ز هر سو گوان سر برافراختند
یکان و دوگانه همی تاختند.
فردوسی.
اینجا همی یکان و دوگان قرمطی کشدزینان به ری هزار بیابد به یک زمان.
فرخی.
کوه کوبان را یکان اندرکشیده زیر داغ بادپایان را دوگان اندر کمند افکنده خوار.
فرخی.
من از تو همی مال توزیع خواهم بدین خاصگانت یکان و دوگانی.
منوچهری.
|| ( اِ ) آحاد. ( التفهیم ) ( یادداشت مؤلف ).