گو

/gu/

معنی انگلیسی:
place, brave, hero, say thou

لغت نامه دهخدا

گو. [ گ َ / گُو ] ( اِ ) زمین پست و مغاک را گویند. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). به معنی مغاک است که آن را گود و گودال نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مغاک و زمین نشیب. ( غیاث ). لان. کِریشَک. کُریشَنک. غُفچ. ( برهان ). چال. چاله. چالی. دخمه. گودی. فرورفتگی. حفره. حَفیره. کنده. نقر. غور. شکاف : اَوتادُالارض ؛ گوهای زمین. جَوبة؛ گو در زمین. جوخة؛ گو و مغاک. فَق ؛ گو سبک یا گو در زمین درشت. نُقره ؛ گو گرد خرد در زمین. هوکة. ( منتهی الارب ) :
گر برآیم ز بن چاه چه باک است که من
شصت ودو سال برآمد که در این ژرف گوم.
ناصرخسرو.
پس به اندازه درختان خرما گوی عظیم هر جای به زمین فروبرده باشند و خرما در آن گوها نشانده چنانکه جزسر درخت پدید نباشد تا زمستان گوها از آب باران پر شود. ( فارسنامه ابن بلخی ص 140 ). و نقیر آن گو باشد که بر پشت استخوان خرما بود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ).
گوهر خود را بدزد از بن صندوق او
یوسف خود را برآر از گو زندان او.
خاقانی.
ای ز قهر تو بحر و کان در جوش
ای ز قد تو آسمان در گو.
سیف اسفرنگی ( از جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
جانت به گو تنی بیفتاد و برفت
جمشید به گلخنی بیفتاد و برفت
از موت و حیات چند پرسی از من
خورشید به روزنی بیفتاد و برفت.
عطار ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ).
گر در دم نهنگ درآیی نفس مزن
ور در گو محیط درافتی کران مخواه.
خاقانی.
در بیابانهای پر از خار و گو
او چو ماه بدر ما را پیش رو.
مولوی.
همچو آب از مشک باریدن گرفت
در گو و در غارها مسکن گرفت.
مولوی.
در گوی و در چهی ای قلتبان
دست وادار از سبال دیگران.
مولوی.
آب شیرین و سبوی سبز و نو
زآب بارانی که جمع آمد به گو.
مولوی.
تا غایت که در بیشترین مواضع و محلتها و دربهای قم این آب بر ظاهر روان بود و بعضی از آن در زیر زمین به گنگها و گوها روان کرده بودند. ( تاریخ قم ص 42 ). و چهار مستقه از آن که در حفره ها و گوها و نشیبها که در میان زرع بوده. ( تاریخ قم ص 46 ). || گودالی که در گردوبازی اطفال در زمین کنده گوز در آن می اندازند :
گفت ویحک خبر نداری تو
که به گو بازگشت آخر گوز.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - دوم شخص مفرد از امر حاضر از گفتن . ۲ - ( اسم ) در ترکیب بمعنی گوینده آید : بلند گو سخنگو . یا گو اینکه . اگر چه هر چند . یا گو ... گو. خواه ... خواه : گو بیا و گو برو .
نامی است که در اوستا بسرزمین سغد داده شده است .

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص . ) دلیر، پهلوان .
(گَ یا گُ ) (اِ. ) زمین پست ، مغاک ، گودال .
(گُ ) (اِ. ) ۱ - هرچیز گرد و گلوله مانند. ۲ - گوی که آن را با چوگان بزنند.

فرهنگ عمید

۱. دلیر، پهلوان: نگهبان بر او کرد پس اند مرد / گوِ پهلوان زاده با داغ و درد (دقیقی: ۹۰ )، حکایت شنو کآن گوِ نامجوی / پسندیده پی بود و فرخنده خوی (سعدی۱: ۶۰ حاشیه ).
۲. مهتر، بزرگ.
۳. (اسم ) = گاو
۱. = گفتن
۲. گوینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): راست گو، دروغ گو، قصه گو.
= گود
۱. هر چیز گرد مانند گلوله.
۲. توپ پلاستیکی.
۳. (ورزش ) توپ چوبی که آن را با چوگان می زنند.
۴. [قدیمی] تکمۀ لباس.

گویش مازنی

/goo/ گاو گوزن

واژه نامه بختیاریکا

( گُو ) شیردان
گفت. مثلاً نم گو خو ره یعنی نمیدانم گفت میخواهد برود

دانشنامه عمومی

گو (بازی). گو یا وی چی [ ۲] ، قدیمی ترین بازی تخته ای تاریخ بشری است. این بازی که به صورت دونفره انجام می شود، علی رغم قوانین ساده ای که دارد راهبردهای ( استراتژی های ) پیچیده ای را می طلبد. بازی به این صورت انجام می گیرد که دو بازیکن به نوبت مهره های سیاه و سفید خود را در خانه های صفحه بازی که یک شبکه ۱۹ در ۱۹ مربعی است، قرار می دهند. وقتی مهره های روی صفحه قرار گرفت، نمی توان آن را حرکت داد مگر اینکه با مهره های رنگ مخالف به طور کامل محاصره شود. هدف بازی تصاحب سطح بیشتر از زمین بازی توسط مهره ها است.
این بازی در شرق آسیا از محبوبیت بالایی برخوردار است. هرچند که رفته رفته در سطح جهانی هم محبوب می شود. یک تخمین دست پایین از تعداد گو بازان دنیا حدود ۲۷ میلیون نفر است.
گذشته از ترتیب در بازی ( حرکت ها تناوبی است، سیاه اول حرکت می کند یا ضرری را قبول می کند ) و همین طور قواعد امتیازگیری، در اصل تنها دو قانون در بازی گو وجود دارد:
قانون 1 ( قانون آزادی ) بیان می کند که هر سنگ باقی مانده روی تخته باید حداقل یک "نقطه" باز در همسایگی اش داشته باشد ( تقاطع، به نام نقطه "آزاد" ) به طور مستقیم ( بالا، پایین، چپ، یا راست ) ، یا باید بخشی از یک گروه متصل باشد که حداقل یک نقطه باز ( "آزاد" ) در کنار آن وجود داشته باشد. هر سنگ یا گروهی از سنگ ها که آخرین نقطه آزادی خود را از دست بدهد، از روی تخته برداشته خواهد شد.
قانون 2 ( "قانون KO" ) بیان می کند که وقتی سنگ را دارید روی تخته می گذارید هرگز نباید موقعیت سنگ های قبلی را تکرار کنید. چنین حرکت هایی ممنوع است، و در نتیجه در هر نوبت تنها امکان بازی در جاهای دیگر تخته وجود دارد.
تقریباً همه اطلاعات دیگر در مورد چگونگی انجام این بازی تجربی و ابتکاری است، به این معنی که در طی انجام بازی، و نه به عنوان قاعده و قانون، آموخته می شوند. دو قانونی که در بالا ذکر شد تقریباً تمامی بازی ها را پوشش می دهند. دیگر قوانین بازی تخصصی هستند، چرا که از طریق روی هم گذاشتن قوانین دیگر به دست می آیند. هر چند تفاوت جزئی بین قوانین مورد استفاده در کشورهای مختلف وجود دارد [ ۳] به خصوص در چین و ژاپن[ ۴] ، این تفاوت ها تا حد زیادی روی تاکتیک ها و استراتژی بازی تأثیر نمی گذارد. به جز مواردی که اشاره می شود، قوانین اساسی ارائه شده در اینجا مستقل از قوانین امتیاز دهی معتبر هستند. عبارات مربوط به بازی که هیچ معادل انگلیسی ای ندارند معمولاً با نام ژاپنی خود به کار می روند.
عکس گو (بازی)عکس گو (بازی)

گو (زبان برنامه نویسی). گو ( به انگلیسی: Go ) یک زبان برنامه نویسی ترجمه شده و دارای زباله جمع کن و همروند است که در شرکت گوگل و توسط رابرت گریسیمر، راب پایک و کن تامپسون توسعه داده می شود. [ ۸]
این زبان در نوامبر ۲۰۰۹ ( برابر ‎آبان ۱۳۸۸ ) معرفی شد و در حال حاضر در چند سامانهٔ اجرایی گوگل استفاده می شود. [ ۹] مترجم گو از لینوکس، مک او اس، ویندوز و انواع سیستم های عامل بی اس دی مانند FreeBSD پشتیبانی می کند. از لحاظ معماری پردازنده نیز، معماری ایکس۸۶، معماری ایکس۶۴، معماری آرم و معماری POWER که مخصوص به شرکت آی بی ام است، توسط مترجم گو پشتیبانی می شوند. [ ۱۰]
«go» به عنوان یک آزمایش توسط مهندسان گوگل رابرت گریسیمر، راب پایک و کن تامپسون توسعه پیدا کرده است. این زبان برنامه نویسی به شیوه ای طراحی شده است که ضمن برطرف کردن انتقادهای رایج از دیگر زبان ها، ویژگی های مثبت آنها را حفظ کند. زبان جدید شامل ویژگی های زیر بود:
• به صورت ایستا نوشته شده، مقیاس پذیر به سیستم های بزرگ ( به عنوان جاوا و C ++ )
• نیاز به محیط های توسعه یکپارچه ندارند، اما از آن ها حمایت می کنند پشتیبانی از شبکه و چند پردازش
«گو» در سال ۲۰۰۷ ( به شمسی: ۱۳۸۶ ) توسط «شرکت گوگل» با هدف افزایش بهره وری برنامه نویسی در محیط چندهسته ای، رایانه های شبکه ای و کدبیس های بزرگ طراحی شد.
«گو» در نوامبر ۲۰۰۹ ( به شمسی: آذر ۱۳۸۸ ) به صورت عمومی معرفی شد و نسخه و نسخه ۱. ۰ آن در مارس ۲۰۱۲ ( به شمسی: فروردین ۱۳۹۱ ) منتشر شد. «گو» به طور گسترده ای در محصولات گوگل و در بسیاری از سازمان های دیگر و پروژه های منبع باز استفاده می شود.
در آوریل ۲۰۱۸ ، لوگوی فعلی جایگزین لوگوی سابق آن شد با این حال، شگون نما ( به انگلیسی: Mascot ) آن که موش های کیسه دار ( به انگلیسی: Gopher ) است، دست نخورده باقی ماند.
هر نسخه اصلی گو تا زمانی که دو نسخه اصلی جدیدتر وجود داشته باشد پشتیبانی می شود. به عنوان مثال، گو نسخه ۱٫۵ تا زمان انتشار گو ۱٫۷ و گو ۱٫۶ تا زمان انتشار گو ۱٫۸ پشتیبانی می شد. مشکلات حیاتی، از جمله مشکلات امنیتی حیاتی در نسخه های پشتیبانی شده در صورت نیاز با صدور بازبینی های جزئی برطرف می شوند ( به عنوان مثال، گو ۱٫۶٫۱، گو ۱٫۶٫۲ و غیره ) . [ ۱۱]
اهداف ایجاد زبان گو شامل موارد زیر است:[ ۱۳]
“go” به طور قابل توجهی در سنت C است، اما باعث تغییرات بسیاری می شود که به منظور شفافیت، سادگی و ایمنی ایجاد می شود:
عکس گو (زبان برنامه نویسی)عکس گو (زبان برنامه نویسی)

گو (زرآباد). گو یا خوش آباد، روستایی در دهستان تنبلان بخش کاروان شهرستان زرآباد در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۴۸۱ نفر ( ۱۲۴ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس گو (زرآباد)

گو (شاهنامه). گُوْ ( Gov ) در شاهنامه نام پسر جمهور شاه ِهند است. گو چون بالید و به سنّ جوانی رسید، خود را شایستهٔ پادشاهی دانست و به همین سبب میان او و برادرش طلخند اختلاف و جنگ درگرفت.
گو خواهان آشتی با برادرش طلخند بود، امّا وی نپذیرفت و به جنگ ادامه داد تا در میانهٔ نبرد، بر پیل جان سپُرد و گو نگران شد که چگونه این خبر ِشوم را با مادرشان بازگوید.
سرانجام، گو چاره ای اندیشید و بزرگان قوم خویش را بر آن داشت تا صحنهٔ کارزار ِاو و برادرش ( گو و طلخند ) را بر تختهٔ شطرنج بیارایند و این صحنه را به مادر بنمایانند و نشان دهند تا مادر از چگونگی مرگ ِتلخند آگاه گردد.
مادر، به تماشای شطرنج مشغول شد و بوسیلهٔ آن دانست که فرزندش طلخند، بر پُشت ِپیل و بدون هیچ زخمی بر بدنش درگذشته است.
بدین ترتیب مادر از بابت ِمرگ طلخند، آسوده خاطر گشت و از دیگر پسرش، یعنی گُو خرسند و راضی گردید و از آن پس به بازی شطرنج پرداخت و خود پیوسته با شطرنج سرگرم بود.
فردوسی در شاهنامهٔ خویش از گو چنین نام برده است:
عکس گو (شاهنامه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

گو (go)
نوعی بازی تخته ای که ۳۰۰۰ سال پیش در چین پدید آمد و اکنون بازی ملی مردم ژاپن است. این بازی با مهره هایی کوچک در یک صفحۀ مشبک بزرگ انجام می شود. هدف به دست آوردن قلمرو و نهایتاً برتری است. تخته با نوزده خط افقی و عمودی به خانه هایی تقسیم می شود. خانه ها ابتدا خالی اند و رفته رفته با مهره های سفید و سیاه پر می شوند (در ابتدا سنگ های گرد تخت بودند) و به مرور که بازی ادامه پیدا می کند بازیکنان با محاصرۀ مناطق به وسیلۀ مهره های خود و اسیر کردن سپاهیان دشمن به قلمروها دست می یابند. نوعی روش امتیازگیری امکان بازی افراد خبره و مبتدی را با هم فراهم می کند. بسیار سخت تر و پیچیده تر از شطرنج است و احتمالات ریاضی آن ده به توان ۷۲۰ است.

پیشنهاد کاربران

بررسی و واکاویِ واژه یِ " زود/زوت" و بکارگیریِ واژگانِ " زوتَن:zutan، زودَن:zudan، زَو: zav":
همانگونه که می دانیم واژه یِ " زود" به چمِ " تند، سریع" است و آنچنان که پیداست این واژه با اَندرگذری از زبانِ پارسیِ میانه به ریختِ " بُنِ گذشته" به دستِ ما رسیده است؛ ولی پرسش اینجاست که ریشه و بُنِ کُنونیِ این واژه چه بوده است؟
...
[مشاهده متن کامل]

ما در زبانِ اوستاییِ جوان ریشه ای بنام " گَو: gav" داشته ایم به معنای " شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن".
کُنونه یِ این ریشه اوستایی، " جَوَ: ǰava " بوده است که در یَشتِ اوستا: Yt. 5. 63 آمده است: " برای کمک به من بشتاب".
همچنین در زبانِ آریاییِ باستان واژه یِ "žuta " را داشته ایم که به روشنی " صفت مفعولی" بوده است. در زبان پارسی میانه واژه " زوت" را داشته ایم و در پارسیِ کُنونی واژه یِ " زود".
بنابر آواشناسیِ زبانهایِ ایرانیِ اوستایی - پارسیِ میانه به روشنی می توان دریافت که اگر کارواژه یِ همپیوند با " زود" قرار بود در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی به کارگیری شود، آن کارواژه " زوتَن:zutan" یا " زودَن: zudan" و بُن کنونیِ آن " زَو: zav " می بود؛ درست بمانندِ کارواژه هایِ زیر در زبانِ پارسیِ میانه - کنونی:
بوتَن/بودن با بُن کنونیِ : بَو:bav
شودن/شُدن با بُن کنونی: شَو : šav
و دیگر کارواژه ها.
نکته 1: اگر نیک بنگرید، در خواهید یافت که در این دست کارواژگان دگرگونیِ آواییِ " - و: u - " و " َ و : av - " رُخ داده است که این دگرگونیِ آوایی بویژه از زبانِ اوستاییِ جوان به این سو رواگمند ( =رایج ) بوده است. برای نمونه در واژگانی همچون : دَویدن : davidan " با بُن کُنونیِ " دو : du" در زبانِ پارسی و دیگر کارواژگان.
همانگونه که پیداست در اینجا گذار از بُن کُنونی به گذشته یا پاژگونه این دگرگونیِ آوایی را نمایان می کند؛ هرچند باید دانست که این دگرگونیِ آوایی تنها کرانمند به این گذار نیست و در واژگانِ بسیاری رُخ داده است.
نکته 2: اگر بخواهیم کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" با بُن کنونیِ " زَو" را بکار بگیریم، " زوته/زوده" صفتِ مفعولیِ آن خواهد بود.
پیشنهاد 1: اگر ما کارواژه یِ " زوتَن/زودَن" را بکار بگیریم، می توانیم واژگانی همچون " زَوِش، زَوَنده، . . . . " و چنانکه نیاز باشد کارواژه یِ " زوانیدن" را بکار ببریم.
نکته 3: چنانکه کارواژه یِ " زودَن/زوتَن" بکار گیری شود، هم معنا با واژه آلمانیِ " eilen " و واژگانِ اروپایی " hurry، rush، hasten " خواهد بود.
پیشنهاد 2: چنانچه در فرآیندِ ساختِ واژگان، " زَو:zav " با بُنی از زبانهایِ باستانی که معنای دیگر دارد، همآوا باشد، ما می توانیم در اینجا بُن کُنونی " زَو" را به ریختِ ریشه اوستایی یعنی " گَو:gav" یا به ریختِ کُنونه اوستایی " جَو:ǰav " درآوریم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت: ستونِ 504 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

گو
گو :به فتح اول و سکون دوم به معنای پهلوان ، مرد درشت اندام ، سترگ و قوی هیکل و بلند قامت معمولا صفات دلیری و مبارز بودن مرد از این لفظ بر می آید.
مثال از شاهنامه فردوسی:
که �آمد پیاده گو تاج بخش
به نخجیر گه زو رمیده ست رخش�
در بیت ذکر شده گو به فتح اول و کسره دوم خوانده می شود.
پهلوان
مهتر
گو گیو گئو کیو در باورهای باستانی ایران ایزدی است که یاور قدرتمند زمین و گیاهان ( خود واژه گیاه ریشه در گیو دارد ) بوده است و روز چهاردهم هر ماه به نام او ( گوش ) خوانده میشود. نماد و تجسد او گاو است که در فرهنگ هند و ایرانی در حد پرستش گرامی بوده است و ایرانیان این نام را بر فرزندان خود مینهادند همچون گیومرد یا کیومرث یا گئوبروه و گودرز و گُشنسب و خود گیو که از پهلوانان شاهنامه و یاور کیخسرو است. بر همین اساس گاهی به معنی برادر و پشتیبان نیز بکار میرود. واژه قوه به معنی قوت و قدرت در عربی و geo به معنی زمین ریشه در همین واژه پارسی دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

این باور در هندوستان و مذهب برهمایی نیز وجود دارد که در آن ویشنو یکی از خدایان سه گانه است که نقش محافظ و پشتیبان دارد. نام او از ریشه ویش به معنی نافذ می آید.
از طرف دیگر اشکال مختلف واژه ویش ویج ویژ بیج بیز در پارسی به چم ویژه و خاص و برگزیده و گلچین و سواشده میباشد لذا به مرور زمان در برخی واژه های فارسی برای جلوگیری از اختلاط معنایی وی به گو تبدیل شده است همچون
ویستردن_گستردن ( پهن کردن بشکل ویژه )
ویداختن_گداختن ( پرداختن بشکل ویژه )
ویماشتن_گماشتن ( بافتن و منصوب کردن و اختصاص دادن به چیز یا کاری ویژه )
ویچاردن - گزاردن ( فشار دادن یا فشردن یا افشره گرفتن یا گزیده و گزارش مطلبی را گفتن یا کاری را به روشی ویژه برگزار کردن مثل نماز یا مراسمی خاص )
ویمان_گمان ( فکر و ذهنیتی ویژه و متمایز )

برادر ، پشت و پناه
گو: در بختیاری به معنی برادر ، توپ ، ابزار زینتی یا نوعی دسمال که خانمها روی رو سری استفاده می کردند.
در بیتی از زنده یاد مسعود بختیاری می گوید
خوت وری بدروو گو چی افتو
اینجا گوو یعنی جه ، لطفا معنی لغوی در بیت رو بنویسید
به کوردی یعنی گه
گو که در شهنامه امده بچم قوی است و شگفت که این واژه به عربی نیز رفته و قوت و قوی را از همین واژه است در پشتو غوښتل/غوشتل=خواستن و توانستن است
معنیش در اینجا رو اگه میدونین بنویسین.
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بیکار
- سعدی
گو gow به معنی گاو هستش
Goبه معنی برو، گو همین قیافه ساده ش یعنی گوینده. گو گوش یعنی گوینده شنیداری؛ چیزی که بشنود می گوید
گو goo , در شهر بابک قدیم توپی تو پر وکوچک بوده که از پیچیدن لاستیک بر روی هم درست می شده ، و در گو بازی ، با دست یک دیگر پرتاب می کرده اند ، ای رفته به چوگان فلک همچون" گو" ، چپ می خور وراست میرو و هیچ مگو
گو مخفف گاواست صفت گاو دردو چیز شهره و نماد است یکی درقدرت وزور که افراد پرزور وپرقدرت را گوخطاب می کنند یعنی :پهلوان ودلیر ، دیگری صفت کج فهمی ونفهمی گاو است فلانی مثل گاو است
یعنی:نفهم است .
گو: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گو" می نویسد : ( ( گَودر معنی پهلوان و یل است. این واژه در بنیاد، ریختی است از "گاو"؛ اگر گاو نامی شده است پهلوانان را از آن است که این دام، در فرهنگ های آریایی و از آن میان، در فرهنگ ایرانی دامی است سپند و ارزش آیینی و نمادین دارد. ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( � به دیگر، سبک، اندر آی و برو؛
بدین سان همی تاز تا پیش گَو. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۲۰. )

پهلوان

ترشح . گمیز

برادر در بختیاری = گگو، گو، گوو، گئو
گَو، گَئو، گَوو، گِوو، گِئُو،
در زبان لری بختیاری به معنی برادر می باشد و همچنان بکار میرود. گَویَل=برادران.
نام گیو پهلوان شاهنامه نیز همریشه با واژه گو می باشد.
اسامی گودرز، گومرد، گئومرت، کیومرث ( گئو مرد ) ، همگی از ریشه این واژه کهن گرفته شده اند.
برادر. پهلوان. پشتیبان
در گویش تاتی گوَ ( gova ) به گاو میگویند. و گِو به گوه گفته میشود
برادر یا توپ

در گویش زبان بختیاری واژه گو باچند تلفظ میباشد، ا_ گو= به معنای برادر۲_ گُو = به معنای توپ، گوبازی یعنی توپ بازی ۳_ گوباز= به معنای قمار باز است.
گَو= دلیر شجاع و لقب دلاوران در شاهنامه است بخصوص گو پیلتن زیاد آمده است
این کلمه ( گُو ) در زبان محلی مازندرانی به معنی گاو میباشد.
( گَ. . و ) یعنی پهلوان و فردی نامور
گو بازی:در گویش شهرستان بهاباد به معنای توپ بازی است.
در گویش شهرستان بهاباد به معنای توپ است.
گَوو در زبان لری بختیاری به معنی برادر
گو نام چهاردهمین روز هر ماه در گاهشمار و گاهنامه اوستایی است.
در زبان لری یعنی برادر و برار
{گَ - و} پهلوان - دلیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس