گسیخته

/gosixte/

مترادف گسیخته: بریده، پاره، دریده، قطع، گسسته، منفصل، منقطع

متضاد گسیخته: متصل

معنی انگلیسی:
broken (off), interrupted, cancelled, disjointed, inconsequent

لغت نامه دهخدا

گسیخته. [ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) بریده. ازهم جدا شده. رجوع به گسیختن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بریده جدا شده .

فرهنگ معین

(گُ تِ یا تَ ) (ص مف . ) بریده ، از هم جدا شده .

فرهنگ عمید

۱. گسسته.
۲. پاره شده.

واژه نامه بختیاریکا

شِره

مترادف ها

disjointed (صفت)
متلاشی، بی ربط، مجزا، گسیخته، در رفته

inconsequent (صفت)
بی نتیجه، نا درست، بی ربط، گسیخته، غیر معقول، غیر منطقی، فاقد ارتباط منطقی

inconsecutive (صفت)
بی نتیجه، نا درست، بی ربط، گسیخته، غیر معقول، فاقد ارتباط منطقی

فارسی به عربی

مفکک

پیشنهاد کاربران

بپرس