گنج دیواربست

لغت نامه دهخدا

گنج دیواربست. [ گ َ ج ِ ب َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گنجی که مثل دیوار بلند افتاده باشد. ( غیاث اللغات ). گنجی که همچون دیوار توده بسته و انبار کرده باشند یعنی گنج بزرگ. ( شمس اللغات ). و رجوع به مدخل بعد شود.

گنج دیواربست. [ گ َ ج ِ ب َ ] ( اِخ ) نام گنجی است که در زیر دیواری بود و آن دیوار نزدیک به افتادن شده بود، خضر علیه السلام آن دیوار را راست کرد. ( برهان ) ( جهانگیری ). نام گنجی است که شخصی پسر صغیر داشت ، به وقت مردن مال خود را برای آن پسر در بنای دیوار نهاده ، بعد از مدتی چون دیوار قریب افتادن گشته بود حضرت خضر علیه السلام به رفاقت موسی علیه السلام آن دیوار را شکسته باز درست ساخت که تا مال یتیم از دست دیگران محفوظ بماند. ( غیاث اللغات ). مأخوذ است از آنچه در سوره 28 ( کهف آیه 77 آمده است : فانطلقا حتّی اًِذا أَتیا أَهل قریة استطعما أَهلها فَأَبوا أَن ْ یضیفوهما فوجدا فیها جدارا یرید ان ینقض فَأَقامه قال لو شئت لاتخذت علیه أَجراً.

فرهنگ فارسی

گنجی است که در زیر دیواری بود و آن دیوار نزدیک بسقوط بود . خضر ۴ آن دیوار را راست کرد .
گنج دیوار بست نام گنجی است که در زیر دیواری بود و آن دیوار نزدیک افتادن شده بود خضر علیه السلام آن دیوار را راست کرد .

فرهنگ معین

( ~ِ بَ ) (اِمر. ) گنجی که در زیر دیواری در حال فرو ریختن قرار داشت ، خضر (ع ) می دانست و آن دیوار را درست کرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس