گز کردن


معنی انگلیسی:
measure, pace, step, to measure

لغت نامه دهخدا

گز کردن. [ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به گز پیمودن. ( غیاث ) ( آنندراج ). پیمودن. ذرع کردن :
راه رو را باک از پست و بلند راه نیست
آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم.
جعفربیک ولد بهزاد ( از آنندراج ).
- خیابان گز کردن ، کوچه گز کردن ؛ بیهوده و بی مقصد راه رفتن.
- امثال :
صد بار گز کن یکبار پاره کن .

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - ذرع کردن پارچه و مانند آن. ۲ - مساحت کردن ( زمین و غیره ) ۳ - راه رفتن ( پیاده ) پیمودن : راهرو را باک از پست و بلند راه نیست آسمان پیموده ام اکنون زمین گز میکنم . ( جعفر بیک بن بهزاد ) یا گز کردن کوچه و خیابان . بیهوده و بدون قصدی راه رفتن : سلانه سلانه به گز کردن کوچه ها و خیابانها مشغول شد .

واژه نامه بختیاریکا

( گز کِردِن ) ( تم ) ؛ اندازه گیری

پیشنهاد کاربران

گز نکرده ، پاره کرده ( فتح گ )
کنایه از :
"نسنجیده کاری کردن"
"بدون فکر ، کاری انجام دادن"
گز کردن ( مص، م ) ( گفتگو ) ۱ - ( مجاز ) راه رفتن با پای پیاده؛ پیاده روی کردن؛ رفتن؛ طی کردن راهی ۲ - چیزی را اندازه گرفتن.
فرهنگ سخن ( حسن انوری )
گَزکِردَن در گویش یزدی یعنی اندازه گرفتن

بپرس