گیج

/gij/

مترادف گیج: بی حواس، بی هوش، پریشان حواس، حواس پرت، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، مات، متحیر، مست، منگ

معنی انگلیسی:
absent-minded, confounded, dizzy, dopey, absent, abstracted, dopy, giddy, huggermugger, lightheaded, lost, muddle-headed, perplexed, punch-drunk, rocky, scatterbrained, sodden, thunderstruck, confused, bewildered, puzzled, fuddled, muzzy, woozy, slap-happy, spaced-out

لغت نامه دهخدا

گیج. ( ص ) پریشان و پراکنده خاطر. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || احمق و ابله. ( برهان قاطع ) ( لغت فرس اسدی ) ( معیار جمالی ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). دنگ و منگ. سبک سر. سبکسار. خل. گول :
ای فلک با رفعت و تعظیم تو چون خاک پست
وی ملک با دانش و تدبیر تو معیوب و گیج.
شمس فخری.
|| شخصی را گویند که به سبب صدمه ، دماغ او پریشان شده باشد. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) ( چراغ هدایت ).
- گیج رفتن سر ؛ مرضی است در سر که هر چیزی درنظر دور میزند. ( از فرهنگ نظام ).
- سرگیجه ؛ مرضی است در سر که هر چیزی در نظر دور میزند. ( از فرهنگ نظام ). رجوع به سرگیجه شود.
|| خودستای و صاحب عجب و تکبر. ( برهان قاطع ) ( لغت فرس اسدی ) ( معیار جمالی ) ( فرهنگ حافظ اوبهی ) ( فرهنگ نظام ) ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 308 ) :
همه با حیزان حیز و همه با گیجان گیج
همه با دزدان دزد و همه با شنگان شنگ.
قریعالدهر( از لغت فرس ).
اژدها یک لقمه کرد آن گیج را
سهل باشد خونخوری حجیج را.
مولوی.
جز مگر مرغی که حزمش داد حق
تا نگردد گیج آن دانه و مَلَق.
مولوی.
- گیج گشتن ؛ خودستا و معجب گشتن :
جز مگر مرغی که حزمش داد حق
تا نگردد گیج آن دانه و مَلَق.
مولوی.
|| خدر. دارای خدارت حواس. ( ناظم الاطباء ). || سرگشته و حیران. ( برهان قاطع ) ( معیار جمالی ) ( ناظم الاطباء ). کسی که مغزش درست کار نمیکند که لفظ دیگرش سرگشته است. ( فرهنگ نظام ). بی مغز. بی فکر :
کار و باری کان ندارد پا و دست
ترک گیر ای بوالفضول گیج مست.
مولوی ( مثنوی چ کلاله ص 413 ).
گیج گشتم از دم سودائیان
که به نزدیک شما باغست و خوان.
مولوی.
گفتگو بسیار گشت و خلق گیج
در سر و پایان این چرخ بسیج.
مولوی.
گفتا برو ای ساده مسکین که هنوز
ز آن بوی یکی تاردو عالم گیج است.
رکنای مسیح ( از چراغ هدایت ).
- گیج داشتن ؛ حیران ومبهوت کردن. سرگشته و حیران ساختن :
دام کردم سعیها در جستجوی خویشتن
گیج دارم چرخ را از های و هوی خویشتن.
ظهوری ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

طایفه ایست از طوایف مکران .
سرگشته، کم هو ، حیران
( صفت ) ۱ - آنکه مغزش درست کار نکند پریشان حواس پراکنده خاطر سرگشته متحیر : گفتگو بسیار گشت و خلق گیج در سرو پایان این چرخ بسیج . ( مثنوی ) ۲ - احمق ابله خل . ۳ - خودستای معجب : اژد ها یک لقمه کرد آن گیج را سهل باشد خون خوری حجیج را . ( مثنوی )
نام طایفه ای است از طوایف ناحیه مکران .

فرهنگ معین

(ص . ) پریشان ، آشفته .

فرهنگ عمید

۱. سرگشته، حیران.
۲. کم هوش.
* گیج وگنگ: (صفت ) [عامیانه] حیران، سرگشته.
* گیج و ویج: (صفت ) [عامیانه] سرگشته، حیران.

گویش مازنی

/gij/ چندش – بی نظم و کثیف، نفرت داشتن

واژه نامه بختیاریکا

تِوِر؛ تِوِرنیده؛ بِردِنگ؛ فِرتو؛ فرتوت؛ گیز؛ مَنق؛ منگ؛ دَوَنگ

دانشنامه عمومی

گیج ( به انگلیسی: gauge ) برابر است با قطر گلولهٔ سرب خالص که با معکوس جرم سرب بر حسب پوند ساخته می شود؛ یعنی ۱۲ گیج برابر است با قطر گلولهٔ سربی با جرم ۱/۱۲ پوند. شایان ذکر است که با این تعریف می توان استدلال کرد که با کوچک تر شدن رقم گیج، اندازهٔ قطر بزرگتر می شود.
n - برابر است با عدد مطلوب گیج ( چگالی سرب 11. 352 g/cm3 ( چگالی 11. 352 g/cm3 or 6. 562 oz/cu in ) استاندارد بین المللی انگلیس آمریکا در مقیاس پوند ( 453. 59237 grams ) . بنابراین قطر دهانه لوله ای با گیج n برابر است با:
بیشترین کاربرد گیج در محاسبه و استاندارد سازی قطر داخلی لولهٔ تفنگهای ساچمه زنی می باشد.
• مهمات
• یکاهای طول
مقاله های بدون منبع
• همه مقاله های بدون منبع
• مقاله های دارای واژگان به زبان انگلیسی
عکس گیجعکس گیجعکس گیج

گیج (روانسر). گیج یک روستا در ایران است که در شهرستان روانسر استان کرمانشاه واقع شده است. [ ۱] گیج ۸۷ نفر جمعیت دارد.
این روستا در دهستان حسن آباد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۷ نفر ( ۲۰ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس گیج (روانسر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

منگ

مترادف ها

staggerer (اسم)
گیج، تلو تلو خور

swimming (صفت)
گیج

astray (صفت)
گمراه، بی راه، گیج، سرگردان

absentminded (صفت)
حواس پرت، پریشان خیال، سر به هوا، گیج

wacky (صفت)
حواس پرت، گیج، خرف

light-headed (صفت)
حواس پرت، گیج، بی قید، بی فکر، سبک سر

distrait (صفت)
سر به هوا، گیج

dizzy (صفت)
گیج، دچار دوران سر

staggering (صفت)
گیج، متناوب

astounding (صفت)
گیج، عجیب

confounded (صفت)
گیج، نفرین شده، مبهوت، مات، مضطرب، سر در گم، لعنت شده

hazy (صفت)
گیج، مبهم، مه دار، نامعلوم

darned (صفت)
گیج، سر در گم

giddy (صفت)
گیج، مبتلا به دوار سر، دوار

stupid (صفت)
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ

slaphappy (صفت)
گیج، از خود بی خود، سرمست، بی مهابا

muddle-headed (صفت)
گیج، خرف، کودن

mazy (صفت)
گیج، مرکب

deuced (صفت)
گیج، پریشان

muzzy (صفت)
گیج، گرفته

hare-brained (صفت)
گیج، بی پروا، وحشی، دیوانه، سبک مغز

plumbous (صفت)
گیج، سرب دار، سربی، وابسته به سرب

فارسی به عربی

ادهش , خافت , دائخ , غبی , مصاب بالدوخة

پیشنهاد کاربران

این یک واژه ترکی است که در اصل گیژ است و متضاد ان هم بیژ که معنای ادم زرنگ را میدهد.
در ترکی گیج ، گیژ تلفظ میشود و متضاد ان بیژ است که به معنای ادم زرنگ است . گیج یک واژه ترکی است
گیج ( زادهٔ ۲۴ ژوئیه ۱۹۸۰، در هات اسپرینگز ( آرکانزاس ) ، ایالات متحده ) پورن استار آمریکایی و استریپر سابق است.
گاژ در ۱۹ سالگی وارد صنعت فیلم پورنو شد. اما وقتی در آغاز شروع بکار در این صنعت کرد، بخاطر ظاهر جوان و جثهٔ کوچکش، شایعه شد که او زیر سن قانونی است.
...
[مشاهده متن کامل]

گاژ در انتخابات ۲۰۰۸ ریاست جمهوری در آمریکا از زمره حامیان جان مک کین، نامزد جمهوری خواهان، بود.
• او یک خالکوبی بر پشتش دارد ( یک خورشید بزرگ با یک M که حرف اول نام دوست پسر پیشینش موجو است ) ، یک خالکوبی بالای پای راستش ( هلال ماه ) و یک خالکوبی دیگر بر پشت گردنش دارد.
• در زندگی شخصیش دوجنس گرا است.
• وی زمانی مجری یک برنامه رادیوی در یکی از رادیوهای محلی شهر لوس آنجلس بود.
• او را نباید با یک ستارهٔ پورنوی زن دیگر به نام سامانتا گاژ، یا یک ستارهٔ پورنوی مرد با همین نام اشتباه گرفت.

گیجگیج
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/گیج_(بازیگر_پورنوگرافی)
کم حواس
بهزاد جان شما که نمیتونی از خودت روش در بیاری و به خودت مدال پیروزی بدی، شما برو فرهنگ لغت الفرس اسدی رو بخون خودت میفهمی
به قطع و با جدیت نمیشه گفت این واژه مال کدام زبانه ولی بنظرم یکی از راه های فهمیدن آن متضاد سازی است. به این معنی که اگه متضاد آن کلمه در یک زبان هموزن و شبیه باشه میشه گفت ریشه ی آن کلمه متعلق با آن زبان
...
[مشاهده متن کامل]
است. در فارسی متضاد گیج چیه؟؟ فکر میکنم سرحال باشه که اصلا شباهتی به هم ندارن ولی در تورکی متضاد آن کاملا شبیه و هموزنو همشکل این کلمه است. گیج و بیج. در تورکی گیج یا گیژ به آدم دستو پا چلفتی گفته و بیج یا بیژ به آدم ولدزنا، زرنگ، باهوش گفته میشه پس میبینید که این کلمه یک کلمه ی تورکی هست. دوستان وقتی گفته میشه یک کلمه تورکی هست انقدر گارد نگیرید هزاران سال در این مملکت تورکی پا به پای فارسی حضور داشته 1200 سال حکومتهای تورک زبان تو قدرت بودن مسلمه که واژگان بیشمار تورکی وجود داشته باشه که الان در فارسی استفاده میشه وتصور میشه فارسی هست در حالیکه این واژگان و کلمات کاملا تورکی هستن

به افرادی که نمی دانند دارند چه کار میکنند نیز صفت"گیج"تعلق می گیرد.
در ترکی به آدم گیج مایماخ و در ترکی استانبولی مانیاخ گفته میشه
هاج
گیج، واژه ایرانی که تلفظ های دیگر آن در میان اقوام ایرانی : گیج، گیژ، گیگ، گیک و گیز بوده است و در زبانهای ایرانی به معنی درد، درد سر . گیجی سستی، گرختی بوده است
درود ُ سپاس
"گیج" واژه ای ست پارسی - پهلوی که در فرهنگنامه لغت فرس اسدی ( سده 5 ) آمده به معنای [احمق و ابله] و همچنین در معنای [خودستای و صاحب عجب و تکبر] وهمچنین در دیگر فرهنگهای پیشین پارسی و در زبان شاعران سده های گذشته.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه در اصل پهلوی ست که به گفته ابن مقفع، زبان ری و دماوند و همدان و اصفهان و آذربایجان بوده است.
دو نمونه از کاربرد واژه گیج در سروده های پهلوی:
1 - در سروده ای از "بانو باغبان اردبیلی" از مریدان شیخ صفی الدین اردبیلی ( سده 7 - 8 ) که او را مخاطب قرار داده، این واژه را می بینیم:
دیره کین سر به سودای ته گیجی / دیره کین چش چو خونین اسره ریجی
دیره سر باستانه اچ ته دارم / خود نواجی کو وَربختی چو کیجی
چم پارسی:
دیرگاهی ست کین ( که این ) سر با سودای تو گیج است / دیرگاهی ست کین چشم چه خونین اشکی ریزد
دیرگاهی ست سر به آستان تو دارم / خود نمی گویی که او بدبخت چه کسی است؟
2 - این واژه به دیس "گیج و ویج" در دو بیتی بابا طاهر عریان ( سده 5 ) به زبان پهلوی - پارسی:
دلم از دست خوبان گیج و ویجه / مژه برهم زنم خونابه ریجه
دل عاشق مثال چوبِ تر بی / سری سوجه، سری خونابه ریجه
چم پارسی:
دلم از دست خوبان گیج و ویج است / مژه برهم بزنم خونابه ریزد
دل عاشق مانند چوب تر باشد / یک سرش سوزد، از سر دیگرش خونابه ریزد ( وقتی یک سرِ چوب تر می سوزه، سر دیگرش جلز ولز می کنه )
این واژه مانند هزاران واژه دیگر پهلوی - پارسی در زبان امروز آذربایگان، بازمانده از زبان نیاکان پهلوی زبان آن دیار است که سینه به سینه تا به امروز رسیده و حتا با چسبیدن پسوند به آن، نقش کارواژه ای ( فعلی ) نیز به خود گرفته است.

گیج کلمه ای تورکی است که از فعل گیجلنمق به معنی گیج رفتن گرفته شده است و در زبان سومری گیج به معنی مریض به کار می رفته است
در لری بختیاری
گیج: گِهْز
در زبان لری گیج میشه شیت
اسکل
معنی دیگرگیج. ( واج ) میباشد

گاگول
معنی دیگر gage اندازه گیر است که اسم انگلیسی میباشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس