گچه

لغت نامه دهخدا

گچه. [ گ َ چ َ / چ ِ ] ( ص ) کسی را گویند که زبان او به فصاحت جاری نباشد و به این معنی با تشدید ثانی هم بنظر آمده است. ( برهان ). کسی که فصیح سخن نتواند گفت. ( آنندراج ). بر فصاحت جاری نباشد. ( جهانگیری ). در سبزوار گچه بمعنی شخص کم عقل نافصیح و نیز لفظی است که با آن بزها را میخوانند. ( فرهنگ نظام ). در گلپایگان ، گچی گچی کلمه ای است که با آن گاوها را میخوانند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که زبان او بفصاحت جاری نباشد .

فرهنگ معین

(گَ چِ ) (ص . ) کسی که نتواند روان و فصیح سخن بگوید.

فرهنگ عمید

کسی که نتواند فصیح سخن بگوید.

گویش مازنی

/geche/ واژه ای که برای راندن گاو و گوساله بر زبان رانند

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

شخص مشنگ و خل که سبب خنده و مسخره میشود. گچه میگویند چه عجب یک واجه از قول سبزواری ها که مادر فرهنگ و ادب هستند آورد ولی آن هم غلط است در سبزوار اصلا خواندن بز را گچه نمی گویند بلکه گیدی گیدی صدا میزنند
...
[مشاهده متن کامل]
و مرغ را بیه بیه صدا میکنند و وقت بردن بز به عاقُل میگویند عاقُل عاقل عاغل. و بردن مرغ به آغل را میگویند غال غال غال و ضمنا آغل مرغ را میگویند غال یا قال مرغ

بپرس