یکپارچگی

/yekpArCegi/

معنی انگلیسی:
coalition, consolidation, entirety, integrity, solidarity, solidness, unification, unity, wholeness

فرهنگستان زبان و ادب

{integrity} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] موجودیت کامل یک مجموعه اطلاعات که عناصر آن با یکدیگر سازگارند

مترادف ها

accretion (اسم)
افزایش، رشد پیوسته، اتحاد، یکپارچگی، بهم پیوستگی، افزایش بهای اموال، افزایش میزان رای

integration (اسم)
یکپارچگی، انضمام، ائتلاف، اختلاط، اتحاد عناصر مختلف اجتماع

فارسی به عربی

تکامل ، اِتِّحادٌ
نمو

پیشنهاد کاربران

وحدت و هم بستگی
همکاری کردن. اتحاد انسجام. همدلی
اتحاد ، انسجام، باهم بودن، هماهنگی، یکدست، یکسان، وحدت، هماهنگ بودن
از یک جنس
اتحاد، هماهنگی، انسجام، وحدت
یک پارچگی:[سینما و تلویزیون] بیانگر میزان ودرجه ی ارتباط عناصر و اجزاء مختلف فیلم است که سیستمی فرمال و یکپارچه یا ناهمگون را نتیجه می دهد.
یک دستی . متعهد بودن.
همبستگی - متهد شدن
یکدست و یکسان

صلابت، سلامت
در هم تنیده، سازگار و جامع، هماهنگ، متعامل

وحدت، اتحاد، هماهنگی
وحدت
انسجام
همه با هم
اتحاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس