه گیری و پرتاب صورت می گیرد و به این حالت هم گرینه گرفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس