یارو

/yAru/

مترادف یارو: حضرت، طرف، فلانی، مکیم، یاردانقلی

معنی انگلیسی:
that fellow, sirrah, chap, party, bugger, mate!, sirrah! [used as a nominative independent]

لغت نامه دهخدا

یارو. ( اِ ) در تداول عامه ، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است به سببی ، خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آنکه دیگران نشناسندش گفته شود. ( از فرهنگ عامیانه جمال زاده ). شخص معهود. فلان. بهمان.شخص معهود میان گوینده و مخاطب. || تعبیری آمیخته به استخفاف چون از کسی نام بردن نخواهند.

فرهنگ فارسی

مصغر یار، اشاره بکسی که نخواهنداسمش راببرند
( اسم ) ۱- شخصی که نزدگوینده وشنونده هر دو شناخته است و بجهتی خواه اختصارکلام و خواه تمایل به آنکه دیگران شخص مورد نظر را نشنانسد گفته شده : که نکند سر تا پای قضی. آن یار و یک صحنه سازی ماهرانه از برای بدام کشیدن من بوده است . ۲- تعبیر استخفاف آمیز از کسی : یارو خیال میکند من نوکر پدرش هستم .

فرهنگ معین

(اِ. ) (عا. ) ۱ - فلان ، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است و به جهتی خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آن که دیگران شخص مورد نظر را نشناسند گفته می شود. ۲ - تعبیر استخفاف آمیز از کسی .

فرهنگ عمید

اشاره به کسی که نخواهند اسمش را ببرند.

واژه نامه بختیاریکا

( یارو(خطاب به مغضوب) ) سی شَهِه
نَم کی ( نَمکینَک ) ؛ نمکیه

دانشنامه عمومی

یارو شهری در شهرستان باگاسی در استان باله در بورکینافاسوی جنوبی است و جمعیت آن ۱۵۷۳ نفر است.
عکس یارو

یارو (زاوخان). یارو ( به لاتین: Yaruu ) یک منطقهٔ مسکونی در مغولستان است که در استان زوخان واقع شده است. [ ۱] [ ۲]
عکس یارو (زاوخان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

فلانی

مترادف ها

party (اسم)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل

fellow (اسم)
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص

bloke (اسم)
آدم، یار، رفیق، یارو، هم کار

personality (اسم)
شخصیت، وجود، یارو، هویت، خصوصیات شخص، اخلاق و خصوصیات شخص، صفت شخص

cove (اسم)
آدم، خلیج کوچک، خور، یارو، پناهگاه ساحلی دامنه کوه، شخص

gink (اسم)
آدم، گریز، وجود، یارو، مرد، شخص، ذات، هیکل، کس

guy (اسم)
گریز، یارو، فرار، مرد، شخص

varmint (اسم)
یارو، شخص، انسان یا حیوان مزاحم

sirrah (اسم)
یارو، زنکه

فارسی به عربی

حزب , رجل , زلاجة , زمیل

پیشنهاد کاربران

گی
یعنی اون طرف یا کسی باکسی که میشه شوخی کنید باهاش میشه گفت یارو
واژه یارو
معادل ابجد 217
تعداد حروف 4
تلفظ yāru
نقش دستوری اسم
ترکیب [ پهلوی yāru ( اسم ) [مصغرِ یار] [عامیانه]
مختصات ( اِ. ) ( عا. )
آواشناسی yAru
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع
فرهنگ کوچک زبان پهلوی
فرهنگ لغت معین
فرهنگ واژه های اوستا
اشاره ای بی ادبانه نسبت به غایب، بین افرادی که او را بشناسند
وگرنه بی ادبانه تلقی کردنش، محتاج قرینه است
feller
یعنی آدم بی ارزش و حقیر، کسی که نامش را نمی دانند، کسی که میخواهند در موردش صحبت کنند اما تمایلی به بردن اسمش ندارند
فلانی. . . یاردانقلی. . .
یعنی طرف. یعنی اون کس
یارو::
یار او. فلانی. غریبه
یارو کجا رفت

بپرس