گوزک

لغت نامه دهخدا

گوزک. [زَ ] ( اِ ) کعب پا را گویند. ( برهان ). استخوان برآمده کعب پا است ، و معرب آن قوزک است ، چه گوز به معنی خمیده و کج است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کعب پا که بجول نیز گویند. ( رشیدی ). قوزک ( در تداول )، کردی گوزک ( استخوان پا )، زازا گوزکه «ژابا ص 369»، دزفولی گوزک «امام ». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
گوزک راست گر جهد یک چند
گردد از ناز و کام خشنومند.
ناظم اختلاجات ( از رشیدی ).

گوزک. [ زَ ] ( اِ ) گوزک پنبه. غوزه. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن بر نیاورده باشند غوز. پنبه جوزغه .
گوزک پنبه . غوزه

گویش مازنی

/goozek/ مغرور از خود راضی

واژه نامه بختیاریکا

( گوزَک ) قوزک

دانشنامه عمومی

گوزک ( به آلمانی: Goseck ) یک شهر در آلمان است که در Unstruttal واقع شده است. [ ۲] گوزک ۱٬۱۰۶ نفر جمعیت دارد.
عکس گوزکعکس گوزکعکس گوزک
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس