یاغیگری

/yAqigari/

مترادف یاغیگری: تجاسر، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، نافرمانی

متضاد یاغیگری: اطاعت، فرمانبری

معنی انگلیسی:
insurgence, brigandage, contumacy, rebellion, mutiny

لغت نامه دهخدا

یاغیگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) سرکشی. نافرمانی. عصیان : آوازه یاغیگری و فتنه نوروز در افواه افتاد. ( تاریخ مبارک غازانی 16 ). و یکی از مقدمان مازندران خائف گشته ببندگی نیامد تا اسم یاغیگری بروی افتاد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 38 ). غازان خان گناه او ( کیاصلاح الدین ) ببخشید و چون به ولایت خود به وقت دیگر باز یاغیگری آغاز نهاد. ( تاریخ مبارک غازانی ص 41 ).

فرهنگ معین

(گَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - دشمنی ، عداوت . ۲ - سرکشی .

فرهنگ عمید

نافرمانی، سرکشی، تمرد.

واژه نامه بختیاریکا

سر وُرداری

مترادف ها

riot (اسم)
غوغا، اشوب، داد و بیداد، یاغیگری، فتنه، بلوا، طغیان، شورش

brigandage (اسم)
راهزنی، یاغیگری، سرقت مسلح

insurgency (اسم)
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام

insurgence (اسم)
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام

پیشنهاد کاربران

بپرس